۱۰- وَ أَعِزَّنِى وَ لَا تَبْتَلِیَنِّى بِالْکِبْرِ، وَ عَبِّدْنِى لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِى بِالْعُجْبِ /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

۱۰- وَ أَعِزَّنِى وَ لَا تَبْتَلِیَنِّى بِالْکِبْرِ، وَ عَبِّدْنِى لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِى بِالْعُجْبِبِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


10- وَ أَعِزَّنِى وَ لَا تَبْتَلِیَنِّى بِالْکِبْرِ، وَ عَبِّدْنِى لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِى بِالْعُجْبِ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم به خواست خداوند این دو جمله از دعاى ((مکارم الاخلاق )) موضوع بحث است . امام سجاد (ع) در پیشگاه الهى عرض مى کند: بارالها! مرا به عبودیت و ذلت در مقابل ذات مقدست وادار ساز و عبادتم را بر اثر عجب فاسد منما. دو کلمه است که در قرآن شریف براى بندگى و پرستش حضرت بارى تعالى به کار برده شده : یکى ((عبودیت )) است و آن دیگر ((سجده ))، و هر دو کلمه در لغت به معناى تذلل است . راغب در مفردات قرآن مى گوید: العبودیه اظهار التذلل و العباده ابلغ منها لا نها غایه التذلل (222) یعنى عبودیت یه معناى اظهار ذلت است ، ولى ((عبادت )) این مطلب را از ((عبودیت )) بهتر مى رساند، زیرا عبادت حاکى از آن نهایت درجه تذلل است و این تذلل نهایى ، فقط و فقط شایسته ذات اقدس الهى است براى آنکه او آفریدگار و مالک واقعى تمام عوامل هستى است و همه موجودات در پیشگاه مقدسش بندگى دارند. قرآن شریف فرموده : ان کل من فى السماوات و الارض الا اتى الرحمن عبدا(223) هیچیک از موجودات سماوى و ارضى نیست مگر آنکه عبودیت خالق را پذیرفته و خود را مخلوق و مسخر ذات اقدس او مى داند. سجده نیز به معناى تذلل است . راغب مى گوید: و جعل ذلک عباره عن التذلل لله و عبادته (224) این ((سجده )) که در لغت به معناى تذلل است ، براى خدا عبادت قرار داده شده که مردم به عنوان عبودیت در مقابل ذات مقدس او ابراز ذلت و خوارى بنمایند، و از این رو سجده منحصر به ذات مقدس حق است ، زیرا سجده نیز حاکى از تذلل نهایى است و جز براى خداوند خالق شایسته نیست . سئل ابو عبد الله علیه السلام : ایصلح السجود لغیر الله تعالى ؟ قال : لا. قیل : فکیف امر الله الملائکه بالسجود لآدم ؟ فقال : ان من سجد بامر الله فقد سجد لله فکان سجوده لله اذ کان عن امر الله تعالى (225) از امام صادق (ع) سؤ ال شد: آیا سجده براى غیر خدا جایز و شایسته است ؟ فرمود: نه . عرض شد: چگونه خداوند ملائکه را امر به سجده آدم فرمود؟ پاسخ داد که : اگر کسى به امر خدا سجده کند خدا را سجده کرده ، بنابراین سجده ملائکه براى خدا بود زیرا ناشى از امر بارى تعالى بود. راغب مى گوید: سجده خداوند دو قسم است : یکى سجده تسخیرى است و آن دیگر سجده اختیارى . اما سجده تسخیرى آن است که خداوند در قرآن فرموده : ولله یسجد من فى السموات و الارض (226) تمام موجودات ارضى و سماوى خداى را سجده مى کنند و همچنین فرموده : والنجم والشجر یسجدان (227) گیاهان و درختان نیز براى خدا سجده مى کنند. این سجده قهرى و تسخیرى و اضطرارى است و نهایت تذلل جمیع مخلوقات در مقابل خالق است . اما سجده اختیارى آن است که افراد با ایمان در زمین انجام مى دهند و این سجده است که استحقاق پاداش ‍ دارد و نزد حضرت بارى تعالى