آزار حضرت فاطمه(س) /

تخمین زمان مطالعه: 25 دقیقه

آیا در آن زمان که حضرت زهرا(س) پشت در قرار می گیرند و آن اتفاقات برایشان پیش می آید، مولاعلی(ع) در خانه بوده اند؟ اگر ایشان در خانه بوده اند، چرا از حضرت فاطمه(س) دفاع نکردند و مانع این اتفاق نشدند؟


درباره رفتار و سیره معصومان علیهم السلام از دو زاویه « پیش نگاه » و « پس نگاه » مى‌توان به قضاوت نشست . با نگرش « پیش نگاه » امامان علیهم السلام معصوم هستند و « قول ، فعل و تقریر » آنان از هر گونه خطا و اشتباه مصون مى‌باشد به ویژه در مواردى که به امامت و هدایت جامعه مربوط مى‌باشد . در این گونه موارد تمامى علما نسبت به عصمت امامان علیهم السلام اتفاق نظر دارند . با پایبندى به این اصل اساسى باید به صحت رفتار و سیره امامان علیهم السلام اعتقاد داشت و به مقدار توانایى به دنبال کشف اسرار و دلایل آن باشیم . تا به عنوان الگو در زندگى خود به کار بندیم . با نگرش « پس نگاه » نیز مى‌توان ، به خردمندى و دوراندیشى امامان ( ع ) در موضع‌گیریهاى آنان پى برد . زیرا رفتار و موضع‌گیرى امامان ، با ملاحظه تأثیرگذارى در طول تاریخ و پیروزى نهایى حق بر باطل مى‌باشد . اگر چه در زمان خودشان این پیروزى اتفاق نیفتد . و رنج و سختى فراوانى را در زندگى خود تحمل مى‌کنند . با این نگاه صبر و سکوت امام على علیه السلام ، فریادى رسا بر مظلومیت آن حضرت علیه السلام در طول تاریخ مى‌باشد . سکوت حضرت علیه السلام ، زمینه سوء استفاده دشمنان را خشکاند . نمونه‌هاى فراوان سوء استفاده ها حکایت از آن دارد . که حساسیت زمانه اقتضا مى‌کرد حتى براى حفظ ظاهر اسلام ، ایشان آن چنان صبر کنند و هم چون « خار در چشم و استخوان در گلو » روزگار را بگذرانند . اما نکته مهم آن است که در کنار این صبر ، باید حق و حقیقت در طول تاریخ آشکار بماند و سیاهى ظلم و خیانت براى همگان در طول تاریخ معلوم شود . هنر امام على ( علیه السلام ) و حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) آن بود . که به گونه‌اى رنج و زجر را تحمل کردند که رو سیاهى آن براى ظالمان در طول تاریخ قابل پاک شدن نباشد . و وجدان هر انسان منصفى در طول تاریخ به حقانیت اهلبیت را گواهى دهند . به عنوان یک اصل کلى مى‌توان گفت « هرگاه اظهار حق با مظلومیت همراه باشد ماندگارى آن بیشتر خواهد بود و هر چه مظلومیت بیشتر باشد تأثیر آن حق در طول تاریخ پر رنگ‌تر خواهد بود . » نقطه اوج تقارن « حقانیت و مظلومیت » را در زندگانى اهلبیت به ویژه حضرت على ( علیه السلام ) حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) و امام حسین ( علیه السلام ) مى‌توان مشاهده کرد . از این رو اگر چه کشاندن امام على ( علیه السلام ) براى بیعت و محنت‌هاى حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) در این زمینه از جهت تاریخى و روابط زمینى یک « تحمیل » و ظلم آشکار بود اما از جهت ملکوتى و آسمانى یک « انتخاب » بود . به همین جهت برخى اهل معرفت گفته‌اند على ( علیه السلام ) را نبردند بلکه خودش رفت اما به گونه‌اى که در طول تاریخ ظلم غاصبان قابل انکار نباشد . و اهم علل رفتن حضرت را چنین مى توان بیان داشت ، جهت پاسخ باید هر دو برهه از تاریخ اسلام است را مورد بررسى قرار داد 1 - بخشى که مربوط است به زمان حیات پیامبر و هزاران نفر مسلمان و یاران ایشان . 