اثبات توحید-اثبات یگانگی خدا /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

به کسانی که می گویند یگانه بودن خداوند را ثابت کنید، چگونه به آنها پاسخ دهیم؟


اثبات یگانگى خداخالق و آفریدگار این عالم خدای یگانه است و امکان ندارد غیر او خدایی وجود داشته باشد. او دارای وجودی محض و بینهایت است و لازمه این دو ویژگی یگانگی اوست. از این رو حتی اگر هم جهانهای دیگری نیز وجود داشته باشد باز خالق آنها خدایی یگانه خواهد بود. ما در مطالبی در صدد آنیم تا دلایلی را بر یگانگی خداوند اقامه نماییم تا پس از آن دریابیم که اصلا غیر ممکن است خدا یا خدایان دیگری غیر خدای یگانه وجود داشته باشد و در جهان های خاص خودشان حکم فرمایی نمایند. در باب اثبات یگانگى خداوند، بحث برسر این است که اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممکن است یا محال؟ در این باره ادله فراوانى نقل شده است، از جمله درکتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5»، شهید مطهرى 5 برهان به استحاله وجود دو خدا ذکر نموده اند که یکى ازآنها نیز به دو برهان مستقل تقسیم مى شود. این براهین عبارت است از: 1- برهان رابطه وحدت عالم و یگانگى مبدأ آن، 2- برهان عدم تناهى، 3- برهان صرافت وجود، 4- برهان تمانع، 5- برهان فرجه، 6- برهان نبوت، که برای آگاهی از آن می توانید به کتاب مذکور رجوع نمایید و ما در اینجا تنها به تحلیل و تشریح برخی از این دلایل بسنده مى کنیم. برهان عدم تناهیفهم این برهان ، نیازمند توجّه به دو مقدمه است: یک. وجود هر معلولى، وابسته به علت خویش مى باشد؛ به عبارت دیگر بنابر اصل علیّت - که در جاى خود مستدل و مبرهن گشته - هر معلولى وجود خودش را - با همه شؤون و متعلقاتش - از علّت هستى بخش خویش، دریافت مى دارد و اگر احتیاج به شروط و معدّاتى هم داشته باشد، مى بایست وجود آنها هم مستند به علّت هستى بخش خودش باشد. بنابراین اگر دو، یا چند علت هستى بخش، در عرض هم فرض شوند، معلول هر یک از آنها، وابسته به علّت خودش مى باشد و هیچ گونه وابستگى به علت دیگر یا معلول هاى آن، نخواهد داشت. و بدین ترتیب، ارتباط و وابستگى میان معلول هاى آنها، به وجود نخواهد آمد. دو. نظام این جهانِ مشهود، نظام واحدى است که در آن، پدیده هاى هم زمان و ناهم زمان، با یکدیگر ارتباط و وابستگى دارند. امّا ارتباط پدیده هاى هم زمان، همان تأثیر و تأثراتِ علّى و معلولى گوناگون، در میان آنها است که موجب تغییرات و دگرگونى هایى در آنها مى شود و به هیچ وجه، قابل انکار نیست. امّا ارتباط میان پدیده هاى گذشته، حال و آینده، به این صورت است که پدیده هاى «گذشته»، زمینه پیدایش پدیده هاى «کنونى» را فراهم کرده اند و پدیده هاى «کنونى» نیز به نوبه خود، زمینه پیدایش پدیده هاى «آینده» را فراهم مى سازند. اگر روابط علّى و اعدادى، از میان پدیده هاى جهان برداشته شود، جهانى باقى نخواهد ماند و هیچ پدیده دیگرى هم، به وجود نخواهد آمد. چنان که اگر ارتباط وجود انسان با هوا، نور، آب و مواد غذایى بریده شود، دیگر نمى تواند به وجود خود ادامه دهد و زمینه پیدایش انسان دیگر یا پدیده دیگرى را فراهم سازد. با ضمیمه این دو مقدمه، مى توان نتیجه گرفت که نظام این جهان - که شامل مجموعه پدیده هاى بى شمار گذشته، حال و آینده است - آفریده یک آفریدگار مى باشد و تحت تدبیر حکیمانه