داراى ارزش عبادت است . در آیه دگرى ، خداوند از سجده تسخیرى جمیع موجودات سخن گفته و در آخر آیه از سجده اختیارى انسان نام برده است ، با این تفاوت که سجده تسخیرى موجودات ارضى و سماوى شامل تمام آفریده هاى خداوند است ، ولى سجده اختیارى انسانها عمومى و همگانى نیست و فرموده : بسیارى سجده مى کنند و بسیارى هم مستوجب عذاب الهى هستند. الم تر ان الله یسجد له من فى السموات و من فى الارض و الشمس والقمر و النجوم والجبان والشجر والدواب و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب (228) سجده نمودن بسیارى از مردم و سجده نکردن بسیارى دیگر از آنان بر اثر آزادى و اختیارى است که آفریدگار توانا به انسانها اعطا فرموده است . بشر به قضاى خداوند، مختار خلق شده و داراى آزادى عمل است . براى اینکه راه عبودیت را بدرستى طى کند، یکتاپرست و موحد باشد، کورکورانه از پى عقاید باطل و خرافى آباء خود نرود و به انحراف اعتقادى ، اخلاقى ، و عملى گرایش نیابد، پروردگار، در هر عصر و زمان پیمبرانى را فرستاده تا آنان را از قید و بند اسارتهاى گوناگون آزاد سازند و موجبات تعالى و تکاملشان را فراهم آورند. على (ع) درباره هدف بعثت رسول گرامى اسلام و آزادسازى همه جانبه مردم چنین فرموده است : ان الله تبارک و تعالى بعث محمدا صلى الله علیه و آله بالحق لیخرج عباده من عباده عباده الى عبادته و من عهود عباده الى عهوده و من طاعه عباده الى طاعته و من ولایه عباده الى ولایته (229) خداوند رسول گرامى را بحق مبعوث فرمود تا مردم را از پرستش مخلوق به عبادت خالق هدایت کند و از تعهدات ظالمانه و ناروا در مقابل بندگان به عهد و پیمان خداوند ملتزم نماید و از اطاعت و فرمانبردارى مخلوق به طاعت خالقشان وادار سازد و از ولایت و سلطه بندگان خدا پذیراى ولایت و سلطه الهى نماید. بعضى از مردم ، عقلهاى خود را به کار انداخته حق را از باطل تمیز دادند و در کمال آزادى و اختیار، دین حق راقبول نمودند و بتهایى را که تا دیروز معبودشان بود با دست خود شکستند و آزادانه راه توحید و پرستش ‍ آفریدگار یکتاى جهان را در پیش گرفتند، و گروهى به نداى عقل توجه ننمودند، راه باطل پدران را ادمه دادند، بندهاى خرافات را از دست و پاى خود نگشودند، و سرانجام به پست ترین منازل انحطاط و تباهى سقوط کردند و براى همیشه سیه روز و بدبخت ماندند. اولیاى بزرگ الهى و بندگان واقعى خداوند با آنکه همواره در صراط مستقیم و عبودیت بارى تعالى قدم بر مى دارند و بالاترین مراتب تذلل خود را در پیشگاه او ابراز مى نمایند به این حد قانع نیستند و براى آنکه در این راه سعادت بخش موفقیت بیشترى به دست آورند و نزد خداوند به مقام رفیعترى نایل گردند همواره در فکر ازدیاد بندگى و تذلل اند و بر همین اساس ، امام سجاد (ع) در جمله اول دعایى که موضوع سخنرانى امروز است در مقابل مناجات عرض مى کند: و عبدنى لک علامه بزرگ و ادیت عالى قدر سید على خان در کتاب ریاض الساکین ذیل جمله ((و عبدنى لک )) مى گوید: ((اى ذللنى )). یعنى بار خدایا! مرا در پیشگاه مقدس خود، ذلیل قرار ده . شاید بتوان در تفصیل و تو ضیح جمله ((و عبدنى لک )) این احتمال را ذکر نمود که امام سجاد (ع) مى خواهد در پیشگاه خدا عرض کند: بارالها ! همانطور که بر ابراهیم خلیل منت گذاردى و درباره اش فرمودى : و اتخذ الله ابراهیم خلیلا(230) و فرمودى : خداوند، ابراهیم را خلیل خود گرفت و او