2 - بخشى که مربوط مى شود به دوران بعد از حیات پیامبر و اختلافات مسلمین . تا علت رفتار حضرت على علیه السلام آشکار شود . تردیدى نیست که پیامبر خدا ( صلى الله علیه و آله ) در مقایسه با بسیارى از انبیاى سلف که تاریخ زندگى آنها رامى‌دانیم ، پیامبرى موفق و صاحب عزم و اراده بوده است . این موفقیت ، در پیروزى اسلام در عرصه جزیره‌العرب خود را نشان داد و چندان نیرومند بود که اندکى بعد ، عرصه بزرگى از صحنه جغرافیاى متمدن آن روز را هم فرا گرفت . با این همه ، حضرت محمد ( صل الله علیه و آله ) پیش از رحلت ، چندین نگرانى داشت نگرانى هایى که هر کدام به مشکل خاصى باز مى‌گشت و آن حضرت را در دو ماهه آخر زندگى در غم و اندوهى عمیق فرو مى‌برد . که اهم این نگرانى ها : الف ) نگرانى انجام رسالت ب ) نگرانى در این که کسى تصور نکند حقى بر او دارد ج ) پیامیر از ارتداد امت نگران بود این احتمال هنگامى در ذهن ایشان قوت گرفت که در جنگ احد وقتى شایعه کشته شدن پیامبر از طرف دشمن در میدان منتشر شد اکثر قریب به اتفاق مسلمانان راه فرار را در پیش گرفتند و به کوها و نقاط دور دست پناه بردند و برخى تصمیم گرفتند از طریق تماس با سرکرده منافقین ( عبد الله بن ابى ) از ابو سفیان امان بگیرند و عقاید مذهبى آنان چنان سست و بى پایه شد که درباره خدا گمان بد بردند و افکار غلط به خود راه دادند چنانچه خدا در آیه 35 سوره آل عمرن مى فرمایند . ( 1 ) د ) نگرانى مسأله جانشینى این نگرانى از همه مهمتر بود . آن حضرت پس از بیست و سه سال تلاش ، انتظار آن را داشت تا ثمره کارش باقى بماند و اسلام جاودانه شود . براى رفع آن تلاش هم کرد ، و صریح وغیر صریح مردم را به امام على و اهل بیت ارجاع داد ، اما اوضاع و احوال مدینه بسیار پیچیده بود و چنین نبود که همه آنچه را که حضرت مى‌گوید ، اطرافیان بپذیرند و قبول کنند . البته در این باره شواهد فراوان است . ه ) نگرانى در باره اهل بیت ( علیهم السلام ) در طول این سالها ، خداوند و پیامبرش هر دو سفارشهاى فراوانى در باره اهل بیت کرده بودند . شاید اساسا لازم نبود این همه سفارش هم صورت گیرد ، بلکه این وظیفه مؤمنان بود که حداقل وظیفهاى که درقبال انجام رسالت توسط پیامبرشان داشتند ، احترام به خاندان او باشد . براى نمونه به این روایات توجه کنید : 1 - روزى پیامبر ( صل الله علیه و آله ) در بین راه رفتن سر مبارک خود را بر شانه على ( علیه السلام ) نهاد و گریست . على ( علیه السلام ) عرض کرد : چه چیز شما را به گریه آورده است ؟ پیامبر ( صل الله علیه و آله ) فرمودند : گروهى از تو کینه ها در دل دارند و آشکار نخواهند کرد تا آن هنگام که من از دنیا بروم ( 2 ) 2 - پیامبر ( صل الله علیه و آله ) به فرزندش فاطمه ( سلام الله علیها ) فرمود : پس از من بى خوابى على ( علیه السلام ) طولانى خواهد شد و خاندان من بر اثر ظلمهایى که بر او روا مى شود ، ستم بسیار خواهند دید . ( 3 ) 3 - یکى از سخنان مشهور پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) در خطاب به اهل بیت خود این است : پس از من شما مغلوب شده و شما را ضعیف و خوار مى شمارند . ( 4 ) 4 - على ( علیه السلام ) بیمار شد و به بستر افتاد . ابابکر و عمر از جمله کسانى بودند که از او عیادت نمودند . هنگامیکه پیامبر ( صل الله علیه وآله ) حال على ( علیه السلام ) را از آن دو جویا شدند ، آن دو در جواب گفتند : بیم آن مى رود که او از این بیمارى بر نخیزد ! پیامبر ( صل الله علیه و آله ) فرمودند : هرگز ! او از دنیا نمى رود تا آنکه خیانتى بزرگ بر او روا شده و بر او ستم شود . ( 5 ) در نقل‌هاى تاریخى آمده است که در این روزها ، قریش با نگاه‌هاى خشم‌آلود به اهل بیت و خاندان پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) مى‌نگریستند و آنان را با این نگاه‌ها آزار مى‌دادند . این در حالى بود که اهل بیت از روز نخست به یارى پیامبر برخاستند و آخرین کسى هم که رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) در دامانش جان داد ، على‌بن‌ابى‌طالب ( علیه السلام ) بود . با این حال باید رفت ، پیامبر و غیر پیامبر ندارد . رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) روزهاى اخیر عمر خویش که خود رادر آستانه بازگشت مى‌دید ، بیش از پیش به بقیع سر میزد و مرتب این نقطه را که برخى از اصحاب خوبش مانند عثمان بن مظعون و نیز فرزند دلبندش ابراهیم در آنجا مدفون شده بود زیارت مى‌کرد ، آنجا را « دارقوم مؤمنین » مى‌خواند و به مؤمنان مدفون مى‌فرمود : که به زودى به آنها خواهد پیوست . همانطور که دانستید اینگونه نبوده که پیامبر در زمان خود داراى هزاران یار و مددکار باشد و از قراین هم براى ایشان مشخص شده بود که ایمان در دلهاى مردم عرب نفوذ نکرده است . حال نگاهى به زمان بعد از وفات پیامبر مى اندازیم : اولین نکته اى که درباره حوادث بعد از فوت نبى اکرم باید در نظر گرفت موقعت جغرافیایى و تاریخى مدینه است ، مثلا : میگویم : آن هزاران نفرى که در غدیر حاضر بودند چه شدند بعد حیات پیامبر کجا بودند که از على حمایت کنند ؟ ! اولاً : این گروه عظیم بعد از واقعه غدیر به سرزمین هاى خود برگشتند و در زمان فوت نبى اکرم که در مدینه نبودند . ثانیاً : در آن زمان مدینه مثل زمان حال از تکنولوژى ارتباطى و وسائل نقلیه عمومى برخوردار نبود که به محض شنیدن خبر وفات نبى مکرم ، خبر آن به دیگران برسد و آنها هم با وسایل نقلیه خود در مدینه حاضر شوند ، کم کم ! اگر کسى مى خواست خبرى را برساند و وسائل سفر محیا کند و برگردد باید 2 روزى در راه باشد آنهم اگر شتر و اسب و چارپایى براى خود داشته باشد . و همانطور که در تاریخ آمده است جریان سقیفه اندکى بعد فوت پیامبر ( صل الله علیه و آله ) و زمانى که حضرت على ( علیه السلام ) در حال تجهیز پیامبر براى تدفین بودند اتفاق افتاد . و یقیناً مردمى که در آن جلسه بودند تعدادى از مهاجرین و انصار را شامل مى شدند . ( که جهت طالعه بیشتر باید مفصلاً به جریان سقیفه پرداخت ) بر فرض که تمام عرب حاضر بودند حال به بررسى اوضاع و احوال حاکم بر مدینه مى پردازیم : نخستین واقعه اى که مسلمانان با آن روبرو