او اداره مى شود؛ زیرا، اگر یک یا چند آفریدگار دیگرى مى بود، ارتباطى میان آفریدگان به وجود نمى آمد و نظام واحدى بر آنها حاکم نمى شد؛ بلکه هر آفریده اى از طرف آفریدگار خودش، به وجود مى آمد و به کمک دیگر آفریدگان همان آفریدگار، پرورش مى یافت. در نتیجه، نظام هاى متعدد و مستقلى، به وجود مى آمد و ارتباط و پیوندى میان آنها برقرار نمى شد. در صورتى که نظام موجود در جهان، نظام واحد همبسته اى است و پیوند میان پدیده هاى آن، مشهود است. (مصباح یزدى، محمدتقى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 359 و 360؛ براى اطلاع بیشتر از تقریرهاى گوناگون این موضوع نگاه کنید به: طباطبایى، سیدمحمدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 111 – 123) فرض این که جهان ، دارای دو یا چند خدا باشد از چند حال بیرون نخواهدبود : الف ) هر یک از پدیده های جهان مخلوق و معلول همه آن ها فرض می شوند .ب ) هر دسته از آن ها معلول یکی از خدایان مفروض ، به حساب می آیند .ج ) همگی آفریده یک خدا شمرده شده خدایان دیگر به عنوان مدبر وکارگردان جهان ، فرض می شوند .اما فرض این که هر پدیده ای دارای چندآفریننده باشد محال است زیرا معنای این که دو یا چند آفریننده ( = علت هستی بخش ) موجودی را بیافرینند این است که هر کدام از آن ها وجودی را افاضه کنندو در نتیجه ، چند وجود پدید می آید در صورتی که هر موجودی فقط یک وجوددارد و گرنه موجود واحدی نخواهد بود .اما فرض این که هر یک از آن هاآفریننده یک مخلوق یا مجموعه خاصی از مخلوقات باشند لازمه اش این است که دو مخلوق قایم به آفریننده خودش باشد و نیازی به موجود دیگری نداشته باشد مگر نیازی که در نهایت به آفریننده اش منتهی شود و چنین نیازی تنها به آفریدگان همان آفریننده خواهد بود .به دیگر سخن : لازمه فرض چند خدا برای جهان وجود نظامهای متعد د و معزل از یکدیگر است . در صورتی که جهان ، نظام واحدی دارد و هم پدیده های هم زمان ، با یکد یگر مرتبط ا ند و بر یکدیگر اثرمی گذارند و به یکدیگر نیاز دارند و هم میان پدیده های گذشته با پدیده های فعلی و میان پدیده های فعلی با پدیده های آینده ، ارتباط برقرار است و در پدیده قبلی زمینه پیدایش پدیده بعدی را فراهم می کنند .پس چنین جهانی که دارای اجزا هم بسته و مرتبط می باشد و نظام واحدی بر آن حکم فرماست نمی تواند معلول چند علت هستی بخش باشد .و اگر فرض شود که آفریننده همه آفریدگان یکی است و دیگران عهده دار اداره و تدبیر جهان می باشند چنین فرضی هم صحیح نخواهد بود زیرا هر معلولی با تمام شیون هستیش قایم به علت هستی بخش می باشد و هیچ موجود مستقل دیگری راهی برای تصرف در آن نداردمگر تاثیر و تاثراتی که میان معلولات یک علت ، حاصل می شود و همگی درحیطه قدرت و سیطره فاعل هستی بخش ، قرار دارد و با اذان تکوینی او انجام می گیرد .و در این صورت ، هیچکدام از آن ها در حقیقت «رب» نخواهد بود زیرامعنای حقیقی رب این است که تصرف استقلالی در مربوب خود انجام دهد وفرض این است که این گونه تصرفات و تاثیرات ، استقلالی نیست بلکه همگی آنها در شعاع ربوبیت آفریننده و با نیرویی که او می دهد، انجام می گیرد، ( آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی ، سازمان تبلیغات اسلامی ، تهران ، چاپ ششم ،بهار 1370 ش ، ج اول ، ص 157 - 158 ) یگانگی واجب الوجود بدین معناست که او واحد است و شریکی ندارد. او وجود محض است و در واقع او خود «وجود» است و صفات او نیز در واقع همان وجود ذات اویند. هر انچه را به عنوان غیر او تصور کنیم یا باید غیر وجود (یعنی عدم) باشد و یا معلول و اثر او باشد.