برخوردحضرت ابراهیم باشیطان در ذبح اسماعیل /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

آیا داستان حضرت ابراهیم(ع) و چشم شیطان درسته؟


مهمترین امتحان و برخورد حضرت ابراهیم(علیه السلام) با شیطان جانفشانى و قربانى فرزند خود بوده است. خداوند به ابراهیم(ع) دستور داد تا فرزندش اسماعیل را ذبح کند، این از خود گذشتگى ابراهیم(ع) و لبیک گفتن او و اسماعیل به این دستور الهى با رضا و رغبت، از بزرگ ترین و برجسته ترین حوادث تاریخ فداکارى ها و از خود گذشتگى ها بود، به ویژه اگر آن را از زوایا و جنبه هایى که این فداکارى صورت گرفت، مورد ارزیابى قراردهیم. ابراهیم(ع) به فرزندانش بسیار علاقه مند بود و آن حضرت پس از مدت ها و در سنّ پیرى داراى فرزند شد. فرزند دلبندى که امید و آرزوى زندگى وى و وارث نام و یاد او بود. خداوند به او دستور داد که آن فرزند را قربانى کند تا بدین وسیله، ایمان ابراهیم(ع) را به آزمایش بگذارد و مراتب اطاعت و فرمانبردارى وى از دستورهاى الهى رإ؛ه هٍ ملاحظه کند. ابراهیم(ع) در باره این امر بزرگ با فرزندش سخن گفت: در حالى که از اندوه چیزى نمانده بود قلبش از جا کنده شود، پسرش اسماعیل با این سخن به پدر پاسخ داد: «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصّابِرِینَ»، قلم از وصف و بیان محتواى این سخن که در آن رضایت کامل از جان دادن در راه خدا، تجسّم یافته است، عاجز و ناتوان است. دو جنبه از خود گذشتگى وجود داشت؛ یکى از خود گذشتگى پدر نسبت به فرزندش، و یکى از خود گذشتگى خودِ فرزند، و این برترین شکل و برجسته ترین نوع ایمان در تاریخ بشر است. ایمان صِرف، ادعایى نیست که برزبان جارى شود، و یا در برهه اى از زمان حزن و اندوه را آرامش بخشد. ایمان نظریه اى نیست که عقل و خرد در کشف اسرار و نهان هاى آن به کاوش افتد، بلکه ایمان یعنى، انسان به طور کامل محو در اراده خدا باشد، اراده اى که در عمل به سفارش ها و اوامر او و گذشتن از هرچیز گرانبها و ارزشمند در راه او، متمرکز است.ما در این زمان به این درس بسیار نیازمندیم، زمانى که در آن مال و فرزند و زن، مورد علاقه انسان بوده و آنها را بر هرچیز دیگر ترجیح مى دهد، تا آنجا که به صورت معبودانى به جاى خدا پرستش مى شوند، و چقدر پست و بى مقدار است انسان، آن گاه که به زرق و برق دنیاى فانى و زود گذر دلبستگى داشته و از حقیقتى جاودانى که سبب هستى و وجود او و منبع ادامه حیات و زندگى اوست، دست بردارد.طبق بعضى از روایات، شیطان به دست و پا افتاد، کارى کند که ابراهیم(علیه السلام) از این میدان پیروزمند بیرون نیاید، گاه، به سراغ مادرش «هاجر» آمد، و به او گفت: مى دانى ابراهیم(علیه السلام) چه در نظر دارد؟ مى خواهد فرزندش را امروز سر ببرد! «هاجر» گفت: برو سخن محال مگو که او مهربانتر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنیا انسانى پیدا مى شود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟ شیطان به وسوسه خود ادامه داد، گفت: او مدعى است خدا به او دستور داده. «هاجر» گفت: اگر خدا دستور داده، باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهى نیست. گاهى، به سراغ «فرزند» آمد و به وسوسه او مشغول شد، از آن هم نتیجه اى نگرفت، چون اسماعیل(علیه السلام) را یک پارچه تسلیم و رضا یافت.سرانجام، به سراغ «پدر» آمد گفت: ابراهیم! خوابى را که دیدى خواب شیطانى است! اطاعت شیطان مکن! ابراهیم(علیه السلام) که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت، بر او فریاد زد دور شو اى دشمن خدا.در حدیث دیگرى آمده است: ابراهیم(علیه السلام) نخست به «مشعر الحرام» آمد تا پسر را قربانى کند، شیطان به دنبال او شتافت، او به محل «جمره اولى» آمد، شیطان به دنبال او آمد، ابراهیم(علیه السلام) هفت سنگ به او پرتاب کرد، هنگامى که به «جمره دوم» رسید، باز شیطان را مشاهده نمود، هفت سنگ دیگر بر او انداخت، تا به «جمره عقبه» آمد، هفت سنگ دیگر بر او زد (و او را براى همیشه از خود مأیوس ساخت).و این نشان مى دهد که وسوسه هاى شیاطین، در میدان هاى بزرگ امتحان، نه از یکسو، که از جهات مختلف صورت مى گیرد، هر زمان به رنگى، و از طریقى، مردان خدا باید ابراهیم وار شیاطین را در همه چهره ها بشناسند، و از هر طریق وارد شوند راه را بر آنها ببندند از هاجر مأیوس شد و مکر و حیله اش در آن زن خداشناس و موحد اثر نکرد. آمد پیش ابراهیم علیه السلام و گفت: اى ابراهیم ! جوانى زیبا و خوش ‍ اندام پشت سر تو مى آید، او کیست؟ ابراهیم خلیل گفت: او فرزندم اسماعیل است. گفت: او را به کجا مى برى؟ به منا مى برم تا قربانى کنم . شیطان با تعجب گفت: قربانى براى چه ؟! گناه او چیست؟ یک عمر آرزوى فرزند داشتى تا خداوند در سن پیرى فرزندى چنین زیبا و خوش اندام به تو عنایت کرد. اینکه که او به حد رشد و کمال رسیده و چشم تو به او روشن شده مى خواهى او را بکشى، آیا دلت راضى مى شود او را به دست خود سر ببرى و خونش را بر زمین بریزى؟ حضرت ابراهیم فرمود: خداوند در خواب به من وحى فرمود: او را ذبح کنم، این دستور او است و من هم فرمان او را مى برم. گفت: اى ابراهیم ! خواب اثر ندارد، نباید به آن اعتنا نمود. این خواب ، خواب شیطانى بوده، بى جهت فرزند خود را نکش، اگر چنین کنى در میان مردم رواج پیدا مى کند و همه تا روز قیامت فرزندان خود را مى کشند. وقتى شیطان سخن را بدین جا رسانید، حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: اى ملعون! تو شیطانى، کسى هستى که باعث بیرون شدن حضرت آدم از بهشت شدى، تو مردم را از راه حق منحرف مى کنى، تمام فتنه و فساد عالم زیر سر تو است ، تو دشمن اولاد آدم و مردان نیک سیرت بشریت هستى، قسم یاد کردى تمام فرزندان آدم را به انحراف بکشانى ، مگر افراد مخلص و پاک را، و من یکى از آنها مى باشم که به حرف تو اعتماد ندارم.اى ملعون ! این را بدان که دست پلید تو به دامن پاک انبیا نمى رسد، مکر تو دام اولیا نمى شود. آنان تو را شناخته و به سخنت گوش نمى دهند، سخنانت هر چند جذاب و دل فریب و ناصحانه باشد در آنان اثر نمى کند. ابراهیم علیه السلام او را دور کرد، و هفت سنگ به آن پلید زد و او پنهان شد. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image