شدند واقعه تکذیب وفات پیامبر بود از جانب عمر ! او غوغایى در برابر خانه پیامبر به پا کرده بود و افرادى را که مى گفتند : پیامبر فوت کرده است تهدید مى کرد . تا اینکه با حرف ابوبکر آرام گرفت . ( 6 ) سپس ، انصار در سقیفه‌ى بنى ساعده جمع شدند تا براى خود رهبر و جانشین رسول خدا را تعیین کنند . عده‌اى از مهاجران از جمله ابابکر و عمر و ابوعبیده جراح که از این اجتماع مطلع گشتند ، به سرعت خود را به آن جا رساندند . در اجتماع سقیفه که با حضور تعدادى از مهاجران و انصار تشکیل شده بود ، سخنگوى گروه مهاجرین همین سه نفر بودند و سخنگوى گروه انصار سعد بن عباده ، رئیس قبیله‌ى خزرج و حباب بن منذر از اوسیان بودند . بحث بر سر خلافت بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتى از خویش بیان مى‌کرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محق‌تر مى‌دانست ، اما بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر با زرنگى تمام از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دورى کنند و براى اینکه نشان دهد خود را دل سوز مسلمانان مى‌داند ، به عمر و ابوعبیده اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکى از آن دو بیعت کنند . در این لحظه عمر و ابوعبیده که به خلافت ابوبکر راضى بودند خطاب به او گفتند که با وجود شخصى چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفه‌ى مسلمانان شویم . سپس ابوبکر بدون این که سخنى بگوید و دوباره تعارف کند دستش را دراز کرد و از رازى که در دلش بود پرده برداشت . ولى برخلاف تصور ، پیش از آن که عمر و ابوعبیده دست او را به نشان بیعت بگیرند ، فردى از انصار به نام بشیر بن سعد به علت حسادتى که نسبت به پسر عمویش سعد بن عباده داشت ، دست ابوبکر را فشرد و بعد از او عمر و ابوعبیده با ابوبکر بیعت کردند . در این هنگام اسید بن حضیر که رئیس قبیله‌ى اوس بود و هنوز دشمنى‌هاى دیرین خود با رئیس خزرجیان یعنى سعد بن عباده را در دل داشت ، رو به افراد معدود قبیله‌ى خویش کرد و به آن ها گفت تا با ابوبکر بیعت کنند . زیرا اگر این کار را انجام ندهند سعد بن عباده خلیفه مى‌شود و این به ضرر قبیله‌ى اوس است و ادامه ماجرا . . . . ( 7 ) ضمن این که بسیارى از مسلمانان همانند حضرت فاطمه زهرا ، سعد بن عباده و . . . تا آخر عمر و برخى دیگر تا ماهها بعد با ابوبکر بیعت نکردند ولى بعد از آن که ابوبکر به قدرت کامل رسید ، با زور شمشیر و سرنیزه مخالفین را مجبور به بیعت کردند . چنانچه محمد بن اسماعیل بخارى در صحیح ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن در باره عدم بیعت حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) و ناراحتى آن حضرت از دست ابوبکر مى‌نویسد : فاطمه دختر رسول خدا ( ص ) از دست ابوبکر ناراحت شد ، و تا زمانى که از دنیا نرفته بود ، از دست او ناراحت بود ( 8 ) و نیز در باره تخلف بسیارى دیگر از صحابه مى‌نویسد : زمانى که رسول خدا ( ص ) از دنیا رفت ، تمامى انصار با على مخالفت کردند و در سقیفه بنى ساعده جمع شدند ، و نیز على ( ع ) و زبیر و کسانى که همراه آن‌ها بودند ، با ما مخالفت