بنابراین نمی توان گفت در جهان دو واجب الوجود و دو خدا دارد چرا که لازمه دوتا بودن این است که ان ها با هم تفاوت داشته باشند. ما ان گاه می توانیم بگوئیم شئی «الف» غیر از شئی «ب» است که انها در ویژگی هایی با هم فرق داشته باشند اما اگر در تمام صفات و ویژگی ها حتی زمان و مکان یکی باشند، دو تا بودن معنا ندارد که دراین حال دو تا دیدن ما ناشی از انحراف ما خواهد بود. بنابراین اگر گفتیم که خدایی غیر از چنین خدایی درکارست او یا باید اثر و معلول این خدا باشد که در این حال دیگر خدا نخواهد بود و یا باید چیزی غیر از وجود -یعنی عدم- باشد که باز هم خدایی دیگر در کار نیست. چرا که او وجودی مطلق است، وجودی است نا محدود، نا متناهی، بی حد و حصر که با وجود او دیگر جایی برای غیر او باقی نمی ماند. حال بهتر است در مورد برهانی که در کتاب آموزش عقاید آقای مصباح ص 129 آمده است بحث می کنیم. در این برهان از قاعده خلف برای اثبات یگانگی خداوند استفاده شده است، بدین نحو که حالت های مختلف مساله را مورد بررسی قرار می دهیم تا درنهایت به نتیجه مطلوب برسیم. فرض کنید که خدای جهان واحد و یگانه نباشد بنابراین لااقل باید دو خدا درکار باشند. دراین صورت وضع عالم و مخلوقات ان در رابطه با ان دو خدا چند صورت دارد: یا این که هر موجودی معلول و مخلوق هر دوی انهاست، و یا این که بعضی از انها معلول خدای دیگراند، و یا این که آن دو با همکاری هم موجود است را آفریده اند، و یا این که همگی آن ها را سک خدا آفریده است. اما فرض اول که هر چیزی معلول هر دو باشد غیر ممکن است. چرا که بحث علت و معلول دراین جا بحث وجود دهنده و وجود یابنده است، و یک شئی چون دارای یک وجود است، و دو وجود از هر دو دریافت کرده باشد. اما فرض دوم که برخی از موجودات مخلوق و معلول یک خدا و برخی دیگر معلول و مخلوق خدای باشند نیز غیر ممکن است. زیرا ان موجودات به دلیل وجود دهندگانش فرق می کند، وجودشان نیز به نحوی دیگر است و دارای وجودی اند متناسب با خدای خود، که دراین عالم درعرض تشکیل شود، در عالمی که قوانین و ویژگی های خاص خود را دارند. اما ما با وجدان خود در می یابیم که این گونه نیست بلکه انچه هست دنیای واحد با قوانین واحد است.وحدتی که یک وحدت واقعی و طبیعی است. اما فرض سوم که دو خدا با همکاری هم عالم را خلق کرده باشند نیز غیر ممکن و باطل است. چرا که در این صورت هر یک از آن خدایان به خدای دیگر محتاج است و خدایی هم چون بندگانش محتاج باشد دیگر واجب الوجود نیست، بلکه در صفت خلق کردن ممکن الوجود خواهد بود. و این با فرض ما که او واجب الوجود است یعنی هیچ جهت امکانی در او راه ندارد در تضاد و تعارض است. حال با رد این حالت ها تنها، تنها قسم باقی مانده و قابل قبول این است که این عالم و هر چه در ان است و نیز هر چه را ما به عنوان خدا تا به حال فرض کردیم همگی مخلوق و معلول یک خدا هستند.