هماى سعادت  /

تخمین زمان مطالعه: 116 دقیقه

هماى سعادت


        هماى سعادت آیین دوستى و رفاقت از نظر اسلام مؤلف: علیرضا مستشارى حروف چینى: امیرحسین علیزاده شابک: 7 ـ 188 ـ 531 ـ 964 ـ 978 نوبت چاپ: اول ـ بهار 88 ناشر: دفتر نشر معارف تیراژ: 5000 نسخه قیمت: 1300 تومان همه حقوق محفوظ است مراکز پخش 1. قم: بلوار امین ـ بلوار جمهورى ـ معاونت آموزش و تبلیغ، تلفن: 2904440 2. مدیریت پخش نشر معارف: قم: خیابان شهدا، کوچه 32، پلاک 3، تلفن و نمابر: 7744616 3. فروشگاه شماره 1: قم، خیابان شهدا، روبروى دفتر مقام معظم رهبرى، تلفن: 7735451 4. فروشگاه شماره 2: تهران، خیابان انقلاب، چهارراه کالج، پلاک 791، تلفن: 88911212، نمابر: 88809386 نشانى اینترنت:WWW.nashremaaref.ir پست الکترونیک: info@nashremaaref.ir     فهرست مقدمه··· 7 فصل اول: اهمیت دوست··· 9 اهمیت دوست··· 11 فصل دوم: چه کسانى را دوست خویش قرار دهیم؟··· 15 1. کسى که به یاد خدا باشد و هدفش تنها رسیدن به او باشد؛··· 17 2. عاقل باشد؛··· 20 3ـ5. خیانت کار، ستم کار و سخن چین نباشد؛··· 24 6. آن چه براى خود مى پسندد، براى تو نیز بپسندد و آن چه را که براى خویش نمى خواهد، براى تو نیز نخواهد؛··· 26 7. قطع کننده رحم نباشد؛··· 28 8. عیب جو نباشد؛··· 31 فصل سوم: لزوم امتحان نمودن دوستان و چگونگى آن ··· 35 1. ثبات دوستى در حال بى نیازى و فقر؛··· 40 2. بدگویى نکردن به هنگام عصبانیت؛··· 42 3. اهمیت دادن به نماز؛··· 44 4. نیکى در هنگام سختى؛··· 48 5. حفظ دوستى در هر حال؛··· 50 6. احسان به هنگام قدرت؛··· 51 فصل چهارم: اقسام دوستان··· 55 اقسام دوستان··· 57 فصل پنجم: دوستى و روابط دختر و پسر··· 61 دیباچه··· 63 1. نگاه برون دینى به روابط دختر و پسر؛··· 66 2. روابط دختر و پسر از نگاه درون دینى··· 77 3. طهارت و پاکى یوسف··· 84 فصل ششم: معاشرت با دوستان ··· 85 1. بر نداشتن پرده حیا و شرم؛··· 87 6. بى توجهى به سخن چینان؛··· 93 7. حسد نورزیدن؛··· 95 8. ریزبین نبودن؛··· 97 9. مدارا؛··· 98 10. عفو و گذشت؛··· 101 11. تواضع و فروتنى؛··· 105 12. پرهیز از بدگمانى؛··· 108 13. مهرورزى؛··· 109 14. رعایت حقوق دوستان؛··· 112 فصل هفتم: معیار خوب بودن··· 123 معیار خوب بودن··· 119   مقدمه از آن جا که آدمى در اصل خلقت خویش، موجودى اجتماعى است، از اوان کودکى تا کهنسالى، نیازمند مونسى مهربان است؛ تا زندگى را با او و به دور از تنهایى، به شیرینى بگذراند. این نیاز در مقاطع سنى مختلف، متفاوت است؛ حتى خردسالان نیز از این امر مستثنا نیستند. کودکان رابطه خود با دوستانشان را در حد یک هم بازى مى دانند. نوجوانان به عنوان مونس و همراز، به این مسئله مى نگرند و جوانان علاوه بر انس و محبت، متوجه یارى وفادار و مشاورى امین هستند. بزرگ سالان نیز از نظر روحى و موقعیت اجتماعى، به اشخاصى جهت معاشرت و مشارکت در برخى از امور، محتاجند و از این زاویه، به مسئله رفاقت نگاه مى کنند. به هر حال، در اصل اهمیت و نیاز انسان به دوست، تردیدى وجود ندارد؛ آن چه مهم است، توجه به چند مطلب زیر است: 1. بدون شک آدمى نسبت به دوستان خود، اثرپذیر و اثرگذار است و این مسئله تا حدى است که آینده یک شخص، متأثر از دوستان و نوع معاشرتش با آنها خواهد بود. 2. این تأثیر و تأثر، بسیارى از اوقات، ناخودآگاه است و حتى گاهى بدون توجه، آنان از رنگ، بو و اخلاق و رفتار یکدیگر متأثر مى شوند. 3. انتخاب دوست و معاشرت با او، از مسائلى است که نیاز به تعّلم و آموزش و استفاده از تجربه هاى افراد عالم و خیراندیش دارد. 4. خداى مهربان به عنوان خالق بشر و اولیاى الهى به عنوان رهبران راه سعادت انسان، نسبت به این مسئله حساس هستند و از همین رو، تعالیم و راهنمایى هاى بسیارى در خصوص این موضوع بیان فرموده اند. همچنین دانشمندان بسیارى نیز از نگاه روان شناختى و جامعه شناختى به این مسئله پرداخته اند و همین مطلب، موجب تألیفاتى متنوع در این موضوع شده است. ما با توجه به نکات ذکر شده، سعى کردیم با استفاده از قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام ابعاد مختلف دوستى و رفاقت را مورد بحث و بررسى قرار دهیم؛ بنابراین، تمامى عنوان ها و موضوعات مورد بحث، از آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام گرفته شده اند و این امر، وجه امتیاز این نوشتار با تألیفات موجود در این موضوع است. باشد تا با شاگردى در مکتب وحى، هماى سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت، بر شانه هاى ما، خصوصا جوانان و نوجوانان عزیز قرار گیرد. مؤلف   فصل اول :اهمیت دوست چرا انسان تنها زندگى نمى کند؟ چرا هر شخصى در گوشه اى به تنهایى مشغول امور خویش نیست؟ چرا زندگى در قالب خانواده و روستا و شهر، صورت مى گیرد؟ چرا همبستگى و وابستگى میان بشر، روز به روز فزون تر و معاشرت و همکارى هاى متقابل، پررنگ تر مى شود؟ پاسخ روشن است؛ انسان موجودى است اجتماعى و طبیعت زندگى اجتماعى، اقتضا دارد که آدمى با سایر افراد بشر، همزیستى داشته باشد؛ تا علاوه بر رفع نیازمندى هاى گروهى و فردى خویش، بتواند از طریق معاشرت با دیگران، نشاط روحى و معنوى خود را حفظ کند و در نتیجه، انسانى متعادل و مثبت در جامعه باشد. تمام انبیاى بزرگ الهى، سعى در تقویت هر چه بیشتر معاشرت هاى صحیح و مشروع بشر داشته اند و در این امر مهم، جامع ترین و مترقى ترین قوانین از سوى اسلام ارائه شده؛ به طورى که در عبادت هاى فردى نیز توجه به جمع فراموش نگردیده است. در نمازهاى واجب روزانه چندین بار در سوره حمد مى خوانیم: «إِیّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالِّینَ»؛ «تنها تو را مى پرستیم [نه مى پرستم] و تنها از تو یارى مى جوییم. خدایا! ما را به راه راست، هدایت فرما». در این آیات، تمامى ضمایر به صورت جمع آمده و در آرزوى رسیدن به راه خوب، طریق گروه و جمعى را که خداوند به آنها نعمت داده است، خواستاریم و از گروه و جماعتى که خداوند بر آنها غضب فرموده و گمراهند، فرار مى کنیم. علاوه بر این، خداوند، زکات، خمس، امر به معروف و نهى از منکر، حج و... را که از اعمال و عبادت هاى جمعى هستند، واجب کرده است. همه اینها دلیل این است که انسان باید با دیگران معاشرت و همزیستى داشته باشد و در اجتماع و کنار دیگران زندگى کند. باید توجه داشت که در هر سن و شرایطى، گونه این معاشرت ها فرق دارد. در این که انسان ها در بیشتر موارد و شرایط، نیاز به دوست و یا دوستان دارند، شکى نیست؛ ولى نیاز جوان یا نوجوانى که در اوان بلوغ به سر مى برد، با نیاز شخصى که داراى همسر و فرزندانى است و مشغول تجارت است، یکسان نیست. نحوه معاشرت و افراد مورد نیاز در معاشرت، براى هر گروه سنى و کارى، متفاوت است و با توجه به وضعیت سنى، تحصیلى، تجرد یا تأهل، موقعیت شغلى و مکانى و... باید شیوه معاشرت و اشخاص مورد نظر، مشخص شوند. از آن جا که نمى توانیم به تنهایى به فعالیت هاى فردى و اجتماعى به نحو مطلوب ادامه دهیم، ناگزیر به انتخاب دوست هستیم. بباشید با یکدگر هم سراى نباید که باشید از هم جداى1 این انتخاب، حادثه اى مهم و سرنوشت ساز در زندگى آدمى است. شخصیت و هویت او، دنیا و آخرت او و پیشرفت یا انحطاط او، بستگى به این انتخاب دارد. قرآن مى فرماید: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً * یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً»2 «روزى که مردم ظالم و پست، دستِ حسرت را به دندان گرفته، گویند: اى کاش من در دنیا با رسول حق، راه دوستى و طاعت پیش مى گرفتم! واى بر من، اى کاش که فلان مرد [کافر و رفیق فاسق] را دوست نمى گرفتم! رفاقت او مرا از پیروى قرآن و رسول حق محروم ساخت؛ بعد از آن که [یاد حق] به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه خوار کننده انسان است». به راستى رفیق بد، موجب حسرت انسان؛ حتى در آخرت و باعث پشیمانى و ضرر دائمى و جبران ناپذیر است؛ چنان که رسول حق صلى الله علیه و آله فرمود: «انسان بر دین دوستش مى باشد؛ پس بنگرید که شخص با چه کسى دوست است».3 از حضرت سلیمان علیه السلام، چنین نقل شده است: «درباره شخص، هیچ گونه قضاوتى نکنید؛ مگر وقتى که دوستانش را شناختید؛ به درستى که انسان از نزدیکانش شناخته مى شود».4 مگر مى شود انسانى صالح و درستکار، با فردى فاجر و مفسد، سر دوستى و رفاقت داشته باشد؟ مسلما شیشه با سنگ و آب با آتش، سازگارى ندارد و به همین علت، قضاوت هاى مردم نیز تحت تأثیر معاشرت هاى انسان قرار مى گیرد. از این رو، نباید با کسانى که از نظر دینى و اخلاقى تناسبى با انسان ندارند، رفت و آمد و رفاقت کرد. حضرت على علیه السلام مى فرماید: «کُلُّ امْرءٍ یَمیلُ اِلى مِثْلِهِ5؛ هر انسانى تمایل به مثل خودش پیدا مى کند». همچنین مى فرماید: «انسان پست، تبعیت نمى کند؛ مگر از مانند خویش و تمایل ندارد؛ مگر به امثال خود»6. در ارجمندى دوست همین بس که انسان ها در دوزخ ـ قبل از این که به یاد خویشاوندان و بستگان خود باشند ـ به فکر دوستان مددکار مى افتند و حسرت مى خورند که در این موقعیتِ مشکل، چرا دوستانى حمایت کننده ندارند؛ «فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ * وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ»7؛ «در این روز سخت، نه شفیعى داریم که شفاعتمان کند و نه دوستى که از ما حمایت نماید».   فصل دوم : چه کسانى را دوست خویش قرار دهیم؟ 1. کسى که به یاد خدا باشد و هدفش تنها رسیدن به او باشد. 2. عاقل باشد. 3. خیانت کار نباشد. 4. ستم کار نباشد. 5. سخن چین نباشد. 6. آنچه را که براى خود مى پسندد، براى تو نیز بپسندد. 7. قاطع رحم نباشد. 8. عیب جو نباشد. پس از روشن شدن اهمیت دوست و دوستى، این بحث مطرح مى شود که چه کسانى را دوست خویش قرار دهیم و با چه اشخاصى دوستى نکنیم؟ از نظر آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیه السلام، شخصى صلاحیت دوستى را دارد که اوصاف و ویژگى هاى زیر را داشته باشد: 1. کسى که به یاد خدا باشد و هدفش تنها رسیدن به او باشد؛ قرآن کریم مى فرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدوَةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ»؛8 «همیشه خویش را با کمال شکیبایى به محبت و دوستى کسانى که صبح و شام خدا را مى خوانند و هدفشان رضاى اوست، وادار کن». اگر شخص نسبت به ولىّ نعمت و آفریدگار خود، بى وفا باشد و او را فراموش و اهدافى غیر از رضاى او دنبال کند، نمى تواند براى دوستى قابل اعتماد باشد. هر اندازه که به او احسان و خوبى کنیم، به یقین به حد نعمت هایى که خداوند به او داده، نمى رسد! اصولاً اگر انسان در مقابل خداى خویش وفادار نباشد، قابل اعتماد براى هیچ کارى نیست؛ چه رسد جهت دوستى و رفاقتى که اهمیتى خاص دارد. کسى که به یاد خداست، از خیانت، غیبت، تهمت، دروغ و هر گناهى که پیامد سوء آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم به دوست مى رسد، پرهیز مى کند. مسئله یاد خدا به اندازه اى مهم است که در قرآن، بارها به انسان هاى مؤمن امر شده که از یادِ او غافل نشوند. در قرآن آمده است: «اى کسانى که ایمان آوردید! هرگز اموال دنیا و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگردانند که غفلت کنندگان از خداوند، در گروه زیانکارانند».9 همچنین در وصف صالحان مى فرماید: «آنان کسانى اند که کسب و تجارت، آنان را از یاد خدا غافل نمى گرداند».10 یکى از خواسته هاى الهى از بندگان، یاد همیشگى و فراوان خدا در زندگى است. بسیارى از مستحبات و واجبات، از نظر کمّى مورد نظر پروردگار نیستند؛ بلکه کیفیت آنها مطلوب است؛ ولى در ذکر خداوند، علاوه بر کیفیت خوب، امر به زیادى آن نیز شده است؛ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللّهَ ذِکْراً کَثِیراً»؛11 «اى کسانى که ایمان آوردید! خدا را بسیار یاد کنید». قرآن، کتاب هدایت و انسان سازى است و برنامه هاى آن بیشتر در جهت تعالى و پیشرفت صحیح انسان هاست و این مقدار اهتمام نسبت به ذکر الهى، نشان گر اهمیت آن در رشد و رستگارى آدمیان است. از این رو، عمل به آن، هموارکننده راه سعادت و کامیابى و تضمین کننده حیات همیشگى در آخرت است. در روایتى آمده است: هنگامى که از حضرت عیسى علیه السلام سؤال شد با چه کسانى معاشرت کنیم، فرمود: «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللّهَ رُؤیَتُه و یَزیدُ فى عَمَلِکم مَنْطِقُه و یُرَغِّبَکُمُ فى الاخرة عملُه»12؛ «با کسانى معاشرت کنید که هر گاه آنان را مى بینید، خدا را به یاد آورید و منطق و عقلشان، موجب زیادى عمل شما و عمل آنان، موجب رغبتتان به آخرت گردد». ذکر، یعنى خدا را حاضر وناظر بر اعمال دانستن و باور به آگاهى و علم او نسبت به اعمال و گفته ها و قصدهاى بندگان. حال مگر مى شود انسانى به این فیض بزرگ دست یازد و در رفاقت و دوستى، خیانت ورزد و رعایت امانت نکند؟ یاد خدا، کلید رستگارى و نشاط روح و غذاى معنوى است. ذکر الهى، رهایى از تنهایى ها و غربت ها و باعث فرار شیطان و به بند کشیده شدن هواهاى نفسانى است. یاد خدا، انسان را از هر گناه و نفاق و بدى باز مى دارد و در اطمینان دل و صفاى نفس و پاکى از گناه، نقش اصلى دارد. کسى که به یاد خداست، خداوند هم به یاد اوست و هر کس که پروردگار عالم به یاد او باشد، وى را از لغزش ها و خطاهاى گوناگون، حفظ کرده، در تمامى امور دنیا و آخرت، یارى مى کند. پس نخستین شرط دوست، آن است که غافل از یاد خدا نبوده و همیشه به یاد آفریدگار جهان باشد و دوستى با او نیز انسان را از خداوند، دور نگرداند. در این جا یادآورى یک مطلب ضرورى است و آن این که مهم ترین یاد خداوند، «نماز» است؛ «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»13 و ممکن نیست کسى با ترک نماز، به یاد خداوند باشد. بنابراین، خواندن نماز، جایگاهى مهم در ذکر الهى و در نتیجه، شایستگى دوست دارد. 2. عاقل باشد؛ امام على علیه السلام فرمود: «اکْثَرُ الصَّوابِ وَ الّصلاح فى صُحْبَةِ اُولىِ النُّهى وَ الاَْلْباب؛14 بیشترین درستى و خوبى ها، در همراهى و دوستى با صاحبان عقل و درایت است». همچنین در وصیت به امام حسن علیه السلام فرمود: «اى پسرم! از دوستى با شخص احمق بپرهیز؛ زیرا اگر احمق اراده کند که نفعى به تو رساند، ضرر خواهد رساند»15. آرى، دوستى و هم نشینى با انسان هاى نادان و احمق، چیزى جز عذاب نیست و باعث قرار گرفتن انسان در سختى و تنگناست. در داستان زیبایى از مولوى، دوستى شخص نادان، چنین تبیین شده است: اژدهایى خرس را در مى کشید شیر مردى رفت و فریادش رسید16 خرس چون فریاد کرد از اژدهاشیرمردى کرد از چنگالش رها17 خرس هم از اژدها چون وارهیدوان کرم زان مرد مردانه بدید چون سگ اصحاب کهف آن خرس زارشد ملازم در پى آن بردبار آن مسلمان سر نهاد از خستگىخرس حارس گشت از دلبستگى آن یکى بگذشت و گفتش حال چیستاى برادر مر ترا این خرس کیست؟ قصه واگفت و حدیث اژدهاگفت بر خرس منه دل ابلها دوستى ابله، بهتر از دشمنى استاو به هر حیله که دانى راندنى است18 گفت مهر ابلهان، عشوه دل استاین حسودى من از مهرش به است19 هین بیا با من بران این خرس راخرس را مگزین، مهل همجنس را20 تا بخسبى در پناه عاقلىدر جوار دوستى صاحبدلى21 آن مسلمان ترک ابله کرد و تفتزیر لب لاحول گویان باز رفت22 شخص خفت و خرس میراندى مگسوز ستیز آمد مگس زود باز پس چند بارش راند از روى جوانآن مگس زود باز مى آمد دوان خشمگین شد با مگس خرس و برفتبر گرفت از کوه، سنگى سخت زفت سنگ آورد و مگس را دید بازبر رخ خفته گرفته جاى ناز بر گرفت آن آسیاب سنگ و بزدبر مگس تا آن مگس واپس خزد سنگ روى خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عالم فاش کرد مهر ابله، مهر خرس آمد یقینکین او مهرست و مهر اوست کین23 فردوسى شاعر بزرگ فارسى زبان نیز درباره این موضوع، چنین سروده است: چو دانا ترا دشمن جان بود به از دوست مردى که نادان بود24 که ناخوش بود دوستى با کسىکه مایه ندارد ز دانش بسى25 ز نادان نیابى جز از بترىنگر سوى بى دانشان ننگرى26 انسان در اثر معاشرت با اشخاص سبک مغز و بى عقل، به تدریج، خلق و خوى و منطق آنها را فرا مى گیرد؛ اما اگر مدتى با شخصى دانا و با درایت، رفت و آمد کند، موجب فزونى خرد و تقویت عقل او مى شود. امام على علیه السلام فرمود: «لا تَصْحَبِ المائِقَ فاِنّه یُزَیِّنُ لک فِعْلَه و یُوَّدُ ان تکون مثله؛27 با انسانى که عقلش ضعیف است، رفاقت مکن؛ زیرا او عمل زشت خویش را براى تو زیبا جلوه مى دهد و ممکن است تو هم مثل او شوى». گِلى خوشبوى در حمام روزى رسید از دست محبوبى به دستم بدو گفتم که مشکى یا عبیرى که از بوى دلاویز تو مستم بگفتا من گِلى ناچیز بودم و لیکن مدتى با گُل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم28 3ـ5. خیانت کار، ستم کار و سخن چین نباشد؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «اِحْذَرْ مِنَ النّاسِ ثَلاثَة: اَلخائِنُ وَ الظَّلوُمُ وَ النَّمامُ لاِنَّ مَنْ خانَ لکَ خانَک و مَنْ ظَلَمَ لَکَ سَیَظْلِمُکَ وَ مَنْ نمَّ الیکَ سَیَنُمُّ علیک؛29 از سه گروه بر حذر باش؛ شخص خیانت کار، ظالم و سخن چین؛ زیرا کسى که به نفع تو به دیگران خیانت کند، روزى به خودت نیز خیانت مى کند و شخصى که به جانبدارى از تو، حق دیگران را پایمال و عادت به ظلم پیدا کند، سرانجام به تو نیز ظلم خواهد کرد و انسان سخن چین، همان طور که گفتار دیگران را پهلوى تو مى آورد، سخن تو را نیز نزد دیگران خواهد برد». این صفات نکوهیده و زشت، داراى عواقب بد و ناپسندى هستند؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا درباره خیانت فرموده است: «کسى که در دنیا به امانتى خیانت کند و آن را به صاحبش رد ننماید و بمیرد، مسلمان نمرده است و در حالى خداوند را ملاقات مى کند که آن ذات مقدس، بر او غضبناک است و کسى که با علم به خیانت، آن را خریدارى کند، او نیز مثل آن خائن است».30 در قرآن شریف نیز درباره ظالمان، چنین مى خوانیم: «خداوند، قوم ستم کار را هیچ گاه هدایت نمى کند».31 «خداوند، ظالمان را دوست ندارد».32 «خداوند، ظالمان را رستگار نمى گرداند».33 «به درستى که ستم کاران، سخت در شقاوت و دور از نجات مى باشند».34 «ستم کاران، در گمراهى آشکار به سر مى برند»35. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «الظُّلمُ اُمُّ الرَّذائِل؛36 ستم کارى، مادر همه بدى هاست». درباره سخن چین نیز در قرآن آمده است: «وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ * هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیمٍ»؛37 «از کسانى که زیاد قسم مى خورند و دروغگویند و همواره سخن چینى مى کنند، اطاعت مکن». آرى، کسى که حرف دیگران را پیش ما مى آورد، به یقین حرف ما را نیز نزد دیگران خواهد برد. حضرت على علیه السلام فرمود: «ایّاکُم وَ النَّمائِم فاِنّها تُورِثُ الضَّغائن38؛ از سخن چین ها دور باشید؛ به درستى که سخن چینى، کدورت ها را به دنبال خواهد آورد». میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت هیزم کش است کنند این و آن خوش دگر باره دل وى اندر میان کوربخت و خجل میان دو تن آتش افروختن نه عقلست و خود در میان سوختن39 فردوسى نیز چنین سروده است: سخن چین و دو روى و بیکار مرد دل هشیاران کند پر ز درد40 سخن چین و بى دانش و چاره گرنباید که یابد به پیشت گذر41 6. آن چه براى خود مى پسندد، براى تو نیز بپسندد و آن چه را که براى خویش نمى خواهد، براى تو نیز نخواهد؛ رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «لا خَیْر لک فى صُحْبة مَنْ لا یرى لک مثْلَ الذَّى یَرى لنفسه؛42 در مصاحبت و دوستى کسى که آن چه را براى خود مى خواهد، براى تو نخواهد، هیچ خیر و فایده اى نیست». امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «دوست باید طورى باشد که زینت تو را زینت خود بداند و عیب و ننگت را مایه سرشکستگى خویش به حساب آورد»43. روشن است که انسان، هیچ گاه بد خویش را نمى خواهد و همیشه در صدد پیشرفت و ترقى مادى و معنوى است و به همین جهت، نمى خواهد اسرارش فاش و آبرویش ریخته شود و یا به او بى احترامى و بى توجهى گردد. هیچ انسان عاقلى، تدبیرى نمى اندیشد که خود را در جامعه به عقب براند و مسیر تعالى و ترقى خویش را سد نماید یا نمى خواهد نسبت هایى را به او دهند که مبّرا از آنهاست و یا عیب هایى که در وجودش نهفته اند، ذکر شوند. حال اگر همین حالت را نسبت به دیگران داشته باشد و دوستان خود را مانند خویش شمرده و غمخوار آنان باشد، واقعا شایستگى رفاقت را دارد و از جمله خوبان و درست کاران، به حساب خواهد آمد. خویشتن را خیرخواهى، خیرخواه خلق باش زان که هرگز بد نباشد نفس نیک اندیش را آدمیت، رحم بر بیچارگان آوردَن است کادمى را تن بلرزد، چون ببیند ریش را راستى کردند و فرمودند مردان خداى اى فقیه! اول نصیحت گوى نفس خویش را آن چه نفس خویش را خواهى حرامت سعدیا گر نخواهى همچنان بیگانه را و خویش را44 حال عده اى وجود دارند که نه تنها خیرخواه دیگران نیستند، بلکه طالب شر و بد فرجامى آنانند و همیشه در پى رنجاندن و اذیت و آزار دوستان و آشنایان خویش هستند که به طور جدى باید از آنها دورى کرد. تو که نوشم نه اى، نیشم چرایى؟ تو که یارم نه اى، پیشم چرایى؟ تو که مرهم نه اى، زخم دلم را نمک پاش دل ریشم چرایى؟45 7. قطع کننده رحم نباشد؛ یکى دیگر از شرایط کسى که مى خواهیم او را به دوستى برگزینیم، این است که با بستگان و آشنایان خود قطع رابطه نکرده باشد؛ زیرا شخصى که با نزدیکان خود نتواند معاشرت سالم و همزیستى صحیح داشته باشد، چگونه مى توان انتظار داشت با غیر فامیل و غریبه ها، صمیمانه رفاقت کند؟ امام باقر علیه السلام فرمود: «پدرم، امام سجاد [ علیه السلام] مرا نصیحت فرمود که اى پسرم! از رفاقت با کسانى که قطع رحم مى کنند، بپرهیز؛ زیرا من آنها را در قرآن شریف سه بار مورد لعن و نفرین پروردگار یافتم».46 دلیل عدم درستى رفاقت با این اشخاص، طبق بیان این روایت، آن است که «آنها در قرآن کریم مورد لعن خداوند قرار گرفته اند». بنابراین، از این دلیل فهمیده مى شود کسانى که خداوند از آنها راضى نباشد، صلاحیت رفاقت را ندارند. اینان مورد مکر و کید الهى واقع مى شوند و چه بسا معاشران با آنها نیز دچار معضلات و مشکلاتى گردند و از رحمت خاص پروردگار، محروم شوند. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: «بر قومى که در میان آنها قاطع رحم وجود داشته باشد، رحمت نازل نمى شود».47 اسلام ارزش فراوانى براى خویشاوندان قائل شده، نه تنها اجازه قطع رابطه با آنها را نداده، بلکه دستور فرموده که اگر آنان به تو بدى کرده، رفت و آمدشان را قطع نمودند؛ تو به آنها نیکى کن و از سرکشى به آنان غفلت نکن. یکى از معیارهاى خوبى یک مسلمان از نظر اسلام، این است که اگر بستگانش با وى سرِ ناسازگارى داشتند، او نیکى و مهربانى کند و به هیچ وجه، اقدام به عملى مانند کردار آنان ننماید. تمام حقوقى که انسان باید نسبت به دوستان خود ادا نماید؛ ابتدا باید آنها را نسبت به بستگان خود عملى سازد. در احادیث اسلامى وارد شده که اگر انسان به دیگران صدقه و بخششى نماید ـ در حالى که در میان بستگانش کسانى وجود داشته باشند که محتاجند ـ صدقه وى به دیگران مورد قبول خداوند قرار نخواهد گرفت.48 خوش رویى و مهربانى، عیادت و زیارت، مدارا کردن و صمیمیت، آزار نرساندن و تواضع و گذشت، ابتدا براى بستگان و خویشان است، به خصوص اگر آنان هم کیش و هم مذهب انسان بوده، اهل گناهان آشکار نباشند. البته در بعضى از موارد نیکى به بستگان ـ حتى در صورت مسلمان نبودن آنها ـ لازم است؛ مانند نیکى به پدر و مادر و برادران و خواهران و بستگانِ درجه اول انسان. فرزند، هیچ گونه مجوزى براى قطع رابطه با پدر و مادر خویش ندارد و مأمور به احسان و نیکى نسبت به آنان است. اویس قرنى به علت احترامى که به مادر غیرمسلمان خود گذاشت، با وجود این که موفق به زیارت رسول خدا صلى الله علیه و آله نشد، آن حضرت او را یکى از دوستان خود خواند و از وى تمجید نمود. این که در جامعه مشاهده مى شود فرزندان نسبت به پدر و مادر خود بى مهرى مى کنند و یا برادران و خواهران با کوچک ترین بهانه اى، دست از یکدیگر کشیده، هر کسى راه خویش را رفته، دیگرى را وا مى نهد، از سستى ایمان و عدم آگاهى آنان نسبت به موازین شرعى است. خداوند براى تشویق مسلمانان به صله رحم، آثار و برکاتى را بر این عمل خیر قرار داده و ارزش زیادى براى آن قائل شده است. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: «صله رحم، شهرها را آباد و اعمال خوب را زیاد مى کند؛ گر چه اهل آن شهر انسان هاى خوبى نباشند».49 همچنین فرمود: «صله رحم، حسابِ روز قیامت را آسان کرده، از مرگ بد، جلوگیرى مى کند».50 امام باقر علیه السلام نیز فرمود: «صله رحم عمل ها را پاکیزه مى گرداند و اموال را فراوان و گرفتارى ها را دور و مرگ را به تأخیر مى اندازد».51 با وجود این همه اهمیت، اگر کسى به این دستور الهى عمل نکرد و به تمام سفارش هاى بزرگان دین پشت پا زد، آیا مى توان مطمئن بود که به حقوق دوستى و رفاقتش با ما پابرجا بوده، آنها را مراعات کند و دوستى صمیمى و یکدل، خیرخواه و مشکل گشا باشد؟ مسلما جواب منفى است و او شایستگى هیچ گونه رفاقت و دوستى را ندارد. او کسى است که پروردگارش از وى ناراضى و خشمگین است و از رسیدن خیرات و برکات به او جلوگیرى مى کند و ما نباید با چنین شخصى دوستى کنیم. 8. عیب جو نباشد؛ امام على علیه السلام فرمود: «ایّاکَ وَ مُعاشرةُ مُتَتَبِّعى عُیوُبَ النّاسِ فاِنَّه لَمْ یَسْلِمْ مُصاحبُهُم مِنهُم؛52 از رفاقت و نشست و برخاست با کسانى که عیب جو هستند و همیشه به دنبال نقاط ضعف دیگران مى باشند، پرهیز کن؛ زیرا دوست چنین اشخاصى، از ضرر آنان سالم نمى ماند و خود نیز طعمه عیب جویى هاى آنان خواهد گشت». تو عیب کسان هیچ گونه مجوى که عیب آورد بر تو بر عیب جوى53 نگه دار تا مردم عیب جوىنجوید به نزدیک تو آبروى54 بى تردید، هیچ انسانى به دور از تمامى عیب و نقص ها نیست و هر شخصى به اقتضاى موقعیت خاص خانوادگى، شغلى و اجتماعى خویش، داراى عیب هایى است که باید در صدد اصلاح آنها برآید و کمک دوستان دلسوز و یکرنگ، مى تواند در این مسئله بسیار مؤثر باشد. حال اگر انسان با کسانى دوست باشد که به جاى پند و اندرز خیرخواهانه، همیشه در پى سرزنش و بدگویى او هستند، نه تنها کمکى به اصلاح رفتارش نمى شود، بلکه اثرهاى بدِ مختلفى بر روحیه او وارد مى شود. دوست خوب، کسى است که کاستى ها را به همراه خوبى ها ببیند و در مجموع، قضاوت عادلانه اى انجام دهد و با تشویق انسان به جهت دارا بودن نکات قوت، وى را قوى دل ساخته، اطمینان خاطر ببخشد و به طور غیرمستقیم، نقاط ضعف اخلاقى او را گوشزد نماید و از ابراز هر گونه نقص در حضور دیگران، خوددارى ورزد و بیش از آن که در ضعف هاى دیگران دقت کند، در فکر اصلاح خویش باشد و خویشتن را برتر از دیگران نداند. حضرت على علیه السلام یکى از دلایل عدم استجابت دعاها را این گونه بیان مى فرماید: «اِنّکم جُعِلْتم عُیُوبَ النّاسِ نَصْبَ اَعْیُنِکم وَ عُیُوبَکم وَراءَ ظُهُورِکم، تَلُومُوَن مَنْ اَنْتم اَحَقُّ بِالُّلؤْمِ مِنْه؛55 شما عیب هاى دیگران را مقابل چشم خویش قرار داده اید و عیب هاى خود را پشت سرتان. معایب مردم را مى بینید؛ ولى نواقص خود را نه. کسانى را ملامت و سرزنش مى کنید که خود شما سزاوارتر به سرزنش نسبت به آنها مى باشید». مکن عیب خلق اى خردمند فاش! به عیب خود از خلق مشغول باش56 امام باقر علیه السلام فرمود: «نزدیک ترین حالت بنده به کفر، این است که با شخصى پیمان دوستى و برادرى بسته باشد و لغزش ها و خطاهاى او را شمارش کند که روزى او را به سبب آنها سرزنش نماید».57 امام صادق علیه السلام فرمود: «لغزش هاى مؤمنین را جست وجو نکنید؛ زیرا هر کس لغزش هاى برادرش را جست وجو کند، خداوند، خطاهایش را دنبال مى کند و هر کس که خداوند لغزش هایش را دنبال کند، رسوایش مى سازد؛ گر چه در درون خانه اش باشد».58 بنابراین، رابطه خوب و متقابل دو نفر با یکدیگر، نیاز به چشم پوشى هایى دارد که بدون آنها، راه و رسم دوستى پیموده نمى شود و پیمان محبت و صمیمیت بین آنها بسته نمى شود. پس باید بکوشیم خود را از عیب جویى هاى بى مورد دور سازیم و از خداوند بخواهیم که به سوى دوستانى خالص، رهنمودمان سازد. خصوصیات دیگرى نیز از نظر اسلام درباره صفات دوستان اهمیت دارد؛ ولى از آن جا که در این نوشتار بنا بر اختصار است، از بیان آنها خوددارى مى کنیم. به بعضى از این صفات، به صورت فهرست، در بحث حقوق دوستان نسبت به یکدیگر، اشاره خواهیم کرد.     فصل سوم : لزوم امتحان نمودن دوستان و چگونگى آن 1. در حال بى نیازى و فقر انسان، دوستى او عوض نشود. 2. به هنگام عصبانیت، بدگویى نکند. 3. اهل اهمیت دادن به نماز باشد. 4. اهل نیکى در هنگام سختى و راحتى انسان باشد. 5. هنگام زوال توانایى انسان، دوستى اش از بین نرود. 6. هنگام به قدرت رسیدن، از احسان به دوستانش خوددارى نکند.   لزوم امتحان نمودن دوستان حال که روشن شد چه کسانى را براى دوستى خویش انتخاب کنیم، این پرسش پیش مى آید که آیا با یک قضاوت عجولانه و سطحى، مى توان بر وجود آن خصوصیات در شخص مورد نظر پى برد؟ چه بسیار کسانى که ظاهرى آراسته و پسندیده دارند؛ در حالى که با معاشرت و یا امتحان هاى مختلف، روشن مى شود که واقعیت امر چیزى غیر از ظاهر آن است. همان گونه که تبادل اجناس و رفت و آمد افراد میان کشورهاى دور و نزدیک، بسیار سهل و سریع گردیده و جهان بر اثر پیشرفت هاى علمى و صنعتى، از نظر ارتباطات به یک دهکده کوچک مبدل شده است، فرهنگ هاى مختلف نیز از کشورهاى دیگر به راحتى قابل نفوذ است؛ در حالى که فرهنگ هاى وارداتى، اختلافات و تفاوت هاى چشم گیرى با فرهنگ اصیل اسلام دارند. از دیدگاه غیراسلامى، هر گونه زور و تزویر و فریب دیگران ـ در راستاى رسیدن به اهداف دنیوى و مادى ـ نوعى زرنگى و زیرکى محسوب مى شود. دنیا و دنیاطلبى براى خیلى از افراد، به صورت آرمان و آرزویى بزرگ و هدفى مهم درآمده و از عاطفه و محبت و ایثار و فداکارى، چیزى جز شعار و ظاهرى بى محتوا باقى نمانده است. تمامى اینها با فرهنگ اسلام، ناسازگار است و هیچ گونه پیوندى بین آن و آموزه هاى دینى وجود ندارد. در این زمان، آداب و رسوم غلط و ناشایست با تبلیغات رسانه هاى گروهى به جوامع مختلف القا مى شوند و حتى اجناس وارداتى، گاهى پیام هایى ضداخلاقى و مبتذل دارند! آنان از هر فرصتى جهت صدور و حاکمیت فرهنگ خویش استفاده مى کنند. کسانى نیز در جامعه و کشور ما هستند که به جهت سیراب نبودن از فرهنگ اصیل اسلام و دور ماندن از اصالت هاى انسانى و اخلاقى، از این گونه تبلیغات، به شدت تأثیر مى پذیرند. پس زمان، زمانى نیست که به هر کس بتوان اعتماد کرد و با اطمینان کامل او را محرم اسرار خویش ساخت. پس چه باید کرد؟ حضرت على علیه السلام فرمود: «لا تَثِقْ بِالصّدّیقِ قَبلَ الْخُبْرَة؛59 قبل از امتحان دوست، اطمینان کامل به وى ننما». همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر زمان زندگى انسان، زمان جور و ظلم است و اهل آن، اهل خیانت و بى وفایى و عهد شکنى هستند، اطمینان کامل به هر شخصى، از عجز و بى عرضگى انسان است».60 به همین جهت است که حضرت على علیه السلام فرموده است: «با دوستت به طور کامل دوستى و محبت نما؛ اما صددرصد اطمینان پیدا مکن و با او به عدالت و خوبى رفتار کن؛ ولى تمام اسرارت را با وى در میان مگذار».61 البته مى دانیم که دشوارى ها تا وقتى است که هنوز انسان رفیق خویش را با شیوه هاى گوناگون، نیازموده باشد؛ اما رفیقى که از امتحان ها با موفقیت بیرون آمده باشد، برادر و پشتیبان انسان خواهد بود. امورى که در اسلام توصیه شده دوست خویش را به آنها بیازماییم، عبارتند از: 1. ثبات دوستى در حال بى نیازى و فقر؛ امام باقر علیه السلام فرمود: «بِئْسَ الاَخ اَخٌ یَرْعاکَ غَنیّا وَ یَقْطَعُکَ فَقیرا؛62 بدترین دوست، کسى است که تو را به هنگام بى نیازى ات حفظ کند و به وقت تنگ دستى، رها سازد». برخى اشخاص فقط انسان را به جهت طمع هاى شخصى و زر و سیم مى خواهند! این دغل دوستان که مى بینى مگسانند گرد شیرینى63 از قول لقمان حکیم، چنین نقل شده است: «لا تعرفُ اخاک اِلاّ عِندَ حاجَتِکَ اِلَیْه؛64 دوستت را نمى شناسى؛ مگر هنگامى که به وى نیازى داشته باشى». این دوست، اگر درصدد رفع نیاز تو برآمد و شانه تهى نکرد، دوستى واقعى است. چه بسیار اشخاصى که به هنگام نیازمندى دوست خویش، با وجود امکانات و توانایى، گامى در جهت رفع نیاز او بر نمى دارند و از هر گونه کمکى دریغ مى ورزند. لافِ دوستى اینان، چیزى جز دورویى و دغل نیست؛ زیرا برآوردن نیاز برادر مسلمان، یکى از وظایف انسان است و در اسلام به عنوان یکى از سجایاى اخلاقى بسیار مهم، شمرده شده است. رسول خدا صلى الله علیه و آله در این باره فرمود: «مَنْ اَصْبَحَ و لَمْ یَهْتَمَّ بامُورِ الْمسلمین فَلَیسَ بمُسلمٍ؛65 کسى که صبح کند و در فکر رفع مشکلات و برآوردن نیاز مسلمانان نباشد، مسلمان نیست». امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «کسى که برادر مؤمنش از روى تنگ دستى، چیزى را از وى بخواهد و او با وجودِ توانایى، از برآوردن نیاز او امتناع ورزد [در حالى که مى تواند از جانب خود یا دیگران آن نیاز را برآورده کند] خداوند در روز قیامت او را در حالى محشور مى گرداند که دست هایش را برگردنش بسته، به این حال او را وا مى نهد؛ تا از حساب تمامى خلق فارغ گردد».66 پس مسلمان واقعى، نسبت به تنگ دستى و فقر دیگران، بى تفاوت نیست و حتى اگر از وى کارى ساخته نباشد، با وساطت نزد اشخاص توانا، در رفع نیاز آنان، اهتمام مى ورزد. به راستى چه آزمایش دقیق و حکیمانه اى است! چطور مى توان کسى را به دوستى خویش برگزید و از وى انتظار بذل تمامى نیکى ها را داشت، در حالى که او در مقابل کوچک ترین نیاز مادى انسان، شانه خالى مى کند؟ انسان در زندگى پرفراز و نشیب خود، با مشکلات و ناهموارى هایى روبه رو است که به تنهایى، قادر به حل آنها نیست و این دوست است که در این موقعیت به کمک و یارى رفیق خود مى شتابد و او را از پریشانى و درماندگى رهایى مى بخشد و همان گونه که در شادى ها و توانایى ها، با وى شریک و همدم است، در این هنگام نیز همراه اوست و وى را تنها نمى گذارد. دوست مشمار آن که در نعمت زند لاف یارى و برادر خواندگى دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالى و درماندگى67 2. بدگویى نکردن به هنگام عصبانیت؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ غَضِبَ علیکَ مِنْ اِخْوانِک ثلاث مرّاتٍ فلَم یَقُل فیک مکروُها فَأَعِدْهُ لِنَفْسک؛68 دوستى که سه بار از تو عصبانى شد، ولى بدگویى تو را نکرد و کلام ناسزا از دهانش خارج نشد، او را براى خود نگه دار». آرى، بر اثر معاشرت زیاد، امکان این که انسان گاهى از دوست خویش، ناراحت و دلگیر شود، وجود دارد و اگر بنا باشد هنگام خشم و ناراحتى، هر سخنى بگوید و به فکر تأثیر بد آن بر رابطه صمیمى بین خود و دوستش نباشد، این شخص، شایستگى دوستى ندارد و ادعاى دوستى او نادرست است. مؤمن، کسى است که توانایى غلبه بر خشم و غضب خود را داشته باشد و با اندک ناملایمتى، از کوره به در نرفته، صبرش لبریز نگردد. لاف سرپنجگى و دعوى مردى بگذار عاجز نفس فرومایه، چه مردى چه زنى گرت از دست بر آید دهنى شیرین کن مردى آن نیست که مشتى بزنى بر دهنى69 امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر مى خواهى صحت دوستى رفیقت را بسنجى، یک بار نسبت به او خشمگین شو؛ اگر صبر کرد و دوستى خویش را با تو برهم نزد، پس او دوست واقعى توست».70 بلى مرد آن کس است از روى تحقیق که چون خشم آیدش، باطل نگوید71 دوست واقعى، با مشاهده یک تندى، تمام مرزهاى میان خود و رفیقش را از بین نمى برد و آشکار و پنهان، به بدگویى او نمى پردازد؛ چه رسد به این که بخواهد ناسزا گفته، حرف هاى بد از وى صادر گردد. اصولاً این گونه عکس العمل هاى سریع و بدون تأمل، دلیل بر کم ظرفیتى انسان و عدم تربیت صحیح اوست. تو خود را چو کودک ادب کن به چوب به گرز گران، مغز مردم مکوب وجود تو شهرى است پر نیک و بد تو سلطان و دستور دانا خرد72 3. اهمیت دادن به نماز؛ امام صادق علیه السلام فرمود: «اِمْتَحِنوُا شیعَتَنا عِندَ مَواقیتِ الصَّلاةِ کَیفَ مُحافِظتُهُمْ علیها؛73 شیعیان ما را هنگام اوقات نماز امتحان کنید که چگونه بر اقامه نماز، مواظبند و نسبت به آن، اهتمام دارند». واجبات اسلام همه در یک سطح نیستند و از لحاظ اهمیت، با هم تفاوت دارند. بعضى از آنها در مرتبه اى والاتر و مهم تر از بقیه تکالیف هستند و با ترک آنها، سایر اعمال نیز تباه شده، اثر خویش را از دست مى دهند و یا کم اثر مى گردند. یکى از وظایف مهم، نماز است که حکم ستون و پایه دین را دارد و مصلحت آن، از هر فریضه اى بیشتر است. انسان فرزانه و خردورز، هیچ گاه نسبت به نمازهاى واجب، سستى نشان نمى دهد؛ زیرا مى داند که نماز، سبب نزدیکى به خداست74 و انسان را از فحشا و منکرات باز مى دارد.75 دوستى که نماز را با شرایط و آداب آن مى خواند، رغبتى براى غیبت، تهمت و دروغ ندارد؛ بلکه از آنها بى زار است؛ چون مى داند که نمازش به شرط رعایت تقوا، مورد قبول خداوند قرار مى گیرد؛ «اِنّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقین»؛76 «به درستى که خداوند، اعمال را فقط از افراد پرهیزکار مى پذیرد». نماز، یاد خداست77 و انسانى که غافل از خداى خویش نیست و هدفى جز 0رضاى او ندارد، به هیچ وجه، عملى انجام نمى دهد که موجب ناخشنودى پروردگار باشد و در نتیجه، در روابط خود با دیگران، تقوا را رعایت نموده و سعى مى کند حقوق دوستان را رعایت کند. خداوند به ما اجازه نداده با کسانى که نسبت به دستورات دینى ـ به خصوص نماز ـ بى اهمیت هستند، دوست باشیم. قرآن مى فرماید: «اى اهل ایمان! با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به بازیچه گرفتند، دوستى نکنید».78 همچنین در ادامه مى فرماید: «وَ اِذا نادَیْتُم اِلَى الصّلاة اِتّخَدوها هُزُوا وَ لَعِبا، ذلک باَنّهم قومٌ لا یَعْقِلون»79؛ «زمانى که شما نداى نماز بلند مى کنید، آن را به مسخره و بازى مى گیرند؛ زیرا آن قوم، مردمى نادان و بى خردند». در این آیات، بعد از آن که مى فرماید: «آنان دین شما را به مسخره گرفته اند»، توضیح مى دهد که بازى گرفتنِ دین، همان کوچک شمردن نماز و استهزاى آن است و این، جاى شگفتى ندارد؛ زیرا نماز، ستون دین است؛ یعنى طبقه اول ساختمان دین، نماز است. روزه، خمس، زکات، حج و...، همه و همه طبقات فوقانى این ساختمان مى باشند. اگر طبقه اول نباشد، هیچ گاه طبقات بعدى شکل نخواهد گرفت. نماز، امانت الهى است و کسى که به این امانت خیانت ورزد، به ما نیز وفا نخواهد کرد. وامش مده آن که بى نماز است گر چه دهنش زفاقه باز است کو فرض خداى نمى گزارد از قرض تو نیز غم ندارد80   شخصى که به نماز اهمیت نمى دهد، مبتلا به دردها و مرض هایى است که چه بسا بسیارى از آنها مُسرى بوده، ما را نیز مبتلا مى سازد و عقل سلیم حکم مى کند از شخصى که بیمارى مسرى دارد، تا زمانى که خودش را درمان نکرده، دورى کنیم. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «کسى که نماز را سبک بشمرد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مى گرداند؛ 1. برکت را از عمر و روزى اش بر مى دارد. 2. بر هیچ یک از اعمال خیرش پاداش نمى دهد. 3. دعایش را مستجاب نمى کند. 4. از دعاى خوبان نیز بهره اى نمى برد. 5. خوار مى میرد. 6. گرسنه مى میرد. 7. تشنه مى میرد. 8. خداوند مَلَکى را مأمور او مى کند که وى را در قبر شکنجه دهد. 9. قبرش را تنگ مى گرداند. 10. قبرش را تاریک مى گرداند. 11. خداوند مَلَکى را مأمور او مى سازد تا در قیامت، وى را بر روى صورت بکشاند و مردم وى را نظاره کنند. 12. از او به سختى حساب مى کشد. 13. به دیده رحمت به وى نمى نگرد. 14. او را پاک نمى گرداند. 15. براى او عذابى دردناک، آماده مى سازد».81 هر یک از این بلاها کافى است تا سعادت همیشگى انسان را به شقاوت و بدبختى تبدیل کند و با وجود یکى از این بلاها نیز آدمى باید دست از سبک شمردن نماز بردارد و خود را در سلک مؤمنان واقعى درآورد. از آیات و روایات فراوانى استفاده مى شود که نماز، «میزان سنجش» اعمال است؛ «و انّها لَکَبیرَةٌ اِلاّ عَلىَ الْخاشِعین»؛82 «به درستى که نماز بر مردمان سخت است؛ مگر بر کسانى که در برابر خداوند، خاضع و خاشع گشته اند». بنابراین، کسى که اهل نماز نیست، در برابر خداوند، گردن کش است و دوستى با وى، چیزى جز ضرر و زیان نیست و در نتیجه، یکى از بهترین چیزهایى که مى توان دوست خود را با آن آزمود، نماز است. اگر کسى به هیچ قیمتى، راضى به ترک و یا تأخیر بدون عذر نماز خود نشد و آن را بر سایر کارهاى خویش مقدم داشت و احکام و شرایط آن را رعایت کرد، داراى یکى از مهم ترین معیارهاى دوستى است و رفاقت با او، به صلاح انسان خواهد بود. 4. نیکى در هنگام سختى؛ حضرت على علیه السلام فرمود: «فىِ الشِّدةِ یُخْتَبر الصّدیّق؛83 در سختى ها، دوستان امتحان مى شوند». کسى که در سختى ها و مشکلات، به یاد برادران دینى خود باشد و فقط رفیق دوران خوشى نباشد، امید آن مى رود که با ما نیز چنین رفتار کند. زندگى انسان، با مشکلات و ناهموارى هاى فراوانى همراه است که باید با آنها مبارزه کرد و تسلیم شدن در مقابل آنها، به معناى پذیرفتن خوارى و تن دادن به شکست است. براى رفع این گونه موانع، باید یاور و کمک رسان خالصى داشت؛ تا صادقانه آدمى را یارى کند و به هنگام سختى، وى را تنها نگذارد و از هیچ گونه کمکى دریغ نورزد. یکى از عوامل پیروزى و سرافرازى مسلمانان صدر اسلام، در برابر فشارها و گرفتارى ها، نیکى و دستگیرى نسبت به یکدیگر بود. اگر نیکى خدیجه کبرى علیهاالسلام نبود، مسلمانان در همان سال هاى اول بعثت، بر اثر محاصره اقتصادى و تبعید به شعب ابى طالب، از بین مى رفتند. چنین نبود که او فقط در راحتى ها و شادى ها، شریک پیامبر صلى الله علیه و آله و یاور مسلمین باشد؛ بلکه وى در سخت ترین شرایط، از تمامى امکانات خویش براى کمک به رسول خدا صلى الله علیه و آله بهره گرفت. این فداکارى ها، سبب شد تا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تا آخر عمر خویش، زحمات و خدمات خدیجه را فراموش نکرده، پیوسته از او به نیکى یاد کند. اگر فداکارى و ایثار مسلمین مدینه نبود، پیامبر صلى الله علیه و آله و مهاجران، نمى توانستند در آن دیار غربت و با کمترین امکانات، دین اسلام را گسترش دهند؛ ولى انصار مى دانستند که در سختى ها، باید فداکارى کنند و از بذل مال و جان دریغ نکنند. آنها تمام دارایى خود را با مهاجران و رانده شدگان از مکه تقسیم کردند و کوچک ترین منّتى بر آنان نگذاشتند و این هماهنگى و همدلى بود که منجر به فتح مکه و شکستن تمامى بت ها گردید. انسان، دوستان خویش را فقط براى راحتى هاى زندگى و کامیابى ها نمى خواهد. اگر رفافت واقعى باشد، باید این ادعا در سختى ها به اثبات برسد و ما که مى خواهیم اشخاصى را جهت دوستى برگزینیم، باید آنان را در چنین مواقعى، امتحان و آزمایش کنیم. البته قبل از هر گونه انتظار از دیگران، باید خود به این خصلت هاى پسندیده، مزیّن باشیم و اگر توقعى از دیگران داریم، باید خود نیز خوب بوده و از فداکارى و یارى رساندن به دیگران، دریغ نورزیم. جوانى پاکباز و پاک رو بود که با پاکیزه رویى، در گرو بود چنین خواندم که در دریاى اعظم به گردابى درافتادند با هم چو ملاّح آمدش تا دست گیرد مبادا کاندرین حالت بمیرد همى گفت از میان موج و تشویر مرا بگذار و دست یار من گیر84 5. حفظ دوستى در هر حال؛ دوستى برخى از افراد با دیگران، به جهت قدرت و مقامى است که آنان دارند و به فکر رفع مشکلات احتمالى خود، به وسیله آن شخص مى باشند. اینان در واقع در پى آبادانى و تعمیر دنیاى خویش هستند؛ تا در پیشامدها، گره مشکل خود را توسط اشخاص پرنفوذ باز کنند. بنابراین، تا وقتى که انسان داراى قدرت و مقامى است، با وى سرِ دوستى و رفاقت دارند و به محض زوال قدرت او، با وى آن چنان غریبه اند که انگار کسى را به این نام و نشان نمى شناخته اند! این گونه افراد، همان منفعت طلبانى هستند که به چیزى جز سود خویش نمى اندیشند و چه بسا در صورت از بین رفتن قدرت آدمى، دشمن وى شده، پشت پا به تمامى ادعاهاى دوستانه گذشته خود مى زنند! حضرت على علیه السلام فرمود: «عِنْدَ زَوالِ الْقُدرَة یَتَبَّینُ الصّدیقُ مِنَ الْعَدُّو؛85 هنگام از بین رفتن قدرت انسان، دوست از دشمن شناخته مى شود». آنان که دوستى شان واقعى و حقیقى است، در هنگام ناتوانى مالى، اجتماعى و سیاسى، بر پیمان دوستى خویش ایستاده اند و این موقعیت را زمان یارى رسانى به دوست خود مى دانند و از هیچ کمکى مضایقه نمى کنند. حضرت على علیه السلام فرمود: «مردم شناخته نمى شوند؛ مگر به امتحان؛ پس فامیل و فرزندانت را در هنگام نبودنت و دوستت را در موقع مصیبتت، امتحان کن».86 از بین رفتن توانایى هاى انسان، نوعى مصیبت به حساب مى آید؛ زیرا شخص مصیبت زده، محتاج کمک دوستان است و درستى ادعاى دوستى، در این زمان، معلوم مى گردد و در غیر این صورت، آنان رفیق واقعى نیستند؛ بلکه دوستان ظاهرى و سودجویى هستند که به هیچ وجه، قابل اعتماد جهت رفاقت صادقانه و حقیقى، نمى باشند. آنان تا هنگامى که موقعیت اجتماعى انسان محفوظ است، گرد آدمى مى چرخند و به محض زوال آن، بیگانه اى بیش نیستند! 6. احسان به هنگام قدرت؛ حضرت على علیه السلام فرمود: «اَلْقُدرَةُ تُظْهِرُ محمودَ الْخِصال وَ مَذْموُمَها87؛ قدرت، اخلاق پسندیده و نکوهیده انسان را ظاهر مى گرداند». آرى، تا قبل از توانایى، خصلت هاى انسان معلوم نمى شوند و در پشت پرده باقى مى مانند. کسى که از وى کارى ساخته نیست و گشایش هیچ مشکلى از مشکلات مسلمانان به او مربوط نباشد، چگونه قابل شناخت است؟ آیا او جوانمرد است یا خیر؛ بخیل است یا سخاوتمند؛ خیرخواه مردمان است یا نه و...، اینها پرسش هایى هستند که پاسخ آنها هنگامى روشن خواهد شد که آن شخص، داراى قدرت و ریاست گردد و توانایى این گونه احسان ها را داشته باشد. متأسفانه خیلى از اشخاص، ظرفیت به قدرت رسیدن را ندارند و به جاى استفاده درست و صحیح از آن، خود و دیگران را از برکت هاى خداپسندانه این نعمت محروم مى سازند. قارون، پسرعموى موسى علیه السلام از جمله ایمان آورندگان به موسى علیه السلام بود. قدرت مالى وى به حدى بود که مى توانست تمام مشکلات مادى قوم موسى را برطرف ساخته، آنان را از فقر و درماندگى رهایى بخشد؛ ولى حتى از پرداخت زکات مال خویش خوددارى مى ورزید و از بیم آن که از وى مالى بستانند، به ستیز و مخالفت با پیامبر خدا پرداخت. فرعون نیز داراى ریاستى مهم و گسترده بود؛ ولى به جاى این که از این سلطنت در جهت حمایت از مستضعفان، بى پناهان و درماندگان استفاده کند، بر آنان ظلم مى کرد و هر لحظه بر سرکشى و طغیان خویش مى افزود؛ تا جایى که ادعاى خدایى نمود و با خالق واقعى خود به مبارزه پرداخت! برخى از پادشاهان براى حفظ قدرت خود، حتى از کشتن برادران و بستگان نزدیک خویش دریغ نمى کردند؛ اما از نظر اسلام، اگر انسان به مرتبه اى از مراتب توانایى رسید، نباید بگذارد دوستان و برادران دینى او دستشان را در مقابل غریبه ها دراز کنند. حضرت على علیه السلام فرمود: «ما سادَ مَن احْتاجَ اِخْوانُهُ الى غِیرِه؛88 به آقایى و بزرگى حقیقى نرسیده، کسى که برادرانش در نیازهاى خود به غیر او مراجعه کنند». متأسفانه گاهى عمل انسان به گونه اى است که دوستان و نزدیکان وى از او قطع امید کرده، ترجیح مى دهند که نیازمندى هاى خود را از غریبه ها بخواهند! بنابراین، یکى از راه هایى که به وسیله آن مى توان دوستان را آزمود، این است که آنان به هنگام قدرت، از احسان به دوستان و نزدیکان خویش خوددارى نکنند.   