را به دوستى خویش برگزید، بر على بن الحسین نیز منت بگذار، مرا بنده خود بگیر و به این عزت و افتخار سر بلندم فرما. از جهت لغت مى توان این احتمال را از جمله ((و عبدنى لک )) بخوبى استفاده نمود. راغب در مفردات قرآن مى گوید: و عبدت فلانا اذا اتخدته عبداء موقعى که شخصى را به بندگى خود بگیرى مى گویى ((عبدت فلانا)) یعنى فلانى را بنده خود گرفتم . سپس راغب از قرآن شریف شاهد مى آورد و سخن حضرت موسى را ذکر مى کند که به فرعون گفت : و تلک نعمه تمنها على ان عبدت بنى اسرائیل (231) بر ما منت مى گذارى که بنى اسرائیل را به بندگى و بردگى خود گرفتى ؟ به عبارت روشنتر خداوند را دوست داشتن براى بندگان با ایمان مایه سربلندى و افتخار است ، ولى از آن مهمتر این است که خداوند نیز بنده با ایمان را به دوستى خود برگزیند و او را خلیل خویش قرار دهد و این افتخار بصریح قرآن شریف ، نصیب ابراهیم خلیل گردید. همچنین ، افراد با ایمان به بندگى خداوند مباهات مى کنند و از اینکه طوق بندگى غیر خدا را به گردن نگرفته و اسیر آن نشده اند مسرورند. البته بندگى خداوند به آدمى قدر و قیمت مى بخشد و به وى عز و بزرگى مى دهد، ولى مهمتر از بندگى خدا این است که بارى تعالى عبودیت بنده را بپذیرد و او را بنده خود بگیرد. جمله ((و عبدنى لک )) که در دعاى امام سجاد (ع) آمده ممکن است ناظر به این مهم باشد و امام على (ع) مى خواهد عرض کند: بارالها! من بندگى و عبودیت را در پیشگاه مقدست وظیفه قطعى خود مى دانم و تا آنجا که بتوانم عمل مى کنم ولى از تو مى خواهم که بر من منت بگذارى ، مشمول تفضلت قرار دهى ، تذللم را بپذیرى و مرا به عبودیت و بندگى خودت بگیرى . خلاصه اینکه ماءموریت پیمبران الهى آن بود که مردم را به خداى یگانه دعوت کنند و آنان را به اطاعت و فرمانبردارى از او که مایه سعادت ابدى و راه تعالى و تکامل است وادار سازند. اما مردم ، آزاد آفریده شده اند و در قبول و رد دعوت پیمبران مختار بودند، بعضى به خدا ایمان مى آوردند و اطاعتش را پذیرا مى شدند و بعضى دیگر از ایمان به خدا سرپیچى مى نمودند و هواى نفس خویش را معبود و مطاع خود مى ساختند و اوامرش را به کار مى بستند. قرآن شریف درباره این گروه منحرف فرموده است : ارایت من اتخذ الهه هواه (232) اى پیمبر گرامى ! آیا آن مردم بدبخت را دیده اى که به هواى نفس خود گرایش یافته ، او را معبود خود ساخته ، و بى قید و شرط اطاعتش مى نمایند؟ راه نجات از هواپرستى ، خداپرستى است و راه سرپیچى از اطاعت هوى فرمانبردارى از اوامر الهى است . به هر نسبت که افراد خداپرست ، ایمانشان قوى تر باشد به همان نسبت بر هواى نفس خود که شیطان درونى آنان است غلبه مى کنند و از اطاعتش سرباز مى زنند. اولیاى بزرگ الهى با نیروى ایمان ، هواى نفس را مهار مى کردند، از سرکشى و طغیانش جلوگیرى مى نمودند وبا تمام وجود، اوامر خدا را بى قید و شرط به کار مى بستند و همواره از مصونیت ایمانى برخوردار بودند. عن النبى صلى الله علیه و آله قال : ما منکم من احد الا و له شیطان قالوا: و انت یا رسول الله ؟ قال : وانا الا ان الله عزوجل اعاننى علیه فاسلم فلایامرنى الا بخیر(233) نبى اکرم مى فرمود: هیچیک از شما نیست الا اینکه شیطانى دارد. کسى گفت : یا رسول الله ! آیا شما هم شیطانى دارید؟ فرمود: من هم ، الا اینکه خداوند مرا یارى نموده و شیطان من تسلیم من شده و مرا امر نمى کند مگر به خیر و خوبى . اما ایمان افراد عادى درجات و مراتب متفاوتى دارد و هر فردى به قدر نیروى ایمانى که واجد است مى تواند با هواى نفس خویش مبارزه کند و خود را از شر آن دشمن بزرگ مصون و محفوظ دارد. پیشواى بزرگ اسلام و ائمه معصومین علیهم السلام براى آنکه پیروان خود را از خطر هواى نفس آگاه سازند و از پیروى آن دشمن بزرگ برحذر دارند مکرر در این باره تذکر داده و سخنانشان در کتب روایات آمده است : دخل على رسول الله صلى الله علیه و آله رجل اسمه مجاشع ، فقال : یا رسول الله ! کیف الطریق الى معرفه الحق ! فقال : معرفه النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى موافقه الحق ؟ قال : مخالفه النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى موافقه الحق ؟ قال :مخالفه النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى رضاء الحق ؟ قال سخط النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى وصل الحق ؟ قال : هجره النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى طاعه الحق ؟ قال : عصیان النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى ذکر الحق ؟ قال نسیان النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى قرب الحق ؟ قال التباعد من النفس . فقال یا رسول الله ! فکیف الطریق الى انس الحق ؟ قال الوحشه من النفس . فقال یا رسول الله !فکیف الطریق الى ذلک ؟ قال الاستعانه بالحق على النفس .(234) مردى به نام مجاشع حضور رسول اکرم آمد، عرض کرد یا رسول الله ! راه معرفت حق چیست ؟ در پاسخ فرمود: معرفت نفس . عرض کرد راه جلب موافقت حق چیست ؟ فرمود: مخالفت نفس . عرض کرد راه رسیدن به رضاى خدا چیست ؟ فرمود نارضایى نفس . عرض کرد راه رسیدن به حق چیست ؟ فرمود: جدا شدن از نفس . عرض کرد راه اطاعت از خدا چیست ؟ فرمود: سرپیچى از اطاعت نفس . عرض کرد راه به یاد حق بودن چیست ؟ فرمود: فراموش کردن نفس . عرض کرد راه نزدیک شدن به خدا چیست ؟ فرمود: دور شدن از نفس . عرض کرد راه انس گرفتن با خدا چیست ؟ فرمود: وحشت داشتن از نفس . عرض کرد راه رسیدن به آنچه دستور دادى چیست ؟ فرمود: یارى خواستن از خداوند براى پیروز شدن بر نفس . تذلل و عبودیت در پیشگاه الهى موجب طاعت و فرمانبردارى از اوست و اطاعت از اوامر بارى تعالى مایه عز و محبوبیت است . بندگى و اطاعت از هواى نفس آدمى را به راه گناه سوق مى دهد و گناه مایه خوارى و ذلت گنهکار است ، راه رهایى از ذلت گناه بازگشت به سوى خداوند و اطاعت از اوامر ذات مقدس اوست . عن ابى عبد الله علیه السلام قال : من اراد عزا بلا عشیره و غنى بلامال و هیبه بلاسلطان فلینتقل عن ذل معصیه الله الى عز طاعته (235) امام صادق (ع) فرموده : کسى که مى خواهد بدون داشتن عشیره و فامیل در جامعه عزیز باشد، آن کس که مى خواهد بدون داشتن ثروت و مال غنى و بى نیاز باشد، آنکه مى خواهد بدون دارا بودن سلطه و قدرت واجد هیبت و ابهت باشد باید از محیط ذلت گناه به فضاى نورانى اطاعت از بارى تعالى منتقل گردد. از آنچه معروض افتاد جمله ((وعبدنى لک )) که در دعاى امام سجاد (ع) آمده و موضوع قسمتى از سخنرانى امروز بود روشن شد. در جمله بعد، امام در پیشگاه حضرت بارى تعالى عرض مى کند: و لا تفسد عبادتى بالعجب بارالها! عبودیت و تذلل مرا با عجب که از خطرناکترین حالات نفسانى است فاسد و بى اثر منما. در سخنرانى گذشته ، رابطه عزت