و این یعنی یگانگی خداوند و واجب الوجود. تقریری دیگراگر دو خدای واجب الوجود فرض کنیم , لازم است بین آن دو تمایز باشد, زیرا اگر هیچ تمایزی میان آن دو نباشد, دوئیت صدق نمی کند. در این صورت با دو احتمال مواجهیم : احتمال اول آن است که یکی از دو خدای مفروض کامل مطلق و نامحدود و واجد همه کمالات و دیگری فاقد برخی از کمالات باشد. در این صورت معلوم است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمی تواند خدا باشد. پس این احتمال به توحید می انجامد. احتمال دوم آن است که هر یک از دو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد آن است نتیجه این احتمال این است که هیچ یک از آنها خدا نباشد.برهان صرف الوجود این برهان از چهار قسمت تشکیل شده است:1. خداوند متعال داراى تمام کمالات است؛ زیرا وجود محض و واقعیت محض است. 2. وجود محض با عدم همراه نیست و نمى سازد. 3. وجود محض تمام وجود و کل وجود را شامل مى شود؛ زیرا منظور از وجود محض (یا صرف الوجود)؛ یعنى، موجودى که هیچ گونه عدمى در آن راه ندارد. پس او وجودى است که هیچ حاشیه و کناره اى ندارد و به اصطلاح از کران تا کران وجود را شامل مى شود. 4. چنین موجودى نمى توان متعدد باشد؛ زیرا اگر متعدد باشد، حتما محدود خواهد بود و اگر محدود باشد وجودى خواهد بود که همراه عدم است و وجود محض نیست، (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 152). به عبارت دیگر: اگر واجب الوجود متعدد باشد: اولاً هر واجب الوجودى، به حدود و حاشیه واجب الوجود دیگر محدود شده است؛ ثانیا هر واجب الوجود، از وجود دیگرى خالى است. پس وجود صرف و محض و ناب نیست؛ زیرا این چند واجب الوجود، مفروض، در عرض هم و با هم مساوى اند. اگر آنها در طول هم بودند و با هم مساوى نبودند، آن که در مرحله بالا بود، تمام مراتب مراحل پایینى ها را داشت و فقط او واجب الوجود بود و آنها زیر مجموعه او بودند.اما در صورتى که دو یا چند واجب الوجود، در عرض هم و مساوى باشند، دو اشکال اساسى لازم مى آید: یکم: آنها صرف نیستند و لا متناهى و بى حد و نامحدوداند. دوم: هر کدام از واجب الوجودها که محدوداند، نیازمند به وجودى هستند که تحدید کننده آنها باشد. بنابراین اگر وجودى صرف و ناب باشد، بى حد و نامحدود است و جایى براى غیر نمى گذارد و تا دوّمى فرض شود، (بدایة المعارف الالهیة، آیة الله خرازى، ج 1، ص 55). البته اگر به مفاد برهان فطرت توجه شود، روشن مى گردد که قلب آدمى، در توجه و ابراز نیاز به بى نیاز محض و بریدن از تمامى موجودات دیگر، فقط به یک موجود - که بى نیاز مطلق است - توجه دارد و همین دلیل بر توحید حق تعالى است. در قرآن نیز آیاتى در اثبات توحید آمده است، (آیات 22 سوره انبیاء و 29 سوره زمر) و مطالب آن تحت عنوان برهان تمانع، شناخته مى شود. براى مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: 1. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 155 - 153. 2. تفسیر تسنیم، آیة الله جوادى آملى، ج 1، صص 42 - 41. 3. ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، آیة الله جوادى آملى، انتشارات الزهراء، صص 156 - 142. 4. خدا را چگونه بشناسیم، آیة الله مکارم شیرازى. 5. اموزش فلسفه، آقای مصباح، ج 2 6. الهیات، محمد حسین فاضل تونی.براهین قرآنی اثبات یگانگی خداوند براهین قرآنی نیز زیادند که به برخی از آنها به صورت اجمال اشاره می کنیم که تفصیل آنهارا می توانید در کتب تفسیری ملاحظه فرمایید:1. « اگر در آسمان و زمین جز «الله» خدایان دیگری بودند ، آسمان و زمین فاسد می شدند(نظم جهان به هم می خورد) ...»