فصل چهارم  : اقسام دوستان در بخش گذشته راجع به آزمودن دوستان و چگونگى آن سخن گفتیم. اینک بعد از آزمون خواهیم فهمید همه کسانى که آنان را دوست خویش مى انگاشتیم، یکسان و یک نوع نبوده، داراى اقسامى مى باشند. امام باقر علیه السلام فرمود: «روزى مردى از اهالى بصره از امیرمؤمنان علیه السلام درباره اقسام دوستان سؤال کرد؛ حضرت فرمود: «دوستان، دو دسته اند؛ اخوان الثقة و اخوان المکاشرة؛ اما دوستان ثقه، کسانى اند که مانند دست و بال و اهل و عشیره و مال، براى رفیق خود هستند [از هیچ ایثار و فداکارى در راه دوست، خوددارى نمى کنند]. پس هر گاه چنین دوستى را یافتى، از بذل مال و قدرت برایش دریغ نورز؛ با دوستانش، دوست و با دشمنانش، دشمن باش؛ اسرار و عیب هایش را فاش نکن و خوبى هایش را اظهار کن. بدان چنین دوستانى، از یاقوت سرخ کمیاب ترند؛ اما دوستان «مکاشَرة»، کسانى اند که غیر از لذت زودگذر دنیا، نباید انتظار دیگرى از آنها داشته باشى؛ البته دوستى خویش را با آنها نیز قطع نکن و همان اندازه که آن ها خوش رویى و شیرین زبانى برایت انجام دادند، تو نیز همان قدر برایشان انجام ده».89 آرى، این نتیجه ارزنده، بر اثر امتحان هاى مختلف به دست مى آید و انسان باید در زندگى خود، دوستانش را بشناسد و همه را به یک دید ننگرد و از هر کس، انتظارى مناسب حال او داشته باشد. امام صادق علیه السلام فرمود: «دوستان، سه دسته اند؛ گروهى مانند غذایى اند که همیشه به آن نیاز هست، اینان، عاقلانند و گروهى مانند درد و بیمارى اند؛ اینان، احمقانند و گروهى مانند دوا و دارو مى باشند؛ پس اینان، برگزیدگان و خالصانند».90 اگر انسان در تمام عمر خویش در صدد یافتن رفیقان عاقل و خالص باشد، ضرر نکرده است؛ زیرا یک دوست خوب، مى تواند سرنوشت آدمى را در دنیا و آخرت تغییر داده، موجب سعادت وى گردد. یک ساعت در جوار عاقلى بودن، بهتر از عمرى معاشرت با احمقان و دنیاپرستان است. البته دوست خوب، منحصر در انسان ها نیست؛ بلکه کتاب مفید، فیلم آموزنده و مناسب، هنر اصیل و ارزشى، رادیو و تلویزیون سالم ـ هر یک به سهم خود ـ مى توانند در پُر کردن این خَلأ، نقش به سزایى داشته باشند و همان گونه که دوستان به چند گروه تقسیم مى شوند، ابزار و اسباب ارتباطى نیز این چنین هستند و ضرر اقسام بد آنها کمتر از زیان رفیق بد نیست و سود استفاده صحیح از آنها نیز از خوبى رفیقان شفیق و صمیمى، کمتر نمى باشد. چه توان گفت در لطافت دوست هر چه گویم، از آن لطیف تر است91 بنابراین، باید کوشید که دل به هر کس و هر چیز نداد و با هر چیز اُنس و الفت بى دلیل و بى فایده نداشت؛ زیرا همین دوستى ها در سرنوشت دنیا و آخرت ما تأثیر دارند. در نتیجه، اگر از ابتدا درباره دوستان خویش تحقیق کنیم و آزمایش هاى متعدد انجام دهیم، بهتر از آن است که در آینده، رابطه خود را با آنها قطع کرده، در دل ها، بذر کینه و خشم بکاریم. سعدى آسان است با هر کس گرفتن دوستى لیک چون پیوند شد، خود باز کردن مشکل است92     فصل پنجم : دوستى و روابط دختر و پسر 1. نگاه برون دینى به روابط دختر و پسر 2. روابط دختر و پسر از نگاه درون دینى دیباچه بین دو جنس مرد و زن، کشش ها و جاذبه هاى فراوان و فوق العاده قوى اى وجود دارد و اگر این جاذبه ها نبود، هیچ گاه کانون خانواده در زندگى انسان، شکل نمى گرفت؛ هیچ مردى در شبانه روز براى آسایش و رضایت همسرش، در محیط هاى سخت کارى، زحمت نمى کشید و زنان نیز به انجام امور سخت و طاقت فرساى خانه و خانواده راضى نبودند. اصولاً زندگى مشترک طولانى مدت بین دو انسانى که داراى تربیت متفاوت و خصوصیات و سلیقه هاى مختلف هستند، چگونه ممکن است؟ اگر آن جاذبه معجزه آسا نبود، چه بسا نظام احسن جهان، دچار از هم گسیختگى مى شد و ایثار و عشق براى بشر که فرزند خاک است و از افلاک بى خبر، واژه اى کاملاً ناشناخته بود و گرمى از زندگى، رخت برمى بست. خلق این کشش، یکى از هنرهاى خالق حکیم است؛ اما در طول تاریخ، همواره شاهد رفتارها و واکنش هایى یک سویه، همراه با افراط از طرفى و تفریط از جانب دیگر، در مواجهه با این موضوع بوده ایم. بعضى با عینکى کاملاً سیاه بین و گروهى دیگر با دیدگاهى صددرصد موافق، به رابطه بین دختر و پسر نگریسته اند. ما در این بحث از دو زاویه به این مسئله مى پردازیم؛ نگاه برون دینى و نگاه دینى. در بحث برون دینى، از نظر روان شناختى و جامعه شناختى به این موضوع پرداخته مى شود و از بیان دیدگاه دینى، خوددارى مى نماییم. بنابراین، اگر کسى معتقد به دین یا آیین خاصى هم نباشد، مشمول این موضوع خواهد بود. از این دیدگاه، رابطه و دوستى پسر و دختر، داراى فواید و ضررهایى است که به بررسى آنها پرداخته، بعد از بیان فواید و ضررها، قضاوت را به خوانندگان واگذار مى کنیم. در این جا لازم است قبل از ذکر فایده ها و ضررهاى دوستى دو جنس مخالف، مقصود خود را از موضوع مورد بحث در این نوشتار، بیان کنیم. مقصود از این دوستى، رابطه اى است که در آن، خود رابطه هدف است و مقدمه چیز دیگرى نیست؛ یعنى دو طرف فقط مى خواهند با هم دوست باشند و با هم معاشرت کنند. بنابراین، معاشرت هاى فامیلى، کارى، استاد و شاگردى، خواستگارى و مواردى از این قبیل، از موضوع بحث ما خارج است. در بحث دینى نیز به بررسى موضوع و حکم مسئله از دیدگاه آیات و روایات معصومین علیهم السلام خواهیم پرداخت. لازم به ذکر است این فصل به عنوان مقاله اى مستقل نگاشته و به زیور طبع آراسته گردیده است؛ ولى به جهت ارتباط آن با موضوع کتاب هماى سعادت، تصمیم بر آن شد به فصول این کتاب الحاق گردد. در نتیجه، اگر مختصر تفاوتى از لحاظ قلم و نوع ورود به مطالب این فصل و دیگر فصل هاى کتاب احساس مى شود، بدین جهت مى باشد. 1. نگاه برون دینى به روابط دختر و پسر؛ الف) فایده هاى رابطه با جنس مخالف 1. لذت بردن؛ از آن جا که در این رابطه، جنسیت طرفین، موضوعیت دارد و نگاه آن دو به هم، نگاه جنسیتى است و از نظر سن هم دو طرف در اوج غریزه و نیاز قرار دارند، این گونه رفاقت ها، داراى لذت فراوانى است و به همین علت است که اگر افراد با هم جنس خودشان درباره موضوعى، نیم ساعت سخن بگویند و به نتیجه برسند، سخن پیرامون همان موضوع با جنس مخالف، گاهى تا دو ساعت نیز به طول مى انجامد و طرفین، احساس خستگى نمى کنند. به راستى چرا مسیرى را که انسان رمق و حال پیاده رفتن آن را ندارد، وقتى در این مسیر با رفیق غیر هم جنسش همراه مى شود، به راحتى آن را مى پیماید و احساس خستگى نمى کند؛ به طورى که گاهى طرفین چندین بار آن مسیر را با یکدیگر طى مى کنند و سپس برمى گردند و با وجود چند ساعت پیاده روى، هنوز احساس انرژى مى کنند؟ این، همان لذت و جاذبه اى است که در این معاشرت و دوستى، وجود دارد. سخن گفتن، نگاه کردن و همه حرکات در این گونه معاشرت ها، رنگ و بویى خاص دارند و از مجموع آنها، دو طرف، احساس لذت مى کنند. در این بخش نمى خواهیم بگوییم که این لذت از نظر شرعى، چه حکمى دارد؛ زیرا همان گونه که گفتیم، ما از نگاه برون دینى به مسئله پرداخته ایم و اگر چه این دوستى در بعضى از مراحل حرام است، اما با این وجود، نمى توان منکر اصل لذت آن بود؛ لذتى که گاهى به حدى مى رسد که طرفین را مدهوش و از خود بى خود نموده، در عالمى رؤیایى فرو مى برد. 2. عاطفى شدن روحیه؛ کسانى که با جنس مخالف ارتباط دارند، روحیه آنها مقدارى لطیف مى گردد و به تعبیر دیگر، در هم آمیختگى روحیه زن و مرد، موجب مى شود که هر کدام از روحیه جنس مخالف، متأثر شوند و به نوعى تعادل برسند که نتیجه آن، مهربانى است. 3. شناخت بیشتر نسبت به جنس مخالف؛ این شناخت گر چه با مطالعه نیز به دست مى آید، ولى کسى که از نزدیک با جنس مخالف ارتباط داشته باشد، بهتر مى تواند روحیات او را درک و لمس کند. این که مى گویند: مردان، مریخى اند و زنان، ونوسى و هر یک داراى خصوصیت ها، روحیات و خصلت هاى مخصوص به خود مى باشند، از نزدیک، درک مى شود و دیگر نیازى به قضاوت از راه دور یا تن دادن به داورى هاى دیگران نیست. 4. آراستگى ظاهر؛ کسانى که در محیطى مختلط به فعالیت اجتماعى، کارى یا درسى مشغول هستند، بیشتر به زیبایى و پاکیزگى خویش اهمیت مى دهند؛ مثلاً وقتى به خوابگاه پسران مى روید، اغلب با افرادى داراى موهاى شانه نشده و لباس هایى ژولیده و نامرتب، مواجه مى شوید و اگر همان افراد را در دانشکده اى مختلط مشاهده کنید، اوضاع، شکل دیگرى دارد؛ شانه، ژل، ادکلن و واکس کفش ها از آن شخص، جوانى آراسته و مرتب ساخته است. 5. نظم؛ در محیط هایى که خانم ها و آقایان همراه یکدیگر به فعالیت هاى مختلف مشغولند و به نوعى با هم ارتباط دارند، در مقایسه با محیط هاى کارى مخصوص یک جنس، نظم بیشترى مشاهده مى شود و اکثر افراد، بدون تأخیر و غیبت، بر سر کار خود حاضر مى شوند؛ به عنوان مثال، اگر براى کارى، مثل گرفتن جزوه درسى، با یکدیگر قرار بگذارند، حتما سر ساعت و طبق قرار، حاضر مى شوند؛ در حالى که اگر با هم جنس خود قرار داشته باشند، امکان تأخیر یا حتى فراموشى اصل مسئله وجود دارد. 6. عادى شدن؛ این مسئله گر چه به طور مطلق و کلى قابل پذیرش نیست، ولى به صورت نسبى قابل قبول است. اشخاصى که به هیچ وجه با جنس مخالف ارتباطى نداشته اند، در صورت برخورد با جنس مخالف، ممکن است زودتر از دیگران، وسوسه شوند یا دچار فریفتگى و یا اشتباه گردند؛ مثلاً در محیطى که کاملاً مردانه است، با ورود یک خانم، بیشتر افراد، دست و پاى خود را گم کرده، نمى دانند چطور باید با او برخورد کنند یا وقتى مردى وارد یک محیط زنانه مى شود، عکس العمل و برخورد خانم ها، طبیعى نیست و دلیل آن نیز عادى نبودن این مسئله براى آنان است. به همین جهت، در محیطى که خانم ها و آقایان با یکدیگر مشغول فعالیت و کار هستند، هر کدام از دو جنس، به حضور افراد جنس دیگر، عادت کرده، تا حدى عادى برخورد مى کنند. ب) ضررهاى رابطه با جنس مخالف 1. عاشق شدن؛ انسان، به ویژه در سن جوانى به گونه اى است که جنس مخالف، براى او جاذبه دارد و اگر ارتباط پیوسته بین پسر و دخترى برقرار باشد، بعد از مدتى، به یکدیگر علاقه مند مى شوند و اگر این ارتباط و دوستى ادامه یابد، از حد علاقه نیز گذشته، شیفته و عاشق یکدیگر مى گردند؛ تا حدى که معایب یکدیگر را نمى بینند. این عشق و علاقه، فقط به جهت ارتباط حاصل مى شود و منشأ آن، غریزه جنسى است و به دور از ملاک ها و معیارهاى منطقى، عقلایى و عرفى مى باشد و به همین جهت، آن را به عنوان ضرر مطرح کردیم. بیشتر جوانانى که این گونه عاشق مى شوند، علاوه بر این که از جهت سن، شغل و موقعیت خانوادگى، داراى شرایط ازدواج نیستند، شناخت کاملى از طرف مقابل و خانواده او نیز ندارند. عقل مى گوید: این وابستگى، به مصلحت نیست و تمام انرژى و نشاط جوان را مى گیرد؛ به طورى که جوان از فعالیت هاى درسى و اجتماعى، بازمى ماند و مبتلا به نوعى افسردگى و کسالت مى شود. در عین حال، دل، راضى به حکم عقل نیست و روزبه روز، مایل به روابط بیشتر و نزدیک تر است و به جاى این که به عواقب آن توجه کند، در پى رسیدن به خواسته هاى نفسانى است و در این جاست که تعارض عقل و دل که از آن به تعارض عقل و عشق نیز تعبیر مى شود، رخ مى دهد. در این نوع علاقه و ارتباط، حتى گاهى احساس معنویت به جوان دست مى دهد که ممکن است به جهت لطافت روح باشد؛ ولى نباید تردید داشت که حتى این احساس نیز منشاء غریزى و شهوانى دارد. باید توجه کرد که ما در این بحث، درصدد نشان دادن تصویرى مخّرب از مطلق عشق نیستیم؛ بلکه این نوع از عشق، با این شرایط و در این سن را مضر مى دانیم. ممکن است شخصى معتقد باشد که او با وجود ارتباط هاى پیوسته با جنس مخالف، دچار این نوع عشق و تبعات آن نمى شود و دلیل این ادعا را عادى شدن مسئله بیان کند؛ اما نباید غافل شد که با وجود امکان عادى شدن این گونه روابط براى برخى اشخاص، باز هم آنان به فردى برخورد خواهند کرد که برایشان عادى نبوده، داراى جاذبه و کشش باشد و در نتیجه، عادى شدن این مسئله، نسبى است و به صورت مطلق، قابل پذیرش نیست و همواره کسانى خواهند بود که از دیگران ممتاز بوده، در نظر انسان، جلوه هاى ویژه اى داشته باشند. بنابراین، کسى که به دنبال رابطه و دوستى با جنس مخالف باشد، به ویژه در سن نوجوانى و جوانى، به یقین، دچار چنین آسیبى مى گردد. این مشکل، به حدى مهم است که روان شناسان از آن با عنوان ناهنجارى روحى که نوعى بیمارى است، یاد مى کنند و معتقدند به جاى واژه عشق و عاشقى، باید از تعبیر هوس و شهوت استفاده کرد. این ناهنجارى، هوسى است که بر اثر ارتباطى کاملاً احساسى و ناشى از عواطف و غرایز دختر و پسر شکل گرفته و نگاه دو طرف به یکدیگر، قطعا نگاه جنسى است و هدف آن، فقط خود رابطه است که بیشتر از طریق دیدارها و تلفن هاى مخفیانه صورت مى پذیرد. این ناهنجارى با ضعف اراده، تشویش خاطر، نگرانى، افسردگى و غصه هاى طولانى مدت، همراه است و جوان را از واقعیات زندگى دور کرده، به عالم تخیّل و مستى فرو مى برد و مسلّم است که انتظار نشاط، سرزندگى، ترقى در تحصیل و روابط اجتماعى فعّال و مفید از این شخص، انتظارى بیهوده است و حتى خود او هم توقع دارد که دیگران به عنوان یک بیمار با او برخورد کنند. جالب این جاست که این همه علاقه و خمارى پى درپى، به خاطر ارتباط با شخصى است که نه خانواده اش را به خوبى مى شناسد و نه حتى خود او را و نه پسر و دختر با فرهنگ یکدیگر آشنا هستند و نه شرایط کفو بودن و هم شأنى لحاظ شده، نه خانواده ها از این مسئله خبر دارند و حتى اگر این مسائل هم نبود، باز موانع متعددى بر سر راه ازدواج آنها وجود داشت و هیچ امکانى براى تبدیل این فراق به وصال، قابل تصور نبود و دختر و پسر خودشان نیز معترف به این امورند؛ ولى در واقع، در تعارض عقل و هوس که از آن به عقل و عشق تعبیر مى شود، مى سوزند. اگر این امور، تعقل و تصور شوند، مى توان تصدیق کرد که این نوع عشق، ضررى است که موجب به هم خوردن آرامش روحى مى گردد و این که برخى مى گویند: ارتباط، باعث آرامش است، صحیح نیست. این نوع عشق، مجازى نیست؛ تا پلى براى رسیدن به حقیقت باشد؛ بلکه تنها ثمره آن، دل مشغولى و از بین رفتن تمرکز هواس و حتى افت تحصیلى است و با عشق هاى حلال و عقلایى که اغلب از راه هاى متعارف، اخلاقى و شرعى حاصل مى شوند، کاملاً متفاوت است. 2. تقویت حرص و خواسته هاى جنسى؛ در این گونه ارتباط ها، هر یک از دو طرف، ابتدا به حداقل ها راضى و خشنود هستند و شاید هدفى جز نگاه کردن و سخن گفتن با یکدیگر ندارند؛ ولى هنگامى که رفاقت و معاشرت حاصل شد، دیگر به این حّد قانع نیستند و خواهان ارتباط بیشتر مى شوند؛ به شکلى که قدم به قدم و مرحله به مرحله، خواسته هاى طرفین فزونى یافته، ارتباط پیشین را به هیچ وجه کافى و ارضاکننده به حساب نمى آورند. حال این سؤال پیش مى آید که تا کجا مى توان این وضع را ادامه داد و تا چه اندازه مصلحت است که اثرات مخرّب آن را بر اعصاب تحمّل کرد؟ خواسته هاى جنسى انسان، تمام شدنى و محدود نمى باشند و شخص، هیچ گاه به ارتباط با یک فرد، قناعت نمى کند و مایل به گسترش این گونه ارتباط ها با افراد گوناگون است و اگر کسى تصور کند که در این مسئله، سیر و اشباع مى شود، سخت در اشتباه است. با کنترل غریزه، مى توان آن را از لجام گسیختگى رهانید و مقدارى آن را مهار کرد؛ ولى این غریزه، هیچ گاه ساکت و خاموش نمى شود. 3. عدم رضایت نسبت به همسر خود در آینده؛ ارتباط هاى غیر متعارفى که در چارچوب فرهنگ دینى و اجتماعى ما نباشند، از آن جا که در طول زمان با افراد مختلف، متعدد و متنوع صورت مى پذیرند، موجب مى شوند که چنین شخصى در زندگى آینده خود، دچار مشکل شده، زندگى اش سرد و عارى از نشاط گردد و کانون خانواده که باید محلى امن براى آرامش زن و مرد و فرزندان دلبند آنان باشد، گاهى از هم فرو مى پاشد و یا تبدیل به محیطى تلخ، سرد و تنش زا مى شود. زندگى کسانى که به اقتضاى شغل خود، ارتباط هاى وسیع و صمیمى با جنس مخالف دارند، مانند بازى گران و هنرپیشگان، شاهد این مدعاست. دلیل این رویداد تلخ، چند مسئله است؛ اول این که جوّ بدبینى نسبت به همسر و به طور کلى جنس مخالف، در ذهن هر یک از طرفین شکل گرفته است و گاهى در ذهنشان خطور مى کند که مبادا همسر من نیز در گذشته یا زمان حال، داراى چنین ارتباط هاى مخفیانه اى باشد و یا با خود مى گویند: کسى که به این راحتى و بدون اطلاع خانواده و عزیزترین نزدیکان خود با من طرح دوستى ریخت و نسبت به مسائل شرعى نیز تقیّدى نداشت، شاید در دوران همسرى با من نیز چنین کارى را انجام دهد! رفته رفته این گونه ذهنیت ها تبدیل به سوءظن هاى گسترده اى مى شود که سایه شوم آن بر زندگى سایه افکنده، باعث مى شود خانه و زندگى به زندانى غیرقابل تحمّل تبدیل شود. خانه و خانواده اى که باید کانون مهر و محبت و آرامش و گرمى باشد و هر یک از زن و مرد، در سختى هاى طاقت فرساى زندگى، به آن پناه آورند و دل گرمى شان به آن آشیانه باشد و با پشتوانه آن، در مقابل ناملایمات و دشوارى ها، چون سرو، ایستادگى و مقاومت نمایند. دلیل دوم این رویداد تلخ، عدم توانایى در ابراز محبت خالص و صمیمى نسبت به همسر، در این گونه افراد است. کسى که تا به حال به جهت ارتباط هاى خود با جنس مخالف، مجبور به انواع ابراز محبت به افراد مختلف بوده، در قبال همسر آینده خود، آن چنان عاجز خواهد بود که همسرش به راحتى ،تصنّعى بودن ابراز محبت او را درک مى کند. این مسئله، درست عکس تصور برخى افراد است که این ارتباط ها را نوعى آموزش براى دوران زناشویى خود مى دانند؛ زیرا محبت و ابراز آن، بیش از آن که وابسته به تکنیک هاى رنگارنگ باشد، مربوط به دل و قلب و عمق وجود انسان هاست. محبت، هنگامى که از دل برمى خیزد، بر دل مى نشیند و کسى که دل او خانه افراد دیگرى شده و مدت ها مشغول هوا و هوس هاى غیرموجّه بوده، چگونه مى تواند طورى عشق بورزد که انگار تا به حال به کسى چنین علاقه اى نداشته است؟ نوع خلقت انسان اجازه این گونه بازى گرى را به او نمى دهد. ادعاى یادگیرى و آموزش ابراز محبت، مانند ادعاى عادى بودن این گونه روابط یا ادعاى شناخت جنس مخالف، ادعایى غیرواقعى است. شناخت واقعى افراد در این موارد، چگونه ممکن است؛ در حالى که تمام تلاش دو طرف در این گونه روابط، بر مخفى نمودن واقعیات اخلاق و کردار خویش استوار است؟ آنان، حقیقت خلق و خوى خویش را وارونه جلوه مى دهند؛ به گونه اى که به طور کلى، چهره واقعى آنها در پشت ظاهرسازى ها و نمایش هاى مختلف، گُم مى شود. علم و تجربه به ما مى گوید: اگر کسى به این گونه روابط، عادت کرد، نه تنها این مسئله برایش عادى نمى شود، بلکه او به این مسئله عادت مى کند؛ عادتى که ترک آن، بسیار مشکل است و هیچ همسرى در آینده، تحمل آن را نخواهد داشت. 4. خطر به دام افتادگى؛ یکى دیگر از ضررهاى روابط دختر و پسر، خطر به دام افتادن در نقشه هاى شوم شیّادان و بى رحمان نسبت به عِرض و آبرو و عفت افراد است. نمى خواهیم بگوییم که در همه موارد، این اتفاق خواهد افتاد؛ ولى احتمال آن در همه ارتباط ها وجود دارد. اگر دختر بداند که این شخص عضو گروه هاى فاسد، فریب کار و شبکه هاى قاچاق زنان و دختران است، هرگز با او دوست نمى شود. در همه این گروه ها و باندها، طرح دوستى به شکلى طبیعى و در قالبى محبت آمیز و فریبنده صورت مى گیرد؛ به طورى که سرانجام، جوان ساده، سر از خانه هاى تیمى و محیط هاى خطرناک درمى آورد؛ مکانى که براى فرار، راهى در آن وجود ندارد. در آن جا همه سراب ها به یک باره خشک و تبدیل به جهنمى سوزان مى گردند؛ جهنمى که بیش از آن که گوشت و پوست دختر جوان را بسوزاند، دل او را مى سوزاند؛ دلى که با ساده اندیشى، تصور مى کرد علاقه مند شخصى با وفا و بامحبت شده است؛ که داراى همه خوبى ها است و اگر فراق آنها تبدیل به وصال گردد، حتما به معناى خوشبختى تمام عیار خواهد بود؛ اما زهى تأسف و اندوه که همه بافته ها، رشته شده و راهى براى بازگشت و جبران، نمانده است. این مسئله، مخصوص دختران نیست؛ بلکه پسران جوان و بى تجربه نیز در بسیارى از مواقع، گرفتار چنین دام هایى مى شوند. آنان با بى توجهى و بدون قصد ازدواج، به ورته اى گام مى نهند که آن را سرشار از لذت و سرمستى مى بینند؛ ولى بعد از مدتى، شرایطى پیش مى آید که دختر ناچار است بگوید: اگر با من ازدواج نکنى، آبرویت را مى برم و همه چیز را فاش خواهم کرد. در این شرایط، معمولاً پسرها چاره اى جز تن دادن به ازدواج ندارند؛ ازدواجى که از سر ترس و زبونى است؛ ازدواجى که در آن، طرف مقابل، هیچ یک از ملاک هاى یک همسر شایسته را ندارد. ما از این واقعه با عنوان، «به دام افتادگى» پسران تعبیر مى کنیم که خوش بینانه ترین فرض قابل تصور براى به دام افتادن آنان است؛ زیرا فرضى است که دوست دختر آنان، عضو باندهاى منحرف و خطرناک و نیز مبتلا به بیمارى هاى جنسى نباشد و فقط به خاطر حفظ منافع و آبروى خود، اقدام به وارد نمودن چنین فشارى نماید. در غیر این صورت، مسئله صورت هاى دیگرى نیز پیدا خواهد کرد. 5. افزایش هزینه زندگى؛ این مسئله گر چه به اهمیت ضررهاى گذشته نیست، ولى ذکر آن، خالى از لطف نمى باشد؛ زیرا براى پسر و دخترى که دانشجو و محصل هستند و درآمد خاصى ندارند، خریدن هدیه هاى جشن تولد و رفتن به بعضى تفریح گاه ها، پرداخت قبض هاى تلفن همراه و دیگر هزینه ها، نوعى فشار روحى است که رفته رفته موجب از بین رفتن عزت نفس، خودباورى و نشاط روحى آنان مى شود. اگر آنان چنین ارتباطى نداشتند، مى توانستند به لباسى ساده تر و زندگى اى کم هزینه تر، اکتفا کنند. حاصل کلام؛ ما تا کنون از نظر روان شناسى و جامعه شناختى، فواید و ضررهاى رابطه دختر و پسر را بیان نمودیم؛ اکنون قضاوت را به جوانان واگذار مى کنیم. بر هر جوان عاقل و طالب کمال، لازم است که این فواید و ضررها را با یکدیگر مقایسه کند و هر راهى را که بهتر و مفیدتر یافت، آن را برگزیند. 2. روابط دختر و پسر از نگاه درون دینى رابطه چه به معناى نگاه کردن باشد و چه به معناى حرف زدن دختر و پسر با یکدیگر و چه به معناى دیگر معاشرت هاى اجتماعى باشد، حکم آن در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام، بیان شده است. قبل از بیان این حکم، لازم است بدانیم که مسئله دوستى دختر و پسر، بر خلاف تصور برخى افراد که گمان مى کنند این موضوع محصول شرایط زمان فعلى ماست، از دیرزمان با همین عنوان، مطرح بوده است. قرآن شریف در وصف مردان شایسته و به عنوان یکى از ملاک هاى مهم براى گزینش شوهر آینده، به بانوان سفارش مى کند: مردانى مناسب همسرى اند که پنهانى و به صورت نامشروع، با زنان، دوستى و رابطه نداشته باشند؛ «وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ»93؛ «کسانى که دوست دختر، اختیار نکرده باشند». همچنین به مردان سفارش مى کند: زنانى شایسته همسرى هستند که به صورت پنهانى، با مردان رابطه دوستى نداشته باشند؛ «وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ»94؛ «کسانى که دوست پسر اختیار نکرده باشند». بنابراین در زمانى که ارتباطات، ماهواره، اینترنت و انواع تلفن و پیامک و محیط هاى کار و تحصیل مختلط وجود نداشت، باز هم این مسئله داراى موضوعیت و مورد ابتلاى انسان ها، به ویژه جوانان بوده و این، حاکى از کشش و جاذبه اى فوق العاده قوى بین دو جنس مرد و زن است. به همین جهت، اسلام علاوه بر بیان حکم این موضوع، توصیه هاى خردمندانه و مفیدى نیز در این باره ارائه کرده است. الف) نگاه به نامحرم قرآن کریم مى فرماید: «قُلْ لِلْمُومِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»95؛ «اى پیامبر! به مردان مؤمن بگو: در مقابل زنان، غضّ بصر داشته باشند؛ یعنى نگاه خویش را از تیزى انداخته، به نامحرم، خیره نشوند و به تعبیر علامه شهید، مرتضى مطهرى، نگاه خریدارانه نسبت به زنان نداشته باشند. همچنین به زنان چنین توصیه مى فرماید: «وَ قُلْ لِلْمُومِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»96؛ «اى پیامبر! به زنان مؤمن بگو که آنها نیز در قبال مردان، غضّ بصر داشته باشند. خداوند حکیم، امر به مطلق چشم بستن نمى فرماید؛ بلکه آن چه حائز اهمیت است، خیره نگاه نکردن و خوددارى از نگاه هاى وسوسه انگیز و مسموم است که از آن به چشم چرانى تعبیر مى شود. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید: «النظر الى محاسن النساء سهم من سهام ابلیس فمن ترکه اذاقه اللّه طعم عبادة تسّره»97؛ «نگاه وسوسه آلود به زیبایى زنان، تیرى از تیرهاى شیطان است؛ که اگر کسى آن را ترک کند، خداوند طعم بندگى را به او مى چشاند به گونه اى که دلشاد گردد». جالب این است که خالق بشر بعد از اعلام وجوب کنترل نگاه و حفظ قوه شهوت، در آیه 30 سوره نور مى فرماید: «ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ»؛ «این کنترل، براى انسان ها پاکیزه تر است». پاکیزگى مطلق که در این آیه شریفه ذکر شده، شامل طهارت روح، صلابت در عمل و سلامت فکر از هر گونه اضطراب و سوءظن و تشویش خاطر و عمل ناپسند است و در واقع، راهکار پیش گیرى از ابتلا به ضررهاى ذکر شده را خداوند، در یک کلمه بیان مى فرماید و آن، کنترل نگاه است. اگر از همان ابتدا چشم انسان از نگاه هاى مسموم حفظ گردد، مشکلات، یکى پس از دیگرى پیش نخواهند آمد. ب) سخن گفتن با نامحرم سخن گفتن زن و مرد با یکدیگر، آزاد است؛ تا هنگامى که مفسده اى براى طرفین نداشته باشد. این مفسده، همان طور که ممکن است از محتواى سخن حاصل گردد ـ مثل این که سخنان آنان غیرمتعارف و وسوسه انگیز باشد ـ ممکن است از کیفیت سخن نیز حاصل شود؛ یعنى با کرشمه و ناز سخن بگویند. قران خطاب به زنان مى فرماید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»؛98 «زنان هنگام سخن گفتن با نامحرم، نباید صداى خود را نازک کنند (که کنایه از ناز و عشوه است) زیرا کسانى که در قلبشان وسوسه و مرض روحى وجود دارد، به طمع مى افتند». ج) مطلق روابط اجتماعى با نامحرم در آیات 23 تا 28 سوره قصص، خداوند، داستان حضرت موسى علیه السلام و دختران شعیب را چنین نقل مى فرماید: «وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقِی حَتّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ * فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ* فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا...»99؛ «و آن گاه که موسى بر سر آب مدین رسید، گروهى از مردم را دید که گوسفندان خود را آب مى دهند و در نزدیکى آنان، دو زن را یافت که دورى مى گزینند. به آن دو گفت: کارتان چیست و چه مى کنید؟ گفتند: روش ما این است که گوسفندان را آب نمى دهیم؛ تا چوپانان از آبشخور در آیند و گوسفندان خود را از آن خارج سازند. پدرمان پیرى سال خورده است و خود نمى تواند گوسفندانمان را به این جا بیاورد. آن گاه موسى، گوسفندانشان را آب داد؛ سپس از آبشخور به سوى سایه رفت و گفت: پروردگارا! من به هر خیرى که به سویم بفرستى، سخت نیازمندم؛ سپس یکى از آن دو زن، در حالى که با نهایت حیا و عفت گام بر مى داشت، نزد موسى آمد و به وى گفت: پدرم تو را فرا مى خواند؛ تا مزد آب دادنت به گوسفندان را به تو بپردازد. موسى نزد شعیب رفت. او از حال و کارش پرسید و هنگامى که وى داستان خود را حکایت کرد، شعیب گفت: هراسى به خود راه مده که از دسترس آن مردم ستم پیشه، دور شده و نجات یافته اى». در این آیات، راه هاى روابط سالم، بیان شده که عبارتند از: 1. رابطه نباید براى صرف رابطه و لذت غریزى باشد؛ بلکه اگر به اقتضاى یک فعالیت اجتماعى و عملى جائز باشد، اشکال ندارد؛ «فَسَقى لَهُما». 2. نگاه به نامحرم، باید به دور از هوا و هوس باشد؛ «وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ» در این آیه، براى دیدن مردم و دختران، از واژه وَجَدَ استفاده شده، یعنى همان طور که مردم را دید، آنها را نیز دید و دیدن آنها، چشم چرانى نبود؛ بلکه «برخورد نمودن» بود. 3. زنان در فعالیت اجتماعى، نباید با مردان مختلط شوند؛ «لا نَسْقِی حَتّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ»، «وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ». 4. سخن گفتن با نامحرم، اشکال ندارد؛ ولى در سخن گفتن، دو طرف، باید مراعات اختصار و متانت را بنمایند؛ «قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقِی حَتّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ». 5. فعالیت اجتماعى زنان اشکال ندارد؛ اما تا حد امکان، باید کارهاى مردانه و زنانه از یکدیگر تفکیک شوند؛ مگر در موارد ضرورت؛ «وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ». 6. مکان ارتباط، نباید خلوت و خصوصى باشد؛ «وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ». 7. زنان در هنگام حضور در منظر نامحرم، باید با کمال حیاء حاضر شوند و پوشش و نوع راه رفتن و برخوردها، نباید جلب توجه کند؛ «تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ». 8. طرفین، ارتباط را از خانواده خویش مخفى نکنند و سعى کنند آنها از این گونه مسائل مطلع شوند و حتى پدر مى تواند محرم این گونه امور باشد؛ «قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ». 9. اگر جوانى نیازمند تشکیل خانواده و ازدواج است، به جاى روابط ناسالم و گناه، بر خدا توکل کند و رابطه خویش را با او نزدیک نماید؛ «ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ». 10. انسان از رابطه اى که هیچ گونه امکان ازدواج در آن نیست، باید پرهیز کند؛ زیرا هیچ گاه نمى تواند آن را تحت چارچوب هاى ارزشى شرع و عرف درآورد؛ «إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ». نکته: حال اگر کسى لاابالى بود و به هرزگى پرداخت و راه هاى روابط سالم را رعایت نکرد، باید بداند که یکى از سنت هاى خداوند در عالم وجود، سنت مقابله به مثل است. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «اِنْ اَرَدْتَ اَنْ یَکْثُرَ خَیرَ اهلِ بَیْتِکَ فَاِیّاکَ وَ الزِّنا، کَما تُدینُ تُدان؛ اگر مى خواهى که به خانواده ات خیر زیاد برسد، از روابط نامشروع، پرهیز کن؛ زیرا همان گونه که عمل مى کنید، با شما عمل مى شود».100 خداوند، مهربان است؛ ولى نسبت به احکام خویش، غیور مى باشد و کسانى را که عمدا احکام او را سبک بشمرند و مورد بى توجهى قرار دهند، در سراى آخرت، مورد خشم و غضب خویش قرار مى دهد و آنان در دنیا نیز زندگى شیرین و خوبى نخواهند داشت. قرآن مى فرماید: «مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً»101؛ «کسى که از یاد من دورى کند، به درستى که زندگى وى، تلخ و سخت خواهد بود». کسى که حلال و حرام هاى خداوند را رعایت نکند و به خواست و هواهاى نفسانى خود، هر کارى را بخواهد، انجام دهد، خالق حکیم، او را به سختى مى اندازد و درگرداب هاى مهیب و دشوار، وى را به حال خود واگذار مى کند و با دلى ناآرام، تنهایش مى گذارد. یکى از سختى هاى دنیا، براى جوانى که ارتباط هاى غیرشرعى دارد، احساس گناه است؛ احساسى که در تار و پود وجود او تنیده مى شود و او را به عذاب وجدان مبتلا مى سازد؛ تا حدى که از لذت هاى زودگذر روابط، چیزى جز تلخى، افسردگى و بى نشاطى، برایش باقى نمى ماند. 3. طهارت و پاکى یوسف به همین جهت، وقتى یوسف همه این ضررها و رنج ها را در یک کفه ترازوى عقل خود گذاشت و لذت و خوش گذرانى زودگذر غیر شرعى را در کفه دیگر، آن یکى را به حدى سنگین تر دید که هیچ میلى به گناه پیدا نکرد و در مقابل، زلیخا هنر استفاده از عقل، این میزان و ترازوى الهى را نداشت. آرى، زندگى با این همه فراز و نشیب و مشکلات، فقط در صورتى شیرین و قابل تحمل است که آدمى داراى پشتوانه اى محکم و قابل اعتماد باشد. کسى که بر خداوند توکل کرده، از گناه دورى گزیند، خالق حکیم و مهربان که صاحب قدرت مطلق است، هیچ گاه وى را تنها نمى گذارد و مزد کسى را که به خاطر او، غرایز خود را کنترل کند، حتما خواهد داد؛ زیرا خداوند در نظام اداره جهان، داراى سنت هایى است و یکى از آن سنت ها، توجه خاص به کسانى است که با وى معامله نموده، لذت هاى حرام را ترک و به خاطر او، حریم احکام الهى را رعایت کنند. خداوند به این گونه افراد، به بهترین وجه، پاداش خواهد داد و دست یابى به همسرى خوب و شایسته و فرزندانى صالح در دنیا، یکى از این پاداش هاست.     فصل ششم : معاشرت با دوستان 1. پرده حیا و شرم را بین خود و دوستان از بین نبریم. 2. بیش از حد با دوست خویش شوخى نکنیم. 3. ستیز و جدال در گفت وگوهاى بین خود و دوستان نداشته باشیم. 4. فخرفروشى با دوست خود نکنیم. 5. شر و بدى به دوست خود نرسانیم. 6. به گفتار سخن چینان گوش فرا ندهیم. 7. نسبت به دوستان خویش حسادت نورزیم. 8. ریزبین نباشیم. 9. با دوستان خود مدارا و نرمى داشته باشیم. 10. نسبت به دوستان خود، عفو و گذشت داشته باشیم. 11. با دوستان خویش متواضع باشیم. 12. نسبت به دوستان خود، بدگمانى و سوءظن نداشته باشیم. 13. نسبت به دوستان خود مهربان باشیم. 14. حقوق دوستان را رعایت کنیم. بعد از این که آدمى دوستان خویش را آزمود و عده اى از آنان را بر طریق درست یافت، نوبت به این مى رسد که چگونه با این دوستان حقیقى معاشرت و آنان را حفظ کند؟ از دیدگاه احادیث شریف امامان معصوم علیهم السلام براى این منظور، باید مواردى را رعایت کرد که پاره اى از آنها عبارتند از: 1. بر نداشتن پرده حیا و شرم؛ انسان همواره در برخورد با نزدیک ترین اشخاص، حیا و شرم را محفوظ دارد و از برداشتن تمامى پرده ها میان خود و دوستان، به شدت پرهیز کند. یگانگى، الفت و صمیمیت، هیچ منافاتى با حفظ پرده حیا ندارد. امام کاظم علیه السلام فرمود: «لا تَذْهب الحِشْمَةَ بینَکَ و بَینَ اخیکَ وَ اَبْقِ مِنْها؛102 پرده شرم و حیا را بین خود و برادر دینى ات از بین مبر و همیشه مقدارى از آن را حفظ کن». در غیر این صورت، دوستى انسان، پایدار نخواهد بود و چه بسا انسان، شخصى را که با زحمت فراوان، جهت دوستى یافته است، با کوچک ترین غفلتى، از دست بدهد. سنگى به چند سال، شود لعل پاره اى زنهار تا به یک نفسش نشکنى به سنگ103 2. پرهیز از شوخى زیاد. 3. دورى از ستیز و جدال در گفت و گو. 4. عدم فخرفروشى با دوست. 5. نرساندن شرّ و بدى. امام کاظم علیه السلام فرمود: «اِنْ اَرَدْتَ اَنْ یَصْفوُلَکَ ودُّ اخْیکَ فلاتُمازِحَنَّه و لا تُمارِیَنَّه وَ لا تُبا هِیَنَّه وَ لا تُشارَنَّه؛104 اگر مى خواهى دوستى خود را با برادر دینى ات حفظ کنى، چهار مسئله را رعایت کن؛ از شوخى زیاد، جدال در کلام، فخرفروشى و شرّ رساندن به دوستت، بپرهیز». منظور از مزاح در این روایت، شوخى هاى بیش از حد و غیرمناسب با مقام و حال مخاطب است و گرنه، اصل مسئله خوش اخلاقى و حتى شوخ طبعى، مورد ستایش معصومین علیهم السلام قرار گرفته است. اگر شوخى با دوستان به اندازه معمول و متعارف و با رعایت حالِ آنها و زمان مناسب باشد، نه تنها زشت و ناپسند نیست، بلکه عملى نیک و پسندیده است. همین رفتار پسندیده و خوب، اگر بى جا و بیش از حد و بدون رعایت شرایط صورت گیرد، مى تواند دوستى ها را بر هم زده، اساس محبت بین اشخاص را لرزان سازد. در شوخى ها به طور جدى باید از استهزاى دوستان پرهیز کرد و کوچک ترین لطمه اى به آبروى افراد وارد نکرد؛ زیرا بى احترامى به مسلمانان، در هر قالب و شکلى، حرام و سبب ناخشنودى پروردگار است. گاهى شکل، قیافه و اندام افراد، موضوع شوخى قرار مى گیرد و با عیب جویى از جسم فرد، سعى در خوشحال کردن دیگران مى شود که این، از نظر شرع مقدس اسلام، جایز نیست. البته خُلق و خو و خمیرمایه انسان ها با یکدیگر مختلف است؛ برخى اشخاص در هنرنمایى، داراى ذوقى سرشار هستند و در مقابل، گروهى در کارهاى دیگر استعداد دارند. بنابراین، کسى که ذوق شوخى کردن را در خود نمى بیند، باید از این کار بپرهیزد؛ زیرا هر کارى، داراى رموز و شگردهایى است که اگر انسان آنها را به کار نبندد، نتیجه مطلوبى نخواهد گرفت؛ هر چند قصد خیر داشته باشد. یکى از نتایج این رفتار، رنجش دوستان از انسان است که در بعضى موارد، جبران نشدنى است و موجب کدورت مى شود. درباره جدال نیز امام هادى علیه السلام فرمود: «جدال و ستیز در کلام، دوستى قدیمى را از بین مى برد و پیمان هاى محکم را سست مى کند و کمترین ضررش این است که در ستیز، یکى از طرفین غالب مى شود و غالب شدن هر یک، سبب جدایى است».105 امام على علیه السلام نیز فرمود: «ثَمَرةُ الْمِراءِ الشَّحْناء؛106 نتیجه جدال و ستیز، کینه توزى و دشمنى است». به همین جهت در احادیث، سفارش زیادى بر ترک جدال و ستیز شده است؛ حتى اگر شخصى بر حق باشد.107 انسان مى تواند اثبات ادعاى خویش را به زمانى مناسب واگذارد و در جلسه اى که بحث و گفت وگو به کشمکش و رفتار غیردوستانه تبدیل مى گردد، سکوت کند و منتظر فراهم آمدن فرصتى مفید و خوب شود. اصولاً فهماندن و یا فهمیدن بعضى از مطالب، نیاز به گذشت زمان دارد و با یک جلسه تبادل نظر، نتیجه مثبت گرفته نخواهد شد و اصرار بر حرف و ادعاى خویش، چیزى جز دشمنى به ارمغان نخواهد آورد. در زشتى فخرفروشى و مباهات بر دیگران، همین بس که حضرت على علیه السلام فرمود: «لا حُمْقَ أَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ؛108 هیچ حماقتى بزرگ تر از فخرفروشى بر دیگران نیست». از نظر اسلام، آن چه موجب نزدیکى انسان به خداوند است، تقوا و عمل نیک و پرهیز از محرمات است؛109 اما این که اجداد و حسب و نَسَب من کیست، مال و ثروتم تا چه حدى است، ریاست و مقامم این چنین است و...، هیچ یک از دیدگاه اسلام، امتیازى براى انسان محسوب نمى شود و خود انسان باید بداند کیست و اعمال و کردار و گفتارش چگونه است. بنابراین، سزاوار نیست دوست خود را با فخرفروشى و مباهات، آزرده خاطر کنیم؛ به ویژه بر سر چیزهایى که شرافت و فضیلتى براى انسان محسوب نمى شوند. فخرفروشى بر دیگران، نشانه فرومایگى و پستى انسان و بیان گر کمبودها و نارسایى هاى وجود اوست؛ یعنى وى مى کوشد با افتخار نمودن بر چیزهایى که مربوط به شرافت حقیقى اش نیست، کمبود شخصیت خود را جبران کند. بسیارى از افراد پست و تبه کار، داراى اجداد و بستگانى وارسته بوده و هستند (مانند پسر نوح و همسر لوط) و در مقابل، اشخاصى درست کار و بزرگوار هستند که از هیچ گونه حسب و نسب عالى برخوردار نبوده و عمل و کردار خود آنها است که آنان را به آن مقام والا در پیشگاه خداوند رسانیده است. آرى، چه بسیار سرمایه داران و قدرتمندانى که پول و زور آنها، سبب انحطاط و انحرافشان شده و آنان را در ژرفاى دریاى پستى، غرق نموده است و چه بسیار غلامان و کنیزان پاکدامن و نیکوپیشه اى که تنها افتخار آنها در دوران زندگى شان، همان کردار نیک و انسانى آنها بوده است و به همان جهت، به سعادت رسیده اند. قنبر، غلام امیرالمؤمنین علیه السلام، بلال سیاه حبشى، اذان گوى پیامبر صلى الله علیه و آله و نرجس، مادر بزرگوار امام عصر علیه السلام از کسانى بودند که افتخار آنها، چیزى جز کردار نیکو و خداپسندانه نبود و امروز آرمان و آرزوى هر مسلمانى است که اینان را الگوى خود قرار دهد و از شفاعتشان در آخرت، برخوردار گردد. درباره شرّ رساندن به دیگران، حضرت على علیه السلام فرمود: «فاعِلُ الشِّر شَرٌ مِنْهُ؛110 انجام دهنده کار بد، از خود آن، بدتر است». انسانى که با سرشت نیکو آفریده شده و باید با تمام وجود، کارهاى پسندیده انجام دهد، گاهى به جایى مى رسد که چیزى جز بدى از وى صادر نمى شود و همیشه در اندیشه زیان رسانى به دیگران مى باشد. این رذیله تا مرز بدى رساندن به دوستان نزدیک نیز پیش مى رود و اگر با آن مبارزه نشود و انسان، نفس خویش را تهذیب نکند، این رفتار بد، جزء خُلق و خوى وى گشته، سرچشمه بسیارى از رذایل اخلاقى خواهد شد. چنین شخصى نه تنها سزاى عمل خود را در دنیا خواهد دید، بلکه از عذاب پروردگار در آخرت نیز ایمن نخواهد بود. چه گفتند دانندگان خرد که هر کس که بد کرد، کیفر برد سراسر ز دیدار من دور باد بدى را تن دیو رنجور باد111 یکى دیگر از پیامدهاى مردم آزارى، این است که تمامى دوستان خوب، از دور انسان پراکنده مى شوند و آدمى، تنها و بدون دوست باقى مى ماند. تو با دوست یک دل شو و یک سخن که خود بیخ دشمن بر آید ز بُن نپندارم این زشت نامى نکوست بخشنودى دشمن، آزار دوست112 6. بى توجهى به سخن چینان؛ عده اى هستند که از صمیمیت دو شخص، رنج برده، طاقت دیدن دوستى ها را ندارند. آنان با جابه جا نمودن حرف ها و نقل آنها از این شخص به شخص دیگر، سعى دارند رابطه خوب بین دو دوست را از بین برده، رفاقتشان را بر هم زنند. معمولاً این افراد با تعریف و تمجید از شخصى، محبتش را جلب مى کنند و بعد با مهارت تمام و در قالب خیرخواهى و دوستى، از رفیق وى بدگویى مى کنند و با تحریک احساسات او، مى کوشند تا وى سخنى ناروا درباره دوست خود بگوید و بعد آن سخن را براى دوست او نقل کنند و با تکرار این عمل و دگرگون کردن حقیقت سخنان، میان این دو دوست، اختلاف و تفرقه ایجاد مى کنند. ندیدم ز غماز سرگشته تر نگون طالع و بخت برگشته تر ز نادانى و تیره رایى که اوست خلاف افکند در میان دو دوست کنند این و آن خوش دگر باره دل وى اندر میان کور بخت و خجل میان دو کس آتش افروختن نه عقلست و خود در میان سوختن113 حضرت على علیه السلام فرمود: «مَنْ اَطاعَ الواشى ضَیَّعَ الصّدیقَ؛114 کسى که از سخن چین اطاعت کند و حرف هایش را قبول کند، رفیق خود را از دست مى دهد». ظاهر این گونه افراد، با باطنشان متفاوت است و گفتار آنها، با کردارشان یکى نیست. از ظاهر کلام آنها خیرخواهى فهمیده مى شود؛ ولى واقعیت سخنان آنها، خراب کردن رابطه هاى دوستى میان رفیقان است. از این رو، باید از نزدیک شدن به این گونه افراد و پذیرفتن حرف هاى آنان، پرهیز کرد و از مبتلا شدن به این مرض روحى و روانى، جلوگیرى کرد. نگر تا ز کردار بد گوهرت چه آرد جهان آفرین بر سرت زمانه ز بد، دامن اندر کشد مکافات بد را بد آید پدید تو بندیش هشیار و بگشاى گوش سخن از خردمند مردم نیوش115 آرى، کسى که خداوند به وى نعمت همراهى با دوستان نیک سیرت و صمیمى عنایت فرموده، در معاشرت با آنها، باید به این نکته توجه کند که جز از افراد مؤمن و صالح، حرفى درباره رفیق خود نپذیرد و بر اثر گفتار سخن چینان منافق، از رفیق خود نرنجد و موجب آزردگى خاطر خویش و دوستان نشود. 7. حسد نورزیدن؛ حضرت على علیه السلام فرمود: «حَسَدُ الصّدیقِ مِنْ سُقْمِ المَوَدَّةِ؛116 حسادت نسبت به دوستان، موجب از بین رفتن محبت ها و دوستى هاست». خداوند به هر انسانى، به تناسب قابلیت ها و استعدادهایش، نعمت هایى عطا فرموده است؛ به طورى که هیچ شخصى، محروم از فیض پروردگار عالم نیست؛ اما در عین حال نباید انتظار داشت که ما از تمامى آن چه دیگران دارند، برخوردار باشیم. شاید صلاح ما در این بوده که آن نعمت را نداشته و در عوض، صاحب نعمت هاى دیگرى باشیم. پس نباید به دیگران حسد ورزید و از این که آنان داراى موقعیت و امکانات خاصى هستند، ناراحت بود. ما باید همیشه از این که دوستانمان داراى خصوصیات نیکو و نعمت هاى گوناگون هستند، خوشحال باشیم و از هر گونه کسالت و ناراحتى، بپرهیزیم. اگر حالتى در انسان وجود داشت که مایل بود او نیز داراى نعمت ها و خوبى هاى دیگران باشد، تا زمانى که از برخوردارى هاى دیگران احساس ناراحتى و دلتنگى نکند، بد نیست و در روایات، از این حالت به «غبطه» تعبیر شده است که بر خلاف حسد، امر پسندیده اى است؛ اما متأسفانه گاهى انسان از این که دیگرى داراى نعمتى است، ناراحت و حتى کار به جایى مى رسد که در صدد از بین بردن نعمت او بر مى آید و آسایش خود را در ندیدن خوشى و امکانات دیگران مى بیند. از نظر اسلام، این خصلت یکى از بدترین و مذموم ترین صفات به شمار مى رود و در قرآن کریم به انسان ها دستور داده شده که از شّر حسودان، به خدا پناه برند.117 حضرت على علیه السلام مى فرماید: «بِئْسَ الّرفیق الْحَسُود؛118 بدترین دوستان، حسودان مى باشند». اگر انسان سر دوستى با دیگران دارد، چرا باید از این که آنان داراى نعمتى هستند، ناراحت شود و خداى ناخواسته، سعى در از بین بردن آن نعمت داشته باشد؟ مگر دوستان به منزله برادران یکدیگر نمى باشند و در پیروزى و شکست، مشترک نیستند؟ مگر آنان نمى خواهند در تمامى سختى ها و مشکلات، یاور یکدیگر باشند و از هر کمکى به دوست خویش، دریغ نورزند؟ پس چرا آرزوى ناکامى براى دوست خویش دارند؟ اگر مى خواهیم نزد انسان ها عزیز بوده، محبتشان را جلب کنیم، باید از حسادت نسبت به آنها بپرهیزیم و خیرخواه بندگان خدا باشیم. اگر مى خواهیم سعادتمان به خطر نیفتد و تبدیل به انسانى پست و گنه کار نگردیم، باید با حسد و هواهاى نفسانى مبارزه کنیم. آن چه سبب شد شیطان از درگاه الهى رانده شود و مورد غضب او قرار گیرد و انجام دهنده گناهان بى شمارى گردد، حسادت وى نسبت به آدم بود. حسادت، نوعى نارضایتى نسبت به کارها و تدابیر خداوند است و ناشى از ضعف عقل حسود مى باشد؛ زیرا مبارزه با نعمتى که مخلوقات خداوند دارند، در واقع، مبارزه با خداوند است. نتیجه آن که سرنوشتى مانند شیطان، در انتظار شخص حسود است و انسان حسود، در دنیا هم هیچ گاه داراى آرامش و سلامت کامل نیست و همیشه در رنج و ناراحتى به سر مى برد. او از دوستى انسان هاى خوب و درست کار، محروم است و آنها را از دست مى دهد. حسادت به دوستان و برادران دینى، از آداب صحیح معاشرت اسلامى به دور است و سبب مى شود که آنان در کنار انسان، احساس ناامنى و بى اعتمادى کرده، مصلحت خویش را در قطع رابطه با چنین شخصى ببینند. 8. ریزبین نبودن؛ سجایاى اخلاقى دوست خوب، بیش از رذایل اوست؛ ولى یافتن شخصى که داراى هیچ ضعفى نباشد و از هر جهت کامل باشد، دشوار است. وظیفه ما این است که رفیق خود را نسبت به خوبى هایش، تشویق کرده، با ظرافت، وى را از نقاط ضعفش آگاه سازیم؛ اما نباید زیاد در زندگى و خلق و خوى دیگران وارد شویم و تمامى اعمال و کردارشان را زیر ذره بین بگذاریم. این عمل، موجب کینه و بدبینى نسبت به دوستان مى شود و نتیجه اى جز از دست دادن آنها در پى ندارد. حضرت على علیه السلام فرمود: «مَنْ حاسَبَ الاِْخْوانَ عَلى کُلِّ ذَنْبٍ قَلَّ اَصْدِقائُه؛119 کسى که تمامى لغزش هاى دوستانش را محاسبه کند، دوستانش کم مى شوند». همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تَفَتّش النّاسَ عَنْ اَدْیانِهِم فَتَبْقى بِلا صدیقٍ؛120 تمامى خصوصیات مردم را جست وجو ننما؛ زیرا بر اثر این کار، بدون دوست باقى خواهى ماند». اگر انسان در معاشرت هاى خود بیش از حد ریز بین و کنجکاو باشد، بالاخره عیب هایى از آنان خواهد یافت که موجب بدبینى و قطع رابطه اش با آنان مى شود. امام صادق علیه السلام فرمود: «شخصى که دوست نشود مگر با کسى که هیچ عیبى در او نیست، دوستانش کم مى شوند».121 9. مدارا؛ انسان هاى بى عیب در جهان بسیار اندکند و خود ما نیز داراى معایبى مى باشیم. اگر مى خواهیم دوستانمان را از دست نداده، تنها نمانیم، باید با آنها مدارا و سازگارى داشته باشیم. اگر گاهى از آنان ناملایمتى دیدیم، آن را بزرگ نکرده، سخت گیرى بى مورد نکنیم. مدارا، همان میانه روى در تمامى امور است. قرآن کریم مى فرماید: «وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ»؛122 «اى پیامبر! از تو سؤال مى کنند چه چیزى را انفاق نمایند؟ بگو: میانه روى را». آرى، اخلاق خوب و پسندیده، ثوابش از هر صدقه اى بیشتر است. شخص میانه رو و متعادل، از نظر آداب و رفتار اجتماعى، در دنیا کمتر دچار تنگنا و اختلافات و در نتیجه سختى در زندگى مى شود و نه تنها پیچ و خم و مشکلات زندگى او را متحیر و مغلوب نمى سازد، بلکه راه براى حیات سالم چنین آدمى هموار است. قضاوت ها و پیشنهادهایش را مى پذیرند و به نظراتش به دیده احترام مى نگرند و او را در میان خود عزیز مى شمرند. اگر سازگارى رسول خدا صلى الله علیه و آله با جاهل هاى آن زمان نبود، امروزه شاهد بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان نبودیم و دین آسمانى او به عنوان مترقى ترین آیین آسمانى شمرده نمى شد. اینک ما پیرو همان مرد الهى هستیم و او اسوه و الگوى ما در تمامى ابعاد زندگى است؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الآْخِرَ»؛123 «به درستى که رسول خدا براى شما، الگو و سرمشق نیکویى است؛ البته براى کسى که به خداوند و روز قیامت امید داشته باشد». اگر انسان خود را به دست حوادث روزگار سپرد و در جهت پیشرفت و تعالى خویش و همراهى با سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله گام برنداشت و همرنگى با جماعت نادان را بهانه عدم امید خود به خدا و روز قیامت قرار داد، مسلما پیامبر اسلام براى وى الگو نمى باشد. الگوى چنین فردى، صاحبان زر و زور و تزویرند. او تابع و پیرو کسانى است که در خدمت بى دینى و بدکردارى بوده و از نعمت اخلاق اسلامى محرومند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «اَمَرَنى رَبّى بِمُداراة النّاسِ کَما اَمَرَنى بِاَداءِ الْفَرائِض؛124 «خداوند مرا امر فرمود که با مردم، سازگارى و مدارا داشته باشم؛ همان گونه که به انجام واجبات امر فرمود». هر مقدار دوست خالص تر و صمیمى تر باشد، نیاز کمترى به مدارا با اوست؛ ولى در هر حال گمان نمى رود دوستى باشد که صددرصد موافق خصوصیات اخلاقى ما باشد و حتى اندک نیازى به مدارا با وى نباشد. پس بایسته است جهت حفظ دوستان، با آنان سر ناسازگارى، تندى و مخالفت هاى بى مورد نداشته باشیم. امامان ما نیز در کارها و فعالیت هاى اجتماعى، براى حفظ اصل اسلام، انعطاف هاى عجیبى را از خود نشان مى دادند که قبول حکمیّت توسط حضرت امیر علیه السلام در جنگ صفین و دستور بازگشت از جنگ به مالک اشتر، از این قبیل است. 10. عفو و گذشت؛ همان گونه که در اسلام براى انسان ها حقوقى معین شده ـ مانند مالکیت، ارث، مهریه، حق تقدم، حق مؤجر و مستأجر، حق والدین، حق اولاد و فرزندان ـ به آنان نیز توصیه شده که در این امور، بدون انعطاف نباشند؛ حتى در قرآن براى گذشت از حق شخصى، وعده پاداش داده شده است؛ زیرا گاهى با چشم پوشى از حق خویش، بذر محبت و عاطفه میان دو شخص یا دو گروه پاشیده مى شود. اصولاً معناى عفو و گذشت، همین است که انسان بر حق باشد و از نظر شرع و قانون، بتواند حق خود را از دیگرى بازپس گیرد و با این وجود، از آن صرف نظر کرده، گذشت نماید. قرآن کریم مى فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللّهُ لَکُمْ»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید! هنگامى که در مجلسى که جا تنگ است، به شما گفته مى شود به دیگران جا بدهید، این کار را انجام دهید و جاى را بر دیگران فراخ دارید؛ تا خداوند نیز بر شما آسان گیرد».125 در حالى که وقتى ما زودتر از دیگران در مکانى عمومى نشسته ایم، حق تقدم با ماست و از نظر قانون شریعت، هیچ کس نمى تواند ما را از جاى خود بلند کند؛ ولى آیا همیشه باید از حق خود استفاده کنیم؟ مسلما پاسخ منفى است؛ زیرا گاهى لازم است آدمى جهت استحکام روابط اجتماعى خود با دیگران و رواج آداب اسلامى ـ نظیر گذشت و ایثار ـ از حق شخصى خود بگذرد. خداوند به زنانى که کارشان با شوهران خویش به جدایى کشیده، مى فرماید: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ»؛126 «اگر از حق مهریه خود بگذرید، این گذشت، به تقوا نزدیک تر است و بزرگوارى را میان خود فراموش نکنید». مهریه از حقوق مسلم زن است؛ ولى چه بسا گذشت از مهریه خویش، باعث بروز محبت در دل مرد شود و این خود مانع جدایى همیشگى بین آنها گردد. آرى، اسلام دین انسان سازى و تربیت است و در همین آیه، درس هاى فراوانى را به ما مى آموزد که برخى عبارتند از: 1. خداوند به زن و مردى که اختلافشان تا سرحد جدایى است، سفارش مى کند که بزرگوارى را در میان خود فراموش نکنند. 2. گذشت را یکى از مصادیق بزرگوارى مى داند. 3. وقتى انسان ها در برابر دشمن و طرف مقابل خویش، سفارش به بزرگوارى شده اند، تکلیف و وظیفه آنها با دوستان و رفیقان بسیار روشن است. تو با خلق سهلى کن اى نیک بخت که فردا نگیرد خدا بر تو سخت127 «روزى مردى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله از خادم هاى خویش شکایت کرد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: آنها را ببخش؛ تا قلب هایشان اصلاح گردد. آن مرد گفت: اى پیامبر گرامى! آنان در بدى متفاوت هستند [کنایه از این که بعضى از آنها قابل بخشش نیستند]. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: همه را ببخش».128 حال چه کسانى براى بخشش و گذشت، سزاوارتر از دوستان و نزدیکان انسان مى باشند؟ آیا به محض صدور خطایى از دوست خوب، باید رابطه را با وى قطع کرد و خود را از نعمت دوستى با او محروم ساخت؟ برادران یوسف علیه السلام در اوان کودکى، او را به چاه تاریک انداختند. کاروانى او را یافت و به بردگى فروخت. همسر پادشاه مصر او را خرید و از خدماتش سال ها استفاده کرد؛ سپس یوسف علیه السلام دچار حیله و مکر زلیخا شد و بى گناه سال هاى درازى را در زندان به سر برد. بهار جوانى وى به تیرگى، افسردگى و رنج فراوان گذشت؛ تا این که قضا و قدر الهى او را به پادشاهى مصر رساند و بر اثر تدبیر وى در خشک سالى و قحطى، مردم مصر به آسودگى زندگى کرده، از گندم هاى انبار شده استفاده کردند. یعقوب، پدر یوسف علیه السلام و یازده برادرش در کنعان به سر مى بردند. آنان در این دوران به سختى به مصر آمدند؛ تا شاید طعامى از پادشاه آن سامان (یوسف علیه السلام) بستانند. پرده دار به یوسف علیه السلام خبر داد که ده مرد اکنون بیرون در، اجازه حضور مى خواهند و ظاهرا غریبه اند. یوسف اذن ورود داد و چون پرده بالا رفت، خود را در برابر برادران خویش یافت! اینها همان برادرانى هستند که بر کشتنش پیمان بستند و در آزردنش هم داستان شدند. اینان میان او و پدرش جدایى انداختند و چشمش را گریان و دلش را مجروح ساختند!! اکنون دست روزگار و تقدیر پروردگار، ایشان را به سوى او رانده و به حضورش آورده است. یوسف علیه السلام آنان را به خوبى شناخت؛ اما ایشان او را نشناختند. بعد از قضایاى مفصّل، یوسف علیه السلام خود را به آنان معرفى کرد. این پیشامد رنگ چهره برادران را تغییر داد و طوفانى عظیم در احساساتشان برانگیخت و زبانشان را به لکنت انداخت و آرزو کردند که زمین ایشان را فرو مى بلعید یا صاعقه اى برایشان نازل مى شد؛ اما یوسف علیه السلام بزرگوارتر از آن بود که کار بد آنها را به بدى مکافات کند. از این رو، بى درنگ گفت: «لا تَثْریبَ عَلَیکُم الْیَوم یَغْفِرُ اللّهُ لکم»؛129 «امروز هیچ گونه سرزنش و توبیخى بر شما نیست؛ خدا شما را مى آمرزد»؛ سپس بیشتر از همه آرد و گندم به آنها داد و پول آنان را نیز در میان بار شترانشان پنهان ساخت».130 حال آیا جفاى دوستان ما، از آن ظلمى که برادران یوسف علیه السلام در سن کودکى به وى روا داشتند، افزون تر و غیر قابل بخشش تر است؟ خداوند در قرآن کریم مى فرماید: «باید مؤمنان همیشه بلندهمت بوده، با خلق خدا، عفو و گذشت پیشه کنند و از بدى ها درگذرند. آیا دوست نمى دارید که خداوند هم در حق شما مغفرت و احسان فرماید».131 11. تواضع و فروتنى؛ یکى از مسائلى که در معاشرت میان انسان ها باید رعایت شود، تواضع و فروتنى است. تواضع، ضد تکبر است؛ یعنى انسان براى نفس خویش، هیچ مزیتى بر دیگران قائل نباشد و خود را بزرگ تر و برتر از آنان نداند. در اهمیت تواضع همین بس که خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام مى فرماید: «وَاخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُومِنِینَ»؛132 «اى پیامبر! بال هاى عطوفت و مهربانى خود را مانند پرندگان براى مؤمنان بگستران». پیامبرى که برترین مخلوقات است، در قبال مؤمنان، امر به تواضع و خفض جناح مى شود. خفض جناح، گستردن بال مرغ براى در بر گرفتن جوجه هاى خود است و این عمل، یکى از مصادیق تواضع و فروتنى مى باشد. آن حضرت براى خویش هیچ گونه برترى بر دیگران قائل نبود و در میان آنان زندگى مى کرد و کارهاى خود را بر دیگران تحمیل نمى کرد؛ با فقیر و غنى، یکسان برخورد مى کرد و در تقدم بر سلام، بین کوچک و بزرگ، سیاه و سفید و عبد و حرّ، فرق نمى گذاشت. او خود را دانا و دانشمند و دیگران را جاهل و نادان به حساب نمى آورد و ضمن مشورت با مؤمنان، به نظرهاى آنان احترام مى گذاشت. به دولت کسانى سرافروختند که تاج تکبر بینداختند133 از این رو است که هیچ کس نمى تواند کرامات اخلاقى رسول خدا صلى الله علیه و آله را انکار کند و همه کسانى که مدتى یا حتى لحظاتى با وى معاشر و همراه بودند، او را دوست داشته، به وى عشق مى ورزیدند. ما نیز اگر مى خواهیم در میان مردم باشیم و دوستانى براى خویش برگزینیم، دوستان خویش را نباید با تکبر و تبختر از خود رانده، زندگى را بر خود و دیگران تلخ کنیم. از امام سجاد علیه السلام چنین نقل شده است: «مسلمین را به منزله اهل بیت خود فرض نما؛ بزرگ آنان را به جاى پدر خود و کوچکشان را به عوض فرزندان خویش و هم سن هاى آنان را به منزله برادرانت بدان [در این صورت] به کدام یک از اینان ظلم روا مى دارى؟ هر گاه شیطان به تو القا کرد که براى تو، فضل و برترى اى نسبت به شخص مسلمانى هست، نگاه کن؛ اگر بزرگ تر از توست، پس با خود بگو که او در عمل صالح و ایمان، بر من تقدم دارد؛ پس او از من بهتر است. اگر کوچک تر از توست، پس با خود بگو که من در گناه و معصیت، بر او تقدم دارم؛ پس او از من بهتر است و اگر با یکدیگر هم سن هستید، با خود بگو که من به گناهان خود یقین و علم دارم و به گناهان او شک و هرگز یقین خود را با شکّم از بین نمى برم و اگر دیدى که مسلمین تو را ارج مى نهند و بزرگ مى پندارند، با خود بگو که این از فضل و بزرگوارى آنان است. اگر دیدى که به تو جفا مى کنند و سخت مى گیرند، بگو که این، به سبب گناهى است که به تازگى مرتکب آن شده ام. به درستى که اگر تو این گونه بیندیشى، زندگى را بر خود آسان گرفته اى و دوستانت زیاد مى شوند».134 به راستى هیچ تربیتى نیکوتر از تربیت اسلامى نیست. اگر آدمیان به دستورات اسلام عمل کنند، کدورت ها و بدى ها از جامعه رخت برخواهد بست و جاى خود را به دوستى ها و صمیمیت ها خواهد داد. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «ما تَواضَعَ اَحَدٌ اِلاّ رَفَعَهُ اللّهُ؛135 هیچ کسى فروتنى و تواضع در مقابل دیگران نکرده، مگر آن که خداوند منزلت وى را بلند و رفیع گردانید». اگر همیشه در سلام بر دوستمان تقدم داشته باشیم، به هنگام ورود او مقابلش برخاسته، وى را در جاى خویش بنشانیم، در سخن گفتن از وى سبقت نگیریم و در انظار دیگران، وى را بزرگ شمرده، احترامش کنیم، نشان مى دهیم که از شخصیت والایى برخورداریم و در این صورت، رشته دوستى روز به روز محکم تر و خیمه محبت، استوارتر مى گردد. بزرگان نکردند در خود نگاه خدا بینى از خویشتن بین مخواه بزرگى به ناموس و گفتار نیست بلندى به دعوى و پندار نیست تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به خاک اندر اندازدت به گردن فتد سرکش تندخوى بلندیت باید بلندى مجوى136 12. پرهیز از بدگمانى؛ حضرت على علیه السلام فرمود: «مراقب باش که سوءظن بر تو غلبه نکند؛ به درستى که بدگمانى، هیچ رفاقتى را بین تو و دوستت باقى نمى گذارد».137 در اسلام به شدت از گمان هاى بیهوده و بى اساس نهى گردیده، از انسان ها خواسته شده تا زمانى که به مسئله اى یقین و علم ندارند، درباره آن قضاوت نکنند؛ زیرا عمل به ظّن و گمان، رابطه بین آدمیان را دچار تشویش و سستى کرده، اعتماد را در جامعه از بین مى برد. حضرت على علیه السلام فرمود: «سُوءُ الظّن یُفْسِدُ الأمُوُرَ و یُبْعِثُ عَلَى الشُّروُرِ؛138 گمان بد، کارها را فاسد کرده و انسان را به کارهاى زشت وا مى دارد». در حدیثى از رسول اکرم صلى الله علیه و آله چنین آمده است: «کسى که به برادر خود سوءظن داشته باشد، به تحقیق، به خداوند بدى کرده است؛ زیرا خداوند فرمود: «اِجْتَنِبُوا کثیرا مِنَ الظّن»؛ از بسیارى از گمان هاى بى اساس دورى کنید».139 وقتى که سخن یا عملى را از دوست خویش مشاهده کردیم، نباید آن را بر بدى و سوءقصد وى حمل کنیم و نباید دیگران را بدون دلیل و مدرک، متهم به کارهاى زشت نماییم؛ حتى اگر ظاهر آن عمل چنین باشد. پیشوایان دینى از ما خواسته اند که کارهاى برادران مسلمان خود را به بهترین وجه حمل نماییم از هر گونه بدگمانى، تا قبل از مرحله علم، بپرهیزیم.140 در غیر این صورت، همیشه از دیگران و گفتار و کردارشان وحشت داشته، چنین خواهیم پنداشت که هر عملى که آنها انجام مى دهند، بر ضد ما مى باشد و این از صفات منافقان است؛ چنان که قرآن کریم در وصف منافقان مى فرماید: «آنان مانند چوبى خشک بر دیوارند که هر صدایى بشنوند، بر زیان خویش پندارند».141 بدگمانى نسبت به تمامى مردم، ممنوع و مذموم است؛ چه رسد به دوستانى که آنان را قبلاً امتحان کرده و براى رفاقت با خود برگزیده ایم. 13. مهرورزى؛ یکى دیگر از چیزهایى که دوستى را پایدار نموده و از جدایى ها جلوگیرى مى کند، مهر و محبت ورزیدن به دوستان است. خداوند در مدح پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْب لاَ انْفَضُّوا مِنْ حَولِک»؛142 «اگر تندخو و سخت دل بودى، مردم از گردت متفرق مى شدند». مهر و محبت رسول خدا صلى الله علیه و آله بود که مردمان را گروه گروه به وى علاقه مند مى کرد و به دین اسلام متمایل مى ساخت. دلى دیرم خریدار محبت کزو گرم است بازار محبت لباسى بافتم بر قامت دل ز پود محنت و تار محبت 143 امام باقر علیه السلام فرمود: «هنگامى که در روز قیامت همه مردم جمع شوند، منادى بانگ برآورد که همسایگان خدا کجایند؟ پس عده اى از مردم بلند مى شوند و مى گویند: ما هستیم. ملائکه از آنان استقبال کرده، به آنان مى گویند: مگر عمل شما در دنیا چه بود که امروز همسایه خدا شده اید؟ آنان پاسخ مى دهند: ما در راه خدا دیگران را دوست مى داشتیم؛ بذل و بخشش مى کردیم و به زیارت و دیدن دوستان مى رفتیم؛ پس از جانب خداوند ندا مى آید که اینان راست مى گویند؛ راه را بر آنان باز گذارید؛ تا در جوار من در بهشت، جاودانه باشند».144 آرى، انسان خردورز، هیچ وقت با تندخویى و ترش رویى، دیگران را از گرد خویش پراکنده نمى سازد و در میان این همه آدم، تنها و بى کس نمى ماند. هنر ور چنین زندگانى کند جفا بیند و مهربانى کند145 باید در جامعه طورى زندگى کنیم که مردم از وجود ما خوشحال و راضى باشند و در نبودمان، احساس دلتنگى و ناراحتى کنند. باید دل دیگران را به دست آورده، از هر کارى که موجب رنجش دوستان و نزدیکان مى شود، خوددارى کنیم. مردم، بندگان خدایند و خداوند، مخلوقات خویش را دوست دارد؛ پس محبت به بندگان او، مهربانى به خداوند است و کسى که نسبت به ذات پاک الهى مهربان باشد، امید رستگارى اش فراوان است. حاصل نشود رضاى سلطان تا خاطر بندگان نجویى خواهى که خداى بر تو بخشد با خلق خداى کن نکویى146 یکى از رمزهاى موفقیت تمامى پیامبران الهى، عطوفت و مهربانى آنان نسبت به قوم خویش بود و سرآمد آنان، شخص خاتم الانبیا صلى الله علیه و آله است. عده اى از کافران و جاهلان، بچه ها را تحریک مى کردند که خار و خاشاک پشت در خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله بریزند و هنگام عبور وى، با سنگ وچوب وى را دنبال کرده، پیامبر رحمت را مسخره کنند. بر اثر این اذیت ها، ساق پاى مبارک زخمى مى گردید؛ دندان مبارکش مى شکست و گاهى با بدنى رنجور و زخمى، به کوه و غار حرا پناه مى برد؛ تا شاید از مردم آزارى عرب هاى جاهل در امان مانده، جان سالم به در برد. وقتى حضرت على علیه السلام با خدیجه کبرى براى پانسمان زخم هاى پیامبر صلى الله علیه و آله به کوه مى رفتند، او را در حال مناجات با خداوند مى یافتند که مى گوید: خدایا! آنان را عذاب نکن. آنها قوم من هستند و از روى نادانى، این اعمال را انجام مى دهند. به نرمى ز دشمن توان کرد دوست چو با دوست تندى کنى، دشمن اوست147 اگر تند باشى به یک بار و تیزجهان از تو گیرند راه گریز نه کوتاه دستى و بیچارگىنه زجر و تطاول به یک بارگى148 14. رعایت حقوق دوستان؛ در پایان این فصل به طور خلاصه به بیان حقوق دوستان نسبت به یکدیگر مى پردازیم که رعایت آنها در موقعیت هاى مناسب، سهم به سزایى در تحکیم دوستى ها و روش صحیح معاشرت ها دارد. «حضرت على علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده است: هر مسلمانى سى حق بر گردن برادر دینى خود دارد که آن برادر، باید آنها را ادا کند و یا آن برادر مسلمان از آنها گذشت و عفو نماید. این حقوق عبارتند از: 1. از خطاهاى او در گذرد و مقابله به مثل نکند. (یَغْفِرُ زَلَّتَه). 2. در گرفتارى، تسلیتش داده، جبران اشکش را بنماید. (و یَرْحَمُ عَبْرَتَه). 3. هر امرى را که از اظهارش حیا و شرم دارد، فاش نسازد (و یَسْتُرُ عَوْرَتَه). 4. لغزشش را نادیده انگارد (و یُقیِلُ عَثْرتَهَ). 5. اگر برادرش از بدى خود معذرت خواهى کرد، بپذیرد (و یَقْبَلُ مَعْذِرَتَه). 6. اگر کسى غیبت برادر دینى او را کرد، از وى دفاع کند (و یَرِدُ غَیْبَتَه). 7. در خطاها دست از نصیحت دوستش برندارد (و یُدیمُ نَصیحَتَه). 8. دوستى اش را با وى حفظ کند و او را اذیت نکند (و یَحْفِظُ خُلَّتَه). 9. عهدهاى بین خود و او را نقض نکند (و یَرْعى ذمّتَهَ). 10. اگر مریض شد، به عیادتش برود (و یَعُودُ مَرَضَه). 11. اگر او یا بستگانش از دنیا رفتند، به تشییع جنازه آنها برود (و یَشْهَدُ مَیّتَه). 12. اگر او را به میهمانى دعوت کرد، بپذیرد (و یُجیبُ دَعْوَتَه). 13. اگر به وى هدیه اى داد، قبول کند (و یَقْبلُ هِدیَّته). 14. اگر به او هدیه اى داد و اکرامى کرد، جبران نماید (و یُکافى صِلَتَه). 15. اگر به او نعمتى ارزانى داشت، با زبان و عمل تشکر کند (و یَشکر نعْمَتَه). 16. در مقابل ظالم ها از وى جانبدارى کرده و کمکش نماید (و یَحْسُنُ نُصْرَتَه). 17. نسبت به همسرش به دیده گناه و خیانت ننگرد و او را از خیانت دیگران نیز حفظ کند (و یَحْفِظُ حَلیلَتَه). 18. نیاز او را برآورده سازد؛ حتى اگر از وى تقاضایى نکرده باشد (و یَقْضى حاجَتَه). 19. اگر از وى تقاضایى کرد، در برآوردن خواسته او بکوشد (و یستَنْجِحُ مَسْأَلَتَه). 20. اگر عطسه کرد، به او یَرْحَمُکَ اللّه بگوید (و یُسمّت عَطْسَتَه). 21. او را به گم شده اش راهنمایى کند (و یُرشِدُ ضَالَّتَه). 22. سلام وى را به خوبى پاسخ دهد (و یَرِدُ سَلامَه). 23. کلام وى را پاکیزه دارد (و یُطیبُ کَلامَه)149. 24. در مقابل نیکى او، به وى نیکى کند (و یَبِرُّ انعامَه). 25. قسم هاى او را تصدیق و قبول کند (و َ یُصَّدِقُ اَقْسامَه). 26. دوستان وى را دوست داشته، با آنان دشمنى نکند (و یُوالى وَلیَّه و لا یُعادیه). 27. او را چه در حالى که ظلم مى کند و چه در حالى که به او ستم مى شود، یارى کند (و َینْصُره ظالما و مظلوما)150. 28. بین دشمنان، او را رها نکند و خوارش نگرداند (و لا یُسَلِّمُهُ و لا یَخْذُلُه). 29. هر چیزى از خوبى ها را که براى خود دوست مى دارد، براى او نیز دوست بدارد (و یُحِبُّ لَهُ مِنَ الخَیرِ ما یُحِبُّ لِنَفْسِهِ). 30. هر چیزى از بدى ها را که براى خود نمى پسندد، براى او نیز روا مدارد (و یُکْرِه لَهُ مِنَ الشَرِّ ما یُکْرِهُ لِنَفْسِه)151. بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم کریمان جان فداى دوست کردند سگى بگذار، آخر مردمانیم152     فصل هفتم  : معیار خوب بودن براى خیلى از انسان ها این پرسش مطرح است که «خوب» چه کسى است و ملاک و معیار این خوبى چیست؟ از نظر برخى از مکتب ها و ادیان غیرالهى، خوب کسى است که از همه پول دارتر و زورمندتر و داراى خویشان و بستگان و قبیله و امکانات فراوان باشد یا این که خدمت وى از نظر علمى و اختراعات و اکتشافات، از دیگران بیشتر باشد. گروهى نیز کسانى را خوب مى دانند که تا آخر عمر ازدواج نکنند و از دنیا و هر آن چه که در آن است، بهره اى نگرفته، عمر خود را در کنج عزلت و انزوا بگذرانند. بنابراین، برخى سرمایه دارى را ملاک خوبى مى دانند و بعضى دیگر قدرت و زور را و گروهى خدمت به مردم را و دسته اى دیگر، زیادى قوم و عشیره یا عزلت و انزوا و فقر را و... راستى کدام یک از این معیارها صحیح است و مى توان آن را ملاک واقعى خوبى ها دانست؟ قبل از پاسخ و قضاوت درست، باید گفت که خالق هر موجودى، آگاه تر از دیگران، نسبت به خیر و شرّ اوست؛ از این رو، باید دید که از نظر خداوند، معیار خوبى یک جوان، بلکه یک انسان، چیست؟ از بسیارى از آیات شریفه قرآن کریم و روایات معصومین علیه السلام فهمیده مى شود که ملاک خوبى یک انسان، «تقوا»ست. قرآن کریم مى فرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقکُمْ»؛153 «به درستى که گرامى ترین شما نزد خداوند، باتقواترین شماست». امام صادق علیه السلام نیز در پاسخ از حقیقت و تفسیر تقوا فرمود: «اَنْ لا یَفْقُدَکَ اللّهُ حیثُ اَمَرکَ و لا یَراکَ حیثُ نَهاکَ؛154 تقوا آن است که خداوند تو را در مکان و زمانى که مورد رضاى اوست و به آن امر نموده، غایب نبیند و در جاهایى که مورد نهى و غضب اوست، حاضر نیابد». این مسئله، با وجود ظاهر ساده اش، داراى اسرار نهفته و مهمى است؛ زیرا خداى متعال، هیچ گاه بى جهت چیزى را مورد امر و نهى خویش قرار نمى دهد. به یقین، واجبات داراى مصلحت هایى هستند که به دست آوردن آنها براى هر انسان طالب کمال، لازم و ضرورى است و محرمات، مفسده هایى دارند که پرهیز از آنها، راهى به سوى سعادت، دنیا و آخرت است. انسان باتقوا، براى تمامى این تکالیف، ارزش قائل است و به هیچ قیمتى راضى به انجام محرمات الهى و یا ترک واجبات نیست و این اهتمام، او را داراى سجایاى اخلاقى و مجمع خوبى هاى انسانى مى گرداند. انسان با تقوا، حسود، سخن چین، کینه توز و لج باز نیست؛ از خیانت به مال و جان و آبروى مردم، پرهیز مى کند؛ اهل ظلم، ستم و نفاق نیست؛ از زبان و چشم و گوشش محافظت مى کند و از تکبر و خودپسندى و آزار مردم، گریزان است. او که به خداى خویش وفادار است، نسبت به خلق خدا نیز بى وفایى و تزویر روا نمى دارد و خیرخواه انسان هاست و از هر گونه شر و بدى، مصون و محفوظ است و دیگران نیز در کنار وى، با آسودگى و اطمینان خاطر، زندگى مى کنند. به همین جهت، قرآن کریم تمام ارزش ها را در تقوا دانسته، آن را مهم ترین مسئله در زندگى انسان ها شمرده است. «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقین»؛155 «به درستى که فقط اعمال متقین مورد قبول خداوند قرار خواهد گرفت». رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «خداى شما یکى است؛ پدرتان یکى است؛ دینتان یکى است؛ پیامبرتان یکى است و هیچ برترى براى عرب بر عجم و یا عجم بر عرب و سرخ پوست بر سیاه پوست یا سیاه پوست بر سرخ پوست، وجود ندارد؛ مگر به یک چیز و آن تقواست».156 همچنین خداوند، هدایت گرى قرآن را مخصوص تقواپیشگان قرار داده، مى فرماید: «هیچ گونه تردیدى در این کتاب نیست و آن، هدایت کننده متقین است».157 پس معیار خوبى یک انسان، تمایل او به زینت هاى دنیا و مدُگرایى هاى مبتذل و افتادن در دامان منحرفان و بیگانگى از فرهنگ اسلامى نیست. قرآن شریف مى فرماید: «نیکوکارى این نیست که روى به جانب مشرق و یا مغرب کنید؛ بلکه نیکوکار کسى است که به خداى عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانى و پیامبران، ایمان آورد و دارایى و ثروت خود را در راه دوستى با خدا، به خویشاوندان، یتیمان، فقیران، رهگذران و مستحقین واقعى بدهد و همت خود را در آزاد کردن دربندان و اسیران صرف کند و نماز را به پا دارد و زکات مال به مستحق رساند و با هر که عهد بسته، به موقع، به عهد خود وفا کند و در کارزار و سختى ها، صبور و شکیبا باشد و به وقت رنج و تعصب، استقامت پیشه کند. کسانى که با این اوصاف آراسته اند، آنها در حقیقت، راستگویان عالم و متقین و پرهیزکارانند».158 حضرت على علیه السلام در خطبه اى159 اوصاف متقین را بیان فرموده که براى حسن ختام این بخش و روشن شدن خصلت هاى با تقوایان و پرهیزکاران، بخش هایى از آن را ذکر مى کنیم. باشد تا ما نیز با سعى و تلاش در راه خدا، داراى چنان اوصافى گردیم؛ اوصافى که واقعا معیار خوبى یک جوان و یک دوست واقعى است. امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود: «متقین کسانى اند که، گفتارشان از روى راستى است و بر وفق رضایت و خشنودى خدا و رسول خدا صلى الله علیه و آله سخن مى گویند. پوشاکشان میانه روى و عدم افراط و تفریط است. رفتارشان، فروتنى است؛ زیرا خداوند در قرآن فرمود: «از روى تکبر بر روى زمین راه مرو که تو هرگز نمى توانى زمین را بشکافى و هرگز از جهت بلندى، به کوه ها نمى رسى». از آن چه که خداوند برایشان روا نداشته، چشم پوشیده اند. به علمى که آنان را سود رساند، گوش فرا داشته اند. در سختى و گرفتارى چنانند که دیگران در آسایش و خوشى هستند. [کنایه از این که به قضاى الهى راضى اند و به آن چه خدا خواسته، خشنودند و آسایش و گرفتارى، براى آنها یکسان است]. اگر نبود اجل و مدتى که خداوند در دنیا براى ایشان تعیین فرمود، از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم بر هم زدنى، جان در بدنشان قرار نمى گرفت. خداوند در نظر آنان بزرگ است و غیر او هر چه هست، در دیده آنها کوچک. یقین و باورشان به بهشت، مانند باور کسانى است که آن را دیده اند و در آن به خوشى به سر مى برند. ایمانشان به آتش، همچون ایمان کسانى است که آن را دیده اند و در آن گرفتار عذابند. دل هایشان اندوهناک است. همه از آزارشان ایمن هستند. بدن هایشان بر اثر عبادت و بندگى خدا، لاغر و خواسته هایشان در دنیا، اندک است. نفس هایشان با عفت و پاک است. چند روز کوتاه دنیا را در شکیبایى به سر مى برند و در پى آن، آسایش همیشگى را در مى یابند. این کردار، تجارتى است پر فایده که پروردگار براى آنها فراهم نموده است. دنیا به آنان رو مى آورد؛ ولى ایشان از آن رو مى گردانند و آنها را اسیر و گرفتار نموده، ولى آنها جانشان را فدا کرده، خود را از آن رهانیده اند. چون شب شود، بر پا ایستاده، آیات قرآن را با تأمل و اندیشه مى خوانند و با خواندن و تدبر در آن، خود را اندوهگین ساخته، به وسیله آن، به درمانِ درد خویش مى پردازند. هر گاه به آیه اى برخورند که به شوق مى آورد و امیدوارى در آن است، به آن طمع مى نمایند و با شوق، به آن نظر مى کنند؛ مثل این که پاداشى که آیه از آن خبر مى دهد، در برابر چشم ایشان است و آن را مى بینند. هر گاه به آیه اى برخورند که در آن ترس و بیم است، گوش دلشان را به آن مى گشایند؛ چنان که گویا شیون و فریاد اهل دوزخ در بیخ گوش هایشان است. در پیشگاه الهى، براى رکوع، قد خود را خم مى کنند و براى سجود، پیشانى ها و زانوها و اطراف قدم هایشان را بر روى زمین مى گسترانند. از خداوند، آزادى خویش را از عذاب رستاخیز، درخواست مى کنند. چون روز شود، بردبار و دانا و نیکو کردار و پرهیزگارند. ترس از خدا، اندامشان را لاغر کرده است؛ مانند باریکى تیرهایى که تراشیده مى شوند. بیننده مى پندارد که آنها بیمارند؛ در حالى که بیمارى ندارند؛ بلکه بر اثر اندیشه امر بزرگ قیامت، آنان طور دیگرى هستند. از کردار اندکشان، خشنود نمى شوند و بسیار را هم زیاد نمى دانند. پس خود را به گمان تقصیر، متهم مى سازند و از کردار خویش، هراسانند. هر گاه یکى از آنان ستایش شود، از آن چه که درباره او گفته شده، مى ترسد و مى گوید: من از دیگرى به خود داناترم و پروردگارم نسبت به من داناتر از من است. بار خدایا! آن چه که مى گویند و موجب خودپسندى است، بر من مگیر و مرا برتر از آن چه مى پندارند، بگردان و گناهان مرا که نمى دانند، ببخش. نشانه یک پرهیزکار، آن است که مى بینى در امر دین تواناست. در نرمى و خوش خویى، دوراندیش و در ایمان، با یقین و در طلب علم، حریص و در بردبارى، دانا و در توانگرى، میانه رو و در بندگى و عبادت، فروتن است و در فقر و نیازمندى، آراسته جلوه مى کند؛ تا کسى بر تنگدستى او آگاه نشود... مى بخشاید کسى را که به او ستم کرده است. احسان مى کند به کسى که او را محروم کرده است. مى پیوندد با آنان که از او جدا گردیده اند؛ در حالى که از دشنام دادن و سخن زشت، دور و گفتارش، هموار است. کار نکوهیده از وى دیده نشده و کار پسندیده اش، هویداست. خیر او، پیشاپیش و بدیش، دورانداخته شده و... . ... کسى را که دشمن دارد، بر او ستم نمى کند و آن را که دوست دارد، درباره او گناه نمى کند. به حق اقرار مى کند؛ پیش از آن که بر او گواه آرند. آن چه به او بسپارند، تباه نمى سازد. آن چه به یادش آورند، فراموش نمى کند. کسى را به لقب هاى زشت نمى خواند و به همسایه، زیان نمى رساند. به پیشامدهاى ناگوارى که براى مردم رخ مى دهد، شادى نمى کند. در راه باطل و نادرست، قدم ننهاده، از جاده حق، بیرون نمى رود. اگر خاموش نشست، خاموشى اش او را اندوهگین نمى گرداند و اگر بخندد، آواز خنده اش، بلند نمى شود و...»160. حال آیا ممکن است غیر از این رهنمودها، معیارى براى خوب بودن وجود داشته باشد و آیا جوانى که در این کلاس درس خوانده باشد، هرگز به دامان ناهنجارى هاى اخلاقى و فرهنگى خواهد افتاد و به دوستان و نزدیکان خویش، خیانت خواهد کرد؟ البته کسب این اوصاف، یک روزه ممکن نیست و نیاز به تمرین و پشتکار فراوان دارد؛ حتى شاید نتوان کسى را یافت که داراى تمام این خصوصیات باشد و به همه آنها عمل کند؛ ولى مى دانیم که این خطبه، جهت ذکر الگو و سرمشق، ایراد شده است؛ پس باید خط مشى و راه ما، طبق آن تنظیم گردد؛ هر چند که توانایى رسیدن به همه آنها را نداشته باشیم. از این رو، معیار خوبى هر کس، نزدیک تر بودنش، به این الگوست و نباید انتظار بیش از حد داشته باشیم که موجب دل سردى و افسردگى و یأس آدمى شود.         پی نوشت :   1. فردوسى، شاهنامه، ج 1، ص 290؛ به نقل از دکتر احمد رنجبر، جاذبه هاى فکرى فردوسى.   2. فرقان 25، آیات 27-28. 3. «المرء عَلى دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل»؛ مجلسى، بحار الانوار، ج 74، ص192. 4. «لا تَحکموا على رجلٍ بشى ء حتّى تَنْظُروُا الى مَنْ یُصاحِب، فانما یَعرفُ الرّجُل باشَکالِهِ وَ اَقْرانه»؛ بحارالانوار، ج 71، ص 188. 5. غررالحکم و دررالکلم، حرف کاف لفظ کل. 6. غررالحکم، حرف الف. 7. شعرا 26، آیه 101. 8. کهف 18، آیه 28. 9. منافقون 63، آیه 9. 10. نور 24، آیه 37. 11. احزاب 33، آیه 41. 12. بحارالانوار، ج 77، ص 147. 13. طه 20، آیه 15. 14. غررالحکم، حرف الف. 15. بحارالانوار، ج 74، ص 198. 16. مولوى، مثنوى معنوى، دفتر دوم، بیت 1932.   17. همان، بیت 1970. 18. همان، بیت 2010-2015. 19. همان، بیت 2017 20. همان، بیت 2018. 21. همان، بیت 2029. 22. همان، بیت 2064. 23. همان، بیت 2124 ـ 2130. 24. شاهنامه، ج 8، ص 118؛ به نقل از جاذبه هاى فکرى فردوسى.   25. همان، ج 6، ص 78. 26. همان، ج 7، ص 203. 27. بحارالانوار، ج 74، ص 199. 28. کلیات سعدى، انتشارات امیرکبیر، تهران 1363، ص 30.   29. بحارالانوار، ج 78، ص 230. 30. الحُر العاملى، وسائل الشیعة، ج 13، ص 225. 31. بقره 2، آیه 258. 32. آل عمران 3، آیه 57. 33. انعام 6، آیه 21. 34. حج 22، آیه 53. 35. لقمان 31، آیه 11. 36. غررالحکم، حرف الف. 37. قلم 68، آیه 10ـ11. 38. بحارالانوار، ج 71، ص 293. 39. کلیات سعدى، ص 174.   40. شاهنامه، ج 8، ص 309.   41. همان، ج 7، ص 203. 42. بحارالانوار، ج 74، ص 198. 43. همان، ج 78، ص 249. 44. کلیات سعدى، ص 785.   45. دیوان باباطاهر.   46. الحویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 45. 47. رى شهرى، میزان الحکمه، ج 4، ص 89. 48. قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: «لا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحتاج»؛ بحارالانوار، ج 96، ص 47. 49. بحارالانوار، ج 74، ص 94. 50. همان، ج 74، ص 94. 51. همان، ج 74، ص 111. 52. غررالحکم، باب الف. 53. شاهنامه، ج 7، ص 189.   54. همان، ج 1، ص 204. 55. تفسیر اثنى عشرى، ج 1، ص 340؛ به نقل از دعائم الدین. 56. کلیات سعدى، ص 346.   57. کلینى، اصول کافى، ج 2، باب من طلب عثرات المؤمنین و عوراتهم، حدیث 1. 58. همان، حدیث 5. 59. غررالحکم، حرف لام، لفظ «لا». 60. بحارالانوار، ج 78، ص 239. 61. غررالحکم، حرف الف. 62. غررالحکم، حرف لام، لفظ «لا». 63. کلیات سعدى.   64. بحارالانوار، ج 74، ص 178. 65. اصول کافى، ج 2، ص 163. 66. بحارالانوار، ج 74، ص 287. 67. کلیات سعدى، ص 52.   68. بحارالانوار، ج 78، ص 251. 69. کلیات سعدى، ص 95.   70. بحارالانوار، ج 78، ص 239. 71. کلیات سعدى، ص 66.   72. همان، ص 342.   73. شیخ عباس قمى، سفینه البحار، ج 2، ص 44. 74. قال على علیه السلام: «الصّلوةُ قُربانُ کلّ تقى»؛ بحارالانوار، ج 10، ص 99. 75. «انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر»؛ عنکبوت 29، آیه 45. 76. مائده 5، آیه 27. 77. «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکرى»؛ طه 20، آیه 15. 78. مائده 5، آیه 57. 79. همان، آیه 58. 80. کلیات سعدى، گلستان، ص 184.   81. سفینه البحار، ج 2، ص 44. 82. همان. 83. غررالحکم، حرف فاء، لفظ «فى». 84. کلیات سعدى، ص 146.   85. غررالحکم، حرف عین، لفظ «عند». 86. بحارالانوار، ج 78، ص 10. 87. غررالحکم، حرف الف. 88. همان. 89. بحارالانوار، ج 74، ص 281 و ج 78، ص 42. 90. همان، ج 78، ص 238. 91. کلیات سعدى، ص 436.   92. همان، ص 439.   93. مائده 5، آیه 5. 94. نساء 4، آیه 25. 95. نور 24، آیه 30. 96. همان، آیه 31. 97. سفینة البحار، ج 2، ص 596. 98. احزاب 33، آیه 31. 99. قصص 28، آیه 23-25. 100. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 14، ص 370. 101. طه 20، آیه 124. 102. بحارالانوار، ج 71، ص 286. 103. کلیات سعدى، ص 182.   104. بحارالانوار، ج 78، ص 291. 105. همان، ص 369. 106. غرر الحکم، حرف ث. 107. بحارالانوار، ج 2، ص 138. 108. غررالحکم، حرف لام، لفظ «لا». 109. «انّ اکرمکم عنداللّه اَتْقکُم»؛ حجرات 49 آیه 13. 110. نهج البلاغه، حکمت 32. 111. شاهنامه، ج 1، ص 111.   112. کلیات سعدى، ص 388.   113. همان، ص 354.   114. بحارالانوار، ج 73، ص 160. 115. شاهنامه، ج 5، ص 158.   116. نهج البلاغه، حکمت 218. 117. قل اعوذُ بربّ الفَلَق * من شرّ ما خلق... و مِن شرّ حاسدٍ اذا حَسَد؛ سوره فلق. 118. غررالحکم، حرف باء لفظ، بئس. 119. همان، حرف میم، لفظ «مَنْ». 120. بحارالانوار، ج 78، ص 253. 121. همان، ص 278. 122. بقره 2، آیه 219. 123. احزاب 33، آیه 21. 124. میزان الحکمه، ج 3، ص 238. 125. مجادله 58، آیه 10. 126. بقره 2، آیه 237. 127. کلیات سعدى، ص 262.   128. میزان الحکمه، ج 6، ص 371-372. 129. یوسف 12، آیه 92. 130. صدرالدین بلاغى، قصص قرآن، ص 86؛ با تغییر و تلخیص. 131. نور 24، آیه 22. 132. شعرا 26، آیه 215. 133. کلیات سعدى، ص 309.   134. بحارالانوار، ج 74، ص 156. 135. همان، ج 75، ص 120. 136. کلیات سعدى، ص 298.   137. بحارالانوار، ج 77، ص 207. 138. غررالحکم، حرف سین، لفظ «سوء». 139. میزان الحکمه، ج 5، ص 625. 140. بحارالانوار، ج 75، ص 196. 141. منافقون 63، آیه 3. 142. آل عمران 3، آیه 159. 143. باباطاهر.   144. بحارالانوار، ج 71، ص 393. 145. کلیات سعدى، ص 307.   146. همان، ص 56.   147. همان، ص 35.   148. همان، ص 344. 149. کنایه از این که با نرمى و خوش رویى، جوابش را داده یا این که در وسط کلام او سخن نگوید. 150. کمک وى در حال ظلم او، به این صورت است که او را از ستم کردن باز دارد و یارى اش در حال مظلوم بودنش به این شکل است که وى را در گرفتن حقش کمک کند. 151. وسائل الشیعه، ج 8، ص 550، ح 24. 152. مثنوى معنوى.   153. حجرات 49، آیه 13. 154. بحارالانوار، ج 70، ص 285. 155. مائده 5، آیه 27. 156. میزان الحکمه، ج 10، ص 628. 157. بقره 2، آیه 1. 158. همان، آیه 176. 159. خطبه همام. 160. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 184.   .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image