کردند ( 9 ) حال در این اوضاع و احوال بشنوید از احوالات حضرت على ( علیه السلام ) در منزل : ابو سفیان اختلاف مسلمانان درباره جانشینى پیامبر را به خوبى دریافته بود و درباره آن چنین ارزیابى کرد : طوفانى مى بینم که جز خون چیز دیگرى نمى تواند آن را خاموش سازد . ( 10 ) ابوسفیان در ارزیابى خود بسیار صائب بود و اگر فداکارى و از خود گذشتگى خاندان بنى هاشم نبود طوفان اختلاف را جز با گشت و کشتار چیزى نمى توانست فرو نشاند . او که شم سیاسى بالایى داشت جهت ایجاد اختلاف در میان مسمانان در خانه حضرت على ( علیه السلام ) را زد و گفت : دستت را بده تا با تو بیعت کنم ، که هر گاه من با تو بیعت کنم احدى از فرزندان عبد المناف با تو به مخالفت بر نمى خیزند و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند احدى از قریش از بیعت تو تخلف نمى کند و سرانجام هم عرب تو را به فرمانروایى مى پذیرند . حضرت على ( علیه السلام ) به ابوسفیان گفت : من فعلا مشغول تجهیز پیامبر هستم . ( 11 ) امام که به خوبى به نیت او پى برده بود دست بیعت او را نپذیرفت . در ادامه دلائل دیگر سکوت على ( علیه السلام ) را در برابر غصب خلافت در ضمن بحث _ مهمترین عللى که نهضت امام را در آن برهه حساس عملى نبود _ در محورهاى زیر بیان مى کنیم : 1 - سفارش پیامبر اعظم ( ص ) پیامبر اعظم ( صلى الله علیه و آله ) به على ( علیه السلام ) توصیه فرموده بود ، در صورتى که حقت را غصب کردند اگر تعداد یارانت از تعداد انگشتان دست و پایت فزون شد براى گرفتن حقت دست به شمشیر ببر وگرنه صبر پیشه نما . در این رابطه بعد از ماجراى سقیفه وقتى عده اى از اصحاب على ( علیه السلام ) مى آیند و اعلام آمادگى مى کنند حاضریم حقت را بگیریم ، حضرت براى اینکه ایمان ، وفادارى و پایدارى آنان را بیازماید ، فرمود : « فردا همه شما با سرهاى تراشیده در اینجا حضور بیابید که در پاسخ به نداى حضرت جز چهار یا پنج نفر حاضر نشدند . همانگونه که بعضى از اهل تسنن هم اعتراف کرده اند : رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) وقایع بعد از خود را براى امیر المومنین على بیان فرمودند و از ایشان عهد و پیمان در برابر آنچه که بعد وى واقع مى شود گرفته اند . چنانچه در مناقب خوارزمى ص 46 حدیث 71 روایتى آمده است که دال بر این مطلب است ( 12 ) و از آنجا که امام على بنابر نص صریح امام معصوم است و بر پایه فرمان الهى و دستور رسول مکرم انجام وظیفه مى کند و چون در این مورد به بردبارى فرمان داده شده است بنابر این در امتناع امر خدا و رسولش در ماجراى احراق بیت و اذیت و آزارها صبر پیشه کرد . 2 - حفظ وحدت جامعه اسلامى بعد از رحلت پیامبر ( صل الله علیه و آله ) فرهنگ قبیله اى دوباره جان گرفت . جامعه اسلامى در آن عصر با هجوم دشمن خارجى به ویژه رومیان مواجه بود و وجود پیامبران دروغین مزید بر علت بود . در این مورد مى توان به سخنان حضرت على ( علیه السلام ) در مورد اتحاد اسلامى و سر انجام شوم اختلاف و تفرقه در شرح نهج البلاغه خطبه 5 اشاره کرده . 