عوامل شکوفایی عقل
منبع : پرسمان دانشگاهیان ۱۴۰۳/۷/۱۴ 6 بازدید

0

سلام راه حل برانگیختن نبی درون یعنی عقل چیست ؟

دلیل نامناسب بودن محتوا

جواب
0

معانی عقل؛شایسته است به اختصار معانی لغوی عقل را بررسی کنیم:عقل در لغت معانی گوناگونی دارد از جمله؛ منع ، بستن و نگه­داشتن، و بعضی ریشه­ی عقل را حبس و نگه­داشتن دانسته و بدان جهت عقل نامیده­اند که آدمی را از گفتار و عمل ناپسند نگه داشته و او را مقید می­کند.([3])معنای دیگر آن را نقیض و مقابل جهل([4]) گفته­اند، از این­رو عقل را به معنای علم دانسته­اند. البته گاه عقل را سرچشمه­ی دانستن می­دانند که به وسیله­ی آن علوم ضروریه و نظریه به دست می­آید.([5]) قوه تمیز و تشخیص؛ معنای دیگری است که برای عقل ذکر شده است. نویسنده­ی کتاب التحقیق ریشه­ی اصلی ماده عقل را تشخیص صلاح و فساد در زندگی مادی و نگه­داری و حفظ نفس پس از آن می­داند و می­گوید:از لوازم این معنا امساک و خودداری، تدبر، نیک فهمی، ادراک، باز داشتن، شناخت آن­چه که شخص تحت برنامه­ی عدل و حق در زندگی بدان محتاج است؛ بازماندن و نگه­داری خویش از هوا و تمایلات. در نهایت نیز نتیجه می­گیرد که؛ عقل قوه­ای است که به وسیله­ی آن خیر و صلاح مادی و معنوی تشخیص داده می­شود، آن­گاه موجب نگه­داری نفس از خلاف و تمایل به آن می­گردد.([6])کلام بعضی از لغوی­ها نیز این مطلب را تأیید می­کند.([7])عاقل به رهبری عقل خود می­تواند دریابد که خداوند نگه­دار او بوده و عقل را زینت و سبب هدایتش قرار داده، او عقل را تنها راهنما و کافی برای هدایت نمی­بیند، بلکه باید برای دانستن احکام الهی راه دیگری را نیز به دست آورد. همچنین عقل مراتب گوناگونی از جهت شدت و ضعف دارد، گرچه با پیروی و فرمان­برداری از دستورات عقل و خداوند سبحان، عقل­ها تقویت می­شود، و لازم است عوامل شکوفایی این نور مجرد الهی را دقیق­تر شناسایی کرد تا در پرتو آن بر کمال عقل افزوده شود.مهم­ترین عوامل شکوفایی عقل عبارت­اند از:1. علم آموزی؛ دانش نقش سازنده­ای در همه­ی عرصه­های زندگی فردی و اجتماعی دارد. قرآن شریف با ذکر مثل­هایی نقش علم را نمایان می­سازد؛ )وتلک الأمثال نضربها للناس وما یعقلها إلاّالعالمون(([8])؛ و این مثل­ها را برای مردم می­زنیم [ولی] و جز دانشوران آن­ها را در نیابند. علامه طباطبایی1 در این­باره می­فرماید: هرچند آن­ها را همه­ی مردم می­شنوند، ولکن حقیقت معانی آن و مغز مقاصدشان را تنها اهل دانش درک می­کنند؛ آن کسانی که حقایق امور را می­فهمند و بر ظواهر هر چیزی جمود نمی­کنند. دلیل بر این جمله لایعقله می­باشد که منظور درک حقیقت و مغز آن مثل­هاست. پس درک مثل­هایی که در کلام خداوند زده شده، نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است، بعضی از شنوندگان هستند که به جز شنیدن الفاظ آن و تصور معانی ساده­اش هیچ بهره­ای از آن نمی­برند، چون در آن تعمّق نمی­کنند، و بعضی دیگر هستند که علاوه بر آن­چه که دسته اول می­شنوند و می­فهمند، در مقاصد آن هم تعمق می­کنند و حقایق باریک و دقیقش را درک می­کنند.([9])خداوند متعال هدف از بعثت را چنین می­فرماید: )هوالذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین(([10])؛ اوست آن­کس که در میان بی­سوادان فرستاده­ای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.این هدف در سه امر خلاصه شده که یکی جنبه مقدماتی دارد و آن تلاوت آیات الهی است. امّا تهذیب و تزکیه­ی نفوس و تعلیم کتاب و حکمت دو هدف بزرگ نهایی می­باشند. پیامبر9 آمده است تا انسان­ها را در زمینه علم و دانش و اخلاق و عمل پرورش دهد، تا به وسیله­ی این دو بال، بر اوج آسمان سعادت پرواز کرده و سیرالی­الله را پیش گیرند، و به مقام قرب او نایل شوند.