(انبیاء/22)2. « و هر کسی معبود دیگری را با خدا می خواند بر آن برهانی ندارد».(مؤمنون/117)یعنی اصل وجود خدا ثابت است بنابراین حداقل یک مصداق برای آن وجود دارد و هیچ برهان عقلی نمی توان بر وجود خدای دوم اقامه کرد ؛ حتی امکان وجود خدای دوم را هم نمی توان اثبات کرد چه رسد به وجود خدای دوم . پس خدا یکی بیش نیست.3. « آیا معبودی با خداست؟ بگو اگر راست می گویید برهان اقامه کنید»(نمل/64)4. «یوسف(ع) گفت: «ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده خیر است یا خداوند یکتای غالب»(یوسف/39) یعنی اگر چند خدا وجود داشته باشد یا یکی غالب است و بقیه مغلوب او هستند یا همه در قدرت با هم برابرند. در صورت اول آنکه غالب است خدا خواهد بود و بقیه خدا نیستند چون مغلوبیت با خدا بودن سازگار نیست ودر صورت دوم هیچ کدام از آنها خدا نیستند چون همگی فاقد یک کمالند و آن کمال، قهّار بودن(غالب بودن) است و فاقد کمال نمی تواند خدا باشد ؛ چون خدا یعنی کمال محض و واجد تمام کمالات، خدا یعنی خیر محض و فاقد یک کمال خیر ناقص است.5 . « خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد هر یک از خدایان، مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند ...»(مؤمنون/91) تفسیر این آیه را درکتب تفسیری مطالعه فرمایید. دلایل روایی یگانگی خداوند دلایل روایی هم بسیار زیادند که چند نمونه را به اجمال ذکر می کنیم.1. قال علی(ع): « پسرم بدان اگر پروردگارت شریکی داشت حتما فرستادگان آن شریک هم می آمدند و تو آثار فرمانروایی و سلطنت او را می دیدی و حتما کارها و صفات او را می شناختی ...»(نهج البلاغه/نامه31) . یعنی هدایت مردم بر خدا لازم است پس اگر خدای دومی بود حتما او هم پیامبرانی می فرستادتا مردم را هدایت کنند . در حالی که در طول تاریخ همواره پیامبران از جانب یک خدا آمده اند و همه به توحید دعوت کرده اند ؛ همچنین اگر خدای دومی در نظام طبیعت بود دو گونه تدبیر و نظم بر طبیعت حاکم می شد در حالی که که یک نظام بر هستی حاکم است والا هستی به هم می خورد و ... .2. امام صادق(ع) خطاب به زندیقی فرمودند: « اینکه تو می گویی خدا دو تاست از سه حال خارج نیست یا هر دو خدا قدیم و قوی هستند یا هر دو ضعیفند یا یکی قوی و دیگری ضعیف است.پس اگر هر دو قوی(قادر) هستند چرا یکی دیگری را دفع نمی کند تا به تنها یی عالم را تدبیر کند و اگر می پنداری که یکی قوی و دیگری ضعیف است، ثابت می شود که خدا یکی است آنچنان که ما می گوییم چون دومی ضعیف است .»(کافی، ج1، ص80) یعنی اگر هر دو ضعیفند که خدا نیستند و اگر یکی قوی و دیگری ضعیف است پس قوی خداست و آن دیگری خدا نیست و اگر هر دو قوی(قادر) هستند ، پس باید با هم درگیر شوند. چون قدرت اقتضاء غلبه دارد و اگر آن دو خدا از قدرت خود استفاده نکنند، قدرت معطل می ماند و معطل مانند قدرت خلاف حکمت است ؛ در حالی که خدا باید حکیم باشد. پس اگر هر دو خدا قادر بودند با هم نزاع می کردند و اگر نزاع می کردند آثار نزاع آنها در عالم دیده می شد و نظم عالم به هم می خورد در حالی که نظم عالم پا برجاست و اساسا اگر دو خدای قادر بود و آنها نزاع می کردند عالمی خلق نمی شد؛ چون یکی جلوی خلق دیگری را می گرفت. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image