3 - پیدایش مرتدین و پیامبران دروغین علاوه بر بازگشت به آیین نیاکان و ارتدادى که در سال دهم هجرى در قبایل بنى حنیفه ، اسد ، کنده ، غطفان و . . . اتفاق افتاد و اوج آن پس از رحلت پیامبر ( صل الله علیه و آله ) نمودار گشت ، پیامبران دروغین نیز در نقاط مختلف عربستان ادعاى نبوت مى کردند ( فتنه جنگهاى رده یا همان پیامبران دروغین مانند : مسیلمه ، سجا ، طلیحه و . . . که در منطقه یمامه اتفاق افتاد ) . وحدت اسلامى را مورد تهدید قرار مى دادند بطورى که امام در نامه اى به مالک اشتر یکى از علل سکوت خود را پیدایش مرتدین و پیامبران دروغین مى داند . 4 - فعال شدن منافقان مدینه و دیگر اعراب منافق منافقین که در صدد از هم پاشیدن جزیره العرب و وحدت مسلمین بودند و قیام امام به اهداف آنان کمک مى نمود ، عامل دیگرى بود که امام على ( علیه السلام ) راهبرد سکوت را براى خنثى نمودن توطئه شوم منافقین انتخاب کرد . مثل : ابوسفیان و عبدالله ابن ابى و . . . . 5 - کمى یاران و حامیان امام على ( علیه السلام ) در خطبه شقشقیه یکى از علل سکوت خود را کمى یاران و حامیان خویش مى داند که در این زمینه مخیر بود یا با قلت یاران حق خود را بگیرد و یا نسبت به وضع تاریک روزگار سکوت را پیشه نماید . آن حضرت شرایط را این چنین توصیف مى فرماید : « در حالى که در چشمم خار و گلویم را استخوان گرفته و میراثم به تاراج رفته بود ، صبر را پیشه کردم . 6 - حفظ کیان و بقاى اسلام امام در خطبه پنجم نهج البلاغه کمى یاران و حفظ کیان اسلام و جلوگیرى از اختلافات را بیان کرده و علت سکوت خود را ترس از مرگ نمى داند بلکه قیام خود را بى حاصل و براى جامعه اسلامى زیانبار مى داند . در صورت قیام 3 احتمال متوقع بود : ( 13 ) 1 ج امام بسیارى از یاران خود را از دست مى داد . 2 - عده اى از مخالفان امام کشته مى شدند و سپاه اسلام ضعیف مى شد و بیم حمله به بلاد اسلامى در اثر ضعف جنگ داخلى مى رفت . 3 - بر اثر ضعف و قلت یاران قبایل دوردست و آنهایى که ایمان در قلبهایشان نفوذ نکرده بود ، به گروه مخالفان پیوسته و صف واحدى تشکیل مى دادند و چه بسا چراغ توحید براى ابد خاموش مى شد . 7 - عوامى مردم در زود باورى و عوامى مردم همین بس که با حرفهاى واحى عده اى خیال مى کردند که على از حق خود گذشته است شاهد این مدعى ( شایعه انصراف امام على ( علیه السلام ) ) در گفته مقدربن ارم در کتاب سقیفه و نیزنامه اى که ابوبکر به معاویه نوشته است پیداست ، مبنى بر این که : هر که مى گفت على ابن ابى طالب چه کرد ؟ مى گفتم از عهدش برداشت و بر گردن مردم واگذار کرد . ( 14 ) 8 - حرکت خشونت طلبانه و مستکبرانه و احیاى فرهنگ قبیله اى چنان که ابن ابى الحدید میگوید : پیامبر ( صل الله علیه و آله ) نیز پیش بینى کرده بود و از انتقام جویى و کینه توزى برخى از اعراب نسبت به خاندان خود مى ترسید . ( 15 ) برخى از صحابه چنان دست به خشونت زدند که کمتر کسى یاراى مخالفت با آن را داشت . عده اى را روانه کوچه ها مى کردند و مردم را به بیعت با خلیفه اول دعوت مى کردند مردم هم تابع احساسات قبیله اى بودند و از روى حرص و بى اطلاعى با خلیفه بیعت کردند . بسیارى از اعراب جاهلى به انتقام جویى و کینه توزى مشهور بودند و اگر در تاریخ عرب جاهلى مى خوانیم که حوادث کوچک همواره