کتاب و حکمت در آیه اشاره به قرآن و سخنان پیامبر و یا اصل دستورات اسلام و فلسفه و اسرار آن دارد، و می­توان نتیجه گرفت که منظور دو سرچشمه­ی بزرگ شناخت یعنی وحی و عقل است که کلیات احکام الهی را می­توان با ترازوی عقل سنجید و درک کرد.([11])آیه 164 سوره آل عمران نیز دلالت بر اهمیت موارد یاد شده دارد. روایات نیز مؤید این عامل است؛ حضرت علی7 می­فرمایند:انک موزون بعقلک فزکه بالعلم؛ ([12]) تو با عقلت سنجیده می­شوی پس عقل خود را به وسیله علم تزکیه کرده رشد ده.نیز امام حسن7 می­فرماید: دراسة العلم لقاح المعرفة، و طول التجارب زیادة فی العقل؛ آموزش علم، سبب باروری معرفت می­شود و بسیاری تجربه­ها، موجب افزایش عقل است.([13])امام صادق7 می­فرماید: کثرة النظر فی العلم یفتح العقل؛ توجه زیاد در علم درهای عقل را می­گشاید.([14])امیرمؤمنان7 می­فرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربه­ها فزونی پیدا می­کند.([15])2. تفکر؛ خداوند سبحان می­فرماید: )... ویجعل الرّجس علی الذین لایعقلون(؛ و [خدا] بر کسانی که نمی­اندیشند، پلیدی را قرار می­دهد.([16]) امام علی7 می­فرماید: اصل العقل الفکر و ثمرته السلامة؛ ریشه­ی عقل اندیشیدن و نتیجه­ی آن سلامتی است([17]) و بالفکر یتجلی غیاهب الامور؛ با فکر کردن؛ زوایای تاریک امور روشن می­گردد.([18]) و الفکر جلاﺀ العقول؛ فکر کردن؛ صیقل عقل­ها است. ([19]) و الفکر ینیر اللب؛ فکر کردن؛ عقل را منور کرده و روشنی می­بخشد.([20])3. تقوا و تزکیه نفس؛ قرآن می­فرماید: )... ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لاّ یقولوا علی الله إلاّ الحق و درسوا ما فیه والدار الإخرة خیرٌ للذین یتقون أفلا تعقلون( ؛ آیا از آنان پیمان کتاب [آسمانی] گرفته نشده که جز به حق نسبت به خدا سخن نگویند، با این­که آن­چه را که در آن [کتاب] است آموخته­اند؟ و سرای آخرت برای کسانی که پروا پیشه می­کنند بهتر است. آیا باز تعقل نمی­کنید؟([21])وابسته نبودن به مظاهر دنیا و کسب حلال، نشانه­ی تقوا پیشگی و خردورزی است، و باور به پایداری نعمت­های آخرت و سعادت آفرینی آن برای اهل تقوا، باوری خردمندانه و اندیشه­ای صحیح است، و وابستگی به مال و منال گذرای دنیا به قیمت از دست دادن سرای جاودانه آخرت، و به دور از خرد و اندیشه­ی صحیح است.([22])بعضی از آیات دیگر ممکن است با وضوح بیشتری اثرگذاری تقوا در رشد انسان را نشان دهند، مانند؛ )یا أیها الذین أمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً ....( ؛ ای کسانی­که ایمان آورده­اید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار می­دهد... ([23])فرقان به معنای چیزی است که میانه­ی دو چیز دیگر فرق گذارد. در آیه­ی مورد بحث به قرینه­ی سیاق و تفریعش بر تقوا، فرقان میان حق و باطل است؛ خواه در اعتقادات باشد و خواه در عمل. فرقان در اعتقادات عبارت از؛ جدا کردن ایمان و هدایت از کفر و ضلالت است، و در عمل جدا کردن اطاعت و هر عمل مورد خشنودی خداوند از معصیت و گناه و هر عملی که موجب خشم او باشد. و فرقان در رأی و نظر نیز جدا کردن فکر صحیح از فکر باطل است. از این­رو؛ همه­ی این­ها نتیجه و میوه­ی درخت تقوا است.فرقان در آیه­ی مورد بحث، شامل انواع خیر و شر می­شود، چون همه احتیاج به فرقان دارند.([24])امیرالمؤمنین علی7 می­فرماید: من لم یهذب نفسه لم ینتفع بالعقل؛ هر کس نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و خرد بهره­ای نخواهد برد.