نفس با کبر توضیح داده شد. در این سخنرانى هم لازم است رابطه عجب با عبودیت تبیین گردد. العجب فى العباده استعظام العمل الصالح و استکباره و ان یرى المعجب نفسه خارجا عن حد التقصیر وهذا هود العجب المفسد للعباده (236) عجب در عبودیت و بندگى عبارت از این است که شخص معجب ، عبادت خود را عظیم بشمرد و آن را مهم و بزرگ به حساب آورد و خویشتن را از حد تقصیر خارج پندارد و تصور کند که هیچ کمبودى در عبادات و اعمال صالحه خود ندارد، و این حالت روانى ، آن عجبى است که به موجب روایات اولیاى اسلام فاسد کننده عمل است . عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم : لیس عبد یعجب بالحسنات الا هلک (237) رسول اکرم فرموده است : هیچ بنده اى نیست که از حسنات و اعمال نیک خود عجب پیدا کند مگر اینکه دچار هلاکت مى شود. عن على علیه السلام قال : سیئه تسوءک خیر عندالله من حسنه تعجبک (238) على (ع) فرموده است : گناهى که ترا آزار دهد و مایه رنج و ناراحتى درونیت گردد در پیشگاه الهى بهتر از کار خوبى است که باعث غرور شود و ترا به عجب وادارد. کسى که در راه بندگى خداوند قدم برمى دارد و فرایض خویش را انجام مى دهد اگر داراى ظریفت معنوى و اندیشه ایمانى نباشد ممکن است خویشتن را با افراد گناهکار مقایسه کند و احساس برترى و تفوق نماید، با خود بگوید: این منم که در وصف پاکان و نیکان قرار دارم و به اتکاى اعمالى که انجام مى دهم مستحق بهشت جاودانم ، اما گناهکاران داراى نقطه اتکایى نیستند و باید حتما معذب شوند. همین طرز تفکر غرورآمیز مى تواند مایه سقوطش گردد و حسناتش فاسد شود مگر آنکه به خود آید و خویشتن را اصلاح کند. در این باره روایت جالبى از امام صادق (ع) است که به عرض مى رسانم : عن ابیعبد الله علیه السلام قال : دخل رجلان المسجد، احد هما عابد و الآخر فاسق . فخر جامن المسجد والفاسق صدیق و العابد فاسق ، و ذلک انه یدخل العابد المسجد مدلا بعبادته یدل بها فتکون فکرته فى ذلک ، و تکون فکره الفاسق فى التندم على فسقه و یستغفر الله عزوجل مما صنع من الذنوب (239) امام صادق (ع) فرمود: دو نفر مرد وارد مسجد شدند، یکى عابد و آن دیگر فاسق . هر دو از مسجد خارج شدند در حالى که مرد فاسق ، مؤ منى بود واقعى و در ایمانش راستگو، و عابد مردى بود فاسق ، براى آنکه وقتى وارد مسجد شدند عابد در عبادات خود گرفتار عجب بود و به عمل خود آنچنان اتکا داشت که فکر مى کرد نجات و رستگارى براى اوست ،ولى در اندیشه مرد فاسق ندامت و پشیمانى از گناهانش بود و نظر او این بود که از خدا بخواهد تا او را بیامرزد و مشمول عفو و رحمت خود قرار دهد. ملاحضه مى کنید که عبودیت و بندگى خداوند در خطر عجب و غرور است و افرادى که به فرایض الهى عمل مى کنند اگر مواظب انحرافات فکرى و اندیشه هاى باطل خود نباشند ممکن است جمیع اعمالشان باطل شود و از نتیجه عمل بکلى محروم بمانند. عن النبى صلى الله علیه و آله : اوحى الله تعالى الى داود: یا داود! بشر المذنبین و انذر الصدیقین . قال : کیف ابشر المذنبین و انذر الصدقین ؟ قال : یا داود! بشر المذنبین بانى اقبل التوبه و اعفو عن الذنب ، وانذر الصدقین ان یعجبوا باعمالهم فانه لیس عبد یعجب بالحسنات الا هلک (240) رسول اکرم فرمود: خداوند به داود وحى فرستاد که اى داود! به گناهکاران مژده بده و مؤ منین راستین و پاک را اعلام خطر کن . عرض کرد بارالها! چگونه به عاصیان مژد دهم و صدقین را انذار نمایم ؟ فرمود: به معصیت کنندگان مژده بده که من توبه را قبول مى کنم و گناه را مى بخشم ، و صدیقین را بترسان از اینکه بر اثر حسناتى که انجام داده اند دچار عجب شوند، چه هیچ بنده اى نیست که به حسنات خود معجب گردد الا اینکه هلاک خواهد شد. عن ابیعبد الله علیه السلام قال : العجب کل العجب ممن یعجب بعمله و هو لایدرى بما یختم له . فمن اعجب بنفسه و فعله فقد ضل عن نهج الرشاد و ادعى مالیس له (241) امام صادق (ع) فرموده است : عجب تام و تمام از کسانى که به عمل خود اعجاب مى کنند و مغرور مى شوند با آنکه نمى دانند پایان کارشان چگونه خواهد بود. کسى که به خودش و به عمل خویش معجب شود از صراط مستقیم هدایت گمراه شده و ادعا نموده چیزى را که فاقد آن است . امام سجاد (ع) آنقدر، خود بینى و عجب در زمینه عبادات را خطرناک مى داند که از پیشگاه الهى درخواست مى کند: و لا تفسد عبادتى بالعجب افساد الشى ء اخراجه عن ان ینتفع به فاسد نمودن چیزى عبارت از آن است که آن چیزى را از فایده و نفعى که باید از آن عاید گردد خارج سازیم و از بهره بیندازیم . امام عرض مى کند: بارالها! عبادت مرا با عجب و غرور فاسد مکن و مرا از فواید آن بى نصیب مفرما. ناگفته نماند که خود بینى و عجب ، نه تنها در عبادات اثر بد مى گذارد و آنها را فاسد مى کند بلکه در سایر امور مانند علم ، اخلاق ، درک حقایق ، فکر واقع بین ، مشاوره با دگران ، و سایر امور اجتماعى و شئون زندگى نیز اثر بد دارد و آدمى را از فعالیت صحیح باز مى دارد، نیروى خرد را تضعیف مى کند و موجبات انحطاط آن را فراهم مى آورد. من کلمات على علیه السلام قال : اعجاب المرء بنفسه یدل على ضعف عقله (242) على (ع) فرموده است : اینکه آدمى به نفس خود معجب شود و خودبین گردد و گمان کند که هر چه مى گوید و عمل مى کند دور از خطا و بر وفق واقع است دلالت دارد که عقلش ناتوان گردیده و فروغ خردش به ضعف و سستى گراییده است . اگر پاکان و نیکان در عبادت دچار عجب شوند، خود را از پروردگار طلبکار مى پندارند و مى خواهد با اعمال خود بر خداوند منت گذارند، اگر عالم با عملى که دارد دچار عجب شود از آن پس دنبال علم نمى رود و آن را که نمى داند از عالمتر از خود نمى پرسد و در جهل و نادانى باقى مى ماند، اگر کسى در کارهاى اجتماعى معجب شود با دیگران مشورت نمى کند و از پى اندیشه خطاى خود مى رود و زیان مى بیند. گاهى شخص ‍ گناهکار در اعمال نارواى خود دچار اعجاب مى شود و چنان به خواب غفلت فرو مى رود که گمان مى کند اعمالش صحیح و بر وفق واقع و حقیقت است . از این رو به فکر اصلاح خود نمى افتد و لکه هاى گناه را از صفحه اعمال خود برطرف نمى نماید. عن على بن سهیل عن ابى الحسن علیه السلام قال : سالته عن العجب الذى یفسد العمل . فقال : العجب درجات ، منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب انه یحسن صنعا، و منها ان یومن العبد بربه فیمن على الله عزوجل و لله علیه فیه المن (243) على بن سهیل مى گوید از حضرت رضا (ع) درباره عجبى که عمل را فاسد مى کند سؤ ال نمودم . در پاسخ فرمود: عجب داراى مراتب و درجاتى است ، یک قسم آن این است که عمل بد آدمى در نظر خودش خوب جلوه مى کند و آن را نیکو پندارد و بر اثر آن دچار اعجاب و خودبینى شود، و قسم دیگر آن است که افراد با ایمان از عبادات خود دچار عجب شوند، خویشتن را از عذاب الهى در ایمنى پندارند و تصور کنند که با عبادات خود بر خداى منت دارند یا آنکه خداوند بر آنان منت دارد. رسول گرامى سه صفت مذموم را عامل هلاکت و تباهى معرفى فرموده و مسلمانان باید در خود مطالعه کنند و اگر به آن سه صفت یا یکى از آنها مبتلا هستند هر چه زودتر خود را اصلاح نمایند و خویشتن را از خطر برهانند. عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم : ثلاث مهلکات : شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه (244) پیمبر اسلام سه خلق بد را مایه هلاک افرادى که به آنها مبتلا هستند معرفى نموده : اول بخلى که شخصى بخیل مطیع آن باشد، دوم هواى نفسى که آدمى از فرمانش پیروى نماید، و سوم آنکه شخص خود را و همچنین کارهاى خود را با چشم غرور و اعجاب بنگرد. اولیاى گرامى اسلام همواره مراقب اصحاب و دوستان خود بودند و اگر در پاره اى از مواقع بر اثر پیشامدى ممکن بود دچار عجب و خودبینى شوند تذکر مى دادند و آنان را از خطر سقوط اخلاقى محافظت مى نمودند و در اینجا عمل دو نفر از ائمه معصومین علیهم السلام که در یک حدیث آمده به طور نمونه ذکر مى شود: قال البزنطى : بعث الى الرضا علیه السلام بحمار له فجئته الى حرباء فمکثتها عامه اللیل معه ثم اوتیت بعشاء. فلما اصبت من العشاء قال : ما ترید؟ اتنام . قلت : بلى جعلت فداک . فطرح على الملحفه والکساء. ثم قال : بیتک الله فى عافیه و کنا على سطح . فلما نزل من عندى قلت فى نفس : قد نلت من هذا الرجل کرامه مانالها احد قط. فاذا هاتف یهتف بى : یا احمد! ولم اعرف الصوت حتى جاءنى مولى له . فقال : اجب مولاى . فنظرت فاذا هو مقبل الى ، فقال : کفک . فنا ولته کفى . فعصرها، ثم قال : ان امیرالمومنین علیه السلام اتى صعصعه بن صوحان عایدا له . فلما اراد ان یقوم من عنده قال : یا صعصعه بن صوحان ! لا تفتخر بعیادتى ایاک و انظر لنفسک ، و کان الامرقد وصل الیک ولایلهینک الامل . استودعک الله (245) بزنطى از اصحاب على بن موسى الرضا علیهماالسلام بود. مى گوید: شبى حضرت رضا درازگوش خود را براى من فرستاد که به محضرش شرفیاب شوم . در محلى به نام حرباء حضورش رسیدم . تمام شب را با آن حضرت بودم . بعد شام آوردند و پس از صرف شام به من فرمود مى خوابى ؟ عرض کردم بلى . دستور داد بستر آوردند. حضرت برخاست تا از بام به زیر رود. فرمود: خداوند شبت را با عافیت بگذراند. وقتى حضرت رفت با خود گفتم : من امشب از این بزرگمرد به کرامتى دست یافتم که هرگز احدى به آن نایل نشده است . ناگاه صدایى را شنیدم که گفت : اى احمد! و ندانستم که صاحب صدا کیست . چون نزد من آمد دیدم یکى از خدمتگزاران امام است . به من گفت : مولاى خود را اجابت کن . برخاستم که از پله هاى بام به زیر روم . دیدم که امام از پله ها بالا مى آید.چون به من رسید فرمود: دستت را بیاور. پیش آوردم . دستم را گرفت و فشرد، سپس فرمود: صعصعه بن صوحان از اصحاب على (ع) بود. بیمار شد، حضرت به عیادتش رفت . وقتى خواست از نزد او برخیزد فرمود: اى صعصعه ! عیادت مرا مایه افتخارت قرار ندهى . در فکر خودت باش . چون ممکن بود بزنطى هم از پذیرایى آن حضرت دچار عجب شود، به وى فرمود: هم اکنون جریان صعصعه براى تو پیش ‍ آمده است ، مواظب باش که آرزو غافلت نکند و اندیشه عجب در تو راه نیاید. سپس امام علیه السلام از بزنطى خداحافظى نمود و او را به حال خود گذارد   .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image