رویداد هاى بزرگى را به دنبال داشته است به این جهت بود است که هیچ گاه از فکر انتقام بیرون نمى آمدند ( 16 ) درست است که پیامبر اعظم ( صل الله علیه و آله ) در مدت 23 سال تبلیغ و رسالت خود ، فرهنگ جاهلیت را در جامعه از بین برد و آنها در پرتو اسلام تا حدى از سنتهاى جاهلانه دست کشیدند و تولدى دوباره یافتند ، اما چنان نبود که این نوع احساسات کلا ریشه کن شده و اثرى از آنها در زوایاى روح آنان باقى نمانده باشد . بسیارى از سران مکه که بعد از 23 سال جنگ ، به اسلام گرویده بودند ، به علت عدم درک روح اسلام و حسادت و کینه توزى ها ، بعد از رحلت پیامبر ( صل الله علیه و آله ) مجدداً فرهنگ جاهلیت را در بین خود احیا کردند . براى مثال : حباب بن منذر در انجمن سقیفه رو به عمر کرده و مى گوید : ما با زمامدارى شما هرگز مخالف نیستیم و بر این کار حسد نمى ورزیم . ولى از آن مى ترسیم که زمام امور به دست افرادى بیفتد که ما فرزندان و پدران آنها را در معرکه هاى جنگ و براى محو شرک و گسترش اسلام کشته ایم زیرا بستگان مهاجر به وسیله فرزندان انصار و جوانان ما کشته شده اند ، چنانچه همین افراد در راس کار قرا گیرند وضع ما قطعا دگرگون خواهد شد . ( 17 ) این حدیث نه تنها به خوى انتقام و کینه اشاره مى کند بلکه نشان مى دهد حوادثى که در جمع گروه سقیفه رخ داد و حرفهایى که رد و بدل شد از تعصبات قومى و عشیره اى و افکار جاهلى آنان سر چشمه مى گرفته و هدف آنان را که منفعت طلبى بود رسوا مى سازد . 9 - سرعت بیعت و شدت عمل اصحاب سقیفه فرایند انتخاب خلیفه و بیعت گرفتن به حدى شدید و سریع بود که امکان بروز هرگونه عکس العمل را از امام على ( علیه السلام ) گرفت و چون آن حضرت که واگذاشتن جنازه پیامبر ( صل الله علیه و آله ) را بدون غسل و کفن بى احترامى و خیانت بزرگى به پیامبر خدا ( صل الله علیه و آله ) مى دانست لذا اصحاب سقیفه از این دل مشغولى على ( علیه السلام ) بهره جسته و به حدى در گرفتن بیعت سرعت عمل نشان دادند که آب غسل پیامبر ( صلى الله علیه و آله ) خشک نشده بود و آنان کار را تمام کرده بودند . 10 - ارزش والاى هدف و نگه داشتن حرمت دین على ( علیه السلام ) خلافت را حق خود مى دانست ولى حرمت دین را برتر از آن مى دید . هدف از رهبرى و فرمانروایى پرورش نهالى بود که بوسیله پیامبر گرامى در سرزمین عربستان غرس شده بود . نهالى که باید به مرور زمان به درختى برومند و بارور تبدیل شود و اگر امام دست به قیام مى زد هدف والاى رهبرى به خفظ موقعیت و مقام گرایش پیدا مى کرد و اگر دین ضربه مى دید جبران آن به راحتى مقدور نبود . ( 18 ) امام على ( علیه السلام ) در پاسخ به حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) فرمودند اگر مى‌خواهى نام پدرت « رسول الله صل الله علیه و آله » هم چنان باقى بماند باید صبر کنیم . و در روایت دیگر امام على ( علیه السلام ) فرمودند : به خدا قسم اگر خطر نابودى دین ، بازگشت کفر و پراکندگى مسلمانان در میان نبود ، این گونه صبر نمى‌کردم . 1 . ) آن حضرت اگرچه حق خود را حق دین مى دانست اما وحدت دینى را لازمتر از حق خود مى پنداشت . امام مى خواهد این دین راسخ و قوى به حیات خویش ادامه دهد و به روایت ابن ابى الحدید در سخنان خود به این مطلب اشاره کرده اند که : به خدا سوگند اگر ترس ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسمانان نبود و بیم آن نمى رفت که باردیگر کفر و بت پرستى به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو نابود گردد با آنان به شیوه دیگرى رفتار مى کردم . ( 19 ) جاى گفت و گو نیست که رحلت پیامبر جامعه اسلامى و خاندان رسالت را با بحران عجیبى روبرو ساخت و هر لحظه بیم آن مى رفت که آتش جنگ داخلى میان مسلمانان برسر موضوع خلافت و فرمانروایى شعله شده و سرانجام جامعه اسلامى به انحلال گراید و قبایل عرب تازه مسلمان به عصر جاهلیت و بت پرستى باز گردند ولى فداکارى و از خود گذشتگى و سکوت امام على ( علیه السلام ) طوفان اختلافات را فرو نشاند و این سکوت و انزوا و گوشه گیرى براى شخصیتى که در گذشته در متن جامعه قرار داشت و اولین شخصیت جهان اسلام و رکن بزرگى براى مسلمانان به شمار مى رفت سهل و آسان نبود ، روح بزرگى چون حضرت على ( علیه السلام ) مى خواست که بر خویش مسلط شود و خود را با وضع جدید که از هر نظر با وضع سابق تضاد داشت تطبیق دهد . گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آرى شود ولیک به خون جگر شود ( 20 ) پاورقى : 1 - جعفر سبحانى ، فروغ ولایت ، موسسه امام صادق علیه السلام ، زمستان 1374 ، چاپ اول ، ص 160 . 2 - شرح ابن ابى الحدید : 4 ، 107 / الریاض النضره : 651 / مناقب خوارزمى : 65 / مجمع الزوائد : 9 ، 118 / کنز العمال : 13 ، 176 / ینابیع الموده : 1 ، 134 . 3 - شرح ابن ابى الحدید : 4 ، 107 . 4 - طبقات ابن سعد : 8 ، / 278 مسند احمد 6 ، 339 / انساب الاشراف ، 2 ، / 224 الخصائص السیوطى : 2 ، / 135 کنز العمال : 11 ، 177 . 5 - شرح ابن ابى الحدید : 4 ، / 106 مستدرک حاکم : 3 ، / 139 الخصائص سیوطى : 2 ، 6 . 124 - جعفر سبحانى ، فروغ ولایت ، جعفر ص 7 149 - سیره ابن هشام ، ج 2 ، ص 660 / عقدالفرید ، ج 4 ، ص / 257 تاریخ طبرى ، ج 3 ، ص 8 . 220 - صحیح البخارى ، ج 4 ، ص 42 ، ح . 2862 9 - صحیح بخارى ، ج 8 ، ص 26 . 10 - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ، ج 2 ، صص 44 به نقل از کتاب السقیفه جوهرى به نقل از فروغ ولایت جعفر سبحانى ص 11 . 153 - جعفر سبحانى ، فروغ ولایت ، ص 12 . 150 - به نقل از کتاب : غلامرضا علیخواه ، شهادت مادرم زهراء افسانه نیست ، انتشارات حضرت معصومه ، چاپ اول ، تابستان 1380 ، ص 13 . 87 - جعفر سبحانى ، فروغ ولایت ، ص 14 . 171 - بحارالانوار ج 3 ، ص 292 / تاریخ یعقوبى ج 2 ، ص 123 / به نقل از کتاب : غلامرضا علیخواه ، شهادت مادرم زهراء افسانه نیست ، ص 88 . 15 - شرح ابن ابى الحدید ، ج 2 ، ص 53 به نقل از کتاب : جعفر سبحانى ، فروغ ولایت ، ص 16 154 - فروغ ولایت / جعفر سبحانى / ص 17 153 - همان . 18 - همان . 19 - شر ح نهج البلاغه جلد 1 ص 307 ( چاپ قاهره ) / به نقل از کتاب : غلامرضا علیخواه ، شهادت مادرم زهراء افسانه نیست ، ص 20 87 - حافظ . ( 1 ) . ک : بحار ، ج 32 ، ص 61 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image