([25]) بنابراین هرچه تهذیب بیشتر شود، انتفاع از عقل نیز به همان میزان بیشتر می­شود. هم­چنین حضرت در نامه­ای، یکی از یارانش را موعظه کرده، می­فرماید: تو را و خودم را به پرهیز و تقوا از کسی که معصیتش روا نباشد، وصیت می­کنم. امیدی به غیر او و غنایی جز به او نباشد، زیرا کسی که از خدا تقوا کند؛ عزیز، قوی، سیر و سیراب می­شود و عقل او از دنیا فراتر می­رود، بدنش با اهل دنیا و دل و عقلش بیننده آخرت می­شود، دوستی دنیا را که مقابل چشمانش است با نور دلش از بین می­برد... فقط به خالق اشیا دل­گرم و امیدوار است و در این راه جد و جهد می­کند و بدنش را به زحمت می­اندازد، تا این­که چشم­هایش فرو رود و استخوان­هایش نمایان شود، خدای تعالی به جای همه این­ها، او را قوت بدن و زیادی عقل و خرد موهبت می­کند و آن­چه در آخرت برای او مهیا کرده است، بیشتر است.([26])امیرالمؤمنین7 درباره­ی سالک طریق خدا می­فرماید: عقل و خردش را زنده و هوای نفسش را میرانده است، تا آن­جا که جسمش نحیف و لاغر شده و تندی و خشونتش به نرمی و سلامت تبدیل شده است، و برقی پر نور برایش تابیده و راه هدایت برایش آشکار کرده و او به وسیله آن به طی طریق پرداخته است و همواره از بابی به باب دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانه راه یافته و قدم­هایش در جایگاه امن و راحت با آرامش بدنش قرار یافته است، و همه این­ها به آن جهت است که عقل و قلب خود را به کار انداخته و پروردگارش را خشنود ساخته است.([27])4. روح علمی؛ تعصب و لجاجت آدمی را گرفتار خیالات کرده و عقل را از شکوفایی باز می­دارد. روح علمی انسان را به سوی حقیقت کشیده و عقل او را رشد داده و شکوفا می­کند. علم از حقیقت جویی سرچشمه می­گیرد، خداوند انسان را به طور فطری حقیقت طلب آفریده است به طوری که مشتاق است حقایق را آن­ گونه که باید بفهمد، و به دنبال آن است که اشیا را بی­غرض نگاه کند، نه آن­­گونه که دلش می­خواهد. گاه انسان مدعایی را فرض می­کند و در پی آن است که حقیقت همان باشد که او می­خواهد، و حال آن­که چنین ­کاری منشأ گمراهی است. کسی که روح علمی دارد؛ از دلیل به مدعا می­رود و هرجا که دلیل برود، دنبال آن است. به عبارت دیگر؛ دلیل او را به سوی مدعا می­کشاند.([28]) در نقطه­ی مقابل انسان از مدعا به سوی دلیل می­رود، یعنی اول مدعا را انتخاب می­کند و سپس برای آن دلیل می­جوید. آن­که دلیل­های پیدا کردنی؛ دلیل­های ساختگی و تراشیدنی است، و چنین دلیلی واقعی نیست، بلکه منشأ گمراهی انسان است.چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شدخداوند تضمین کرده که افراد بی­غرضِ حقیقت جو را رهبری کند؛ )والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سُبلنا وإن الله لمع المحسنین(([29])؛ و کسانی که در راه ما کوشیده­اند، به یقین راه­های خود را بر آنان می­نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است. متعلّم باید روح علمی داشته باشد. از همین­رو؛ عالم­های بزرگ غرورشان خیلی کم­تر است. برای رسیدن به روح علمی و حقیقت باید تعصب، جمود و تکبر را از خود دور کرد.([30]) امام صادق7 می­فرماید: من طلب الخیر فی مظانه لم یخب؛ کسی که خیر را در جایی که گمان می­برد طلب کند، زیان نمی­بیند.([31]) امام علی7 در وصیت به امام حسین7 می­فرماید: من طلب العلم علم؛ هرکس )به واقع( طالب علم باشد، می­یابد.([32]) حضرت علی7 از رسول خدا نقل می­فرماید: من طلب العلم لله لم یصب منه باباً الاّ ازداد فی نفسه ذلاً وفی الناس تواضعاً ولله خوفاً وفی الدین اجتهاداً و ذلک الذی ینتفع بالعلم، فلیتعلّمه؛ کسی که علم را برای خدا طلب کند، [و روح علمی و حقیقت­جو داشته باشد‍‍‍[ گشوده نمی­شود برای او دری؛ مگر این­که نفس را در پیشگاه خود ذلیل­تر و در نزد مردم متواضع­تر و برای خدا خائف­تر و تلاشش در دین فزونی ­یابد. چنین شخصی به علم بهره­مند می­شود، پس باید آن [علم] را بیاموزد.([33])نیز می­فرماید: الجدل فی­الدین یفسد الیقین؛ مجادله در دین یقین را فاسد می­کند،([34]) و ثمرة اللجاج الحطب؛ میوه )سرانجام) لجاجت آتش است،([35]) و لامرکب أجمع من اللجاح؛ مرکبی سرکش­تر از لجاجت نیست.([36])بنابراین انسان متعصب ‍‍‍ ‍‍‍]و نه حقیقت­جو] به نار خواهد رسید و سوار شدن بر این مرکب او را در معرض خطرها قرار خواهد داد، که نمی­تواند از چشمه­ی زلال حقیقت بهره­مند گردد.حقیقت سرایی است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته5 . تجربه به ویژه بهره­گیری از تجارب گذشتگان؛ تجربه در معانی گوناگونی استعمال شده است:1. تجربه خارجی یا حسی؛ معرفتی که انسان به وسیله حواس خود از عالم خارج به دست می­آورد.2. تجربه درونی و وجدانی؛ معرفتی که به وسیله مشاهده درونی و تفکر درباره حالات وجدانی انسان حاصل می­شود.3. تجربه اخلاق­های معنوی؛ تفکر درباره عواطف و رفتار خود با دیگران و مسرت­های معنوی.4. تجربه عرفی؛ فکر کردن درباره­ی تجارب به دست آمده از طریق افراد مسن و کسانی که سردی و گرمی روزگار را چشیده­اند و یا دارای مهارت در عمل هستند.البته تجربه عرفی معانی دیگری هم دارد، که ما تنها از جهت نقش آن در شکوفا سازی عقل بدان می­پردازیم:انسان خردمند با عبرت­گیری از تجربه­ها به ویژه تجربه­ی گذشتگان؛ سود و بهره­ی وافری می­برد.از جمله آیاتی که در این مورد است:الف. )لقد کان فی قصصهم عبرةٌ لاولی الألباب...( ([37])؛ به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است...ب. )فأخذه الله نکال الأخرة والأولی إنّ فی ذلک لعبرة لمن یخشی(؛ و خدا [هم] او را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کرد. در حقیقت، برای هر کس که [از خدا] بترسد، در این [ماجرا] عبرتی است.([38])ج. )قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین(؛ قطعاً پیش از شما سنت­هایی [بوده و] سپری شده است. پس، در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟([39])از این­رو عبرت­گیری از تجارب دیگران موجب شکوفایی و بالندگی عقل انسان می­شود. آیات دیگری نیز بر استحکام این مطلب می­افزاید:اعراف، 176 ؛ هود، 10 ؛ یوسف، 3 ؛ حج، 46 ؛ عنکبوت، 20 ؛ محمد9، 10 ؛ بقره، 258 ؛ فجر، 7 ـ 6 ؛ فیل، 1.روایات نیز به نقش شکوفاسازی تجربه اشارات زیبایی دارند از جمله؛الف. امام علی7 می­فرماید: العقل غریزة تزید بالعلم والتجارب؛ عقل قریحه و نوری است که به علم و تجربه­ها فزونی می­یابد.([40])ب. و نیز می­فرماید: حفظ التجارب رأس القعل؛ نگه­داشتن و حفظ تجربه­ها سر )و بالاترین درجه( عقل است.([41])ج. و التجارب لاتنقضی والعاقل منها فی زیادة؛ تجربه­ها از بین نمی­رود، در حالی که عاقل از سرچشمه آن )به طور مستمر( بالنده می­شود.([42])د. امام حسین7 می­فرماید: طول التجارب زیادة فی العقل؛ تجربه اندوزی­های فراوان مایه­ی فزونی در عقل است.([43])6 . پرسش و کاوش­گری؛ قرآن برای شکوفا ساختن فکر و عقل بشری از پرسش استفاده­های فراوانی کرده و بدین وسیله فکر و عقل بشر را برای رسیدن به حقیقت در عرصه­های گوناگون راهنمایی کرده است. به نمونه­هایی از این بسیار اشاره می­کنیم:)أفلم ینظروا إلی السمآﺀ فوقهم کیف بنیناها و زیّناها ومالها من فروج( ؛ مگر به آسمان بالای سرشان ننگریسته­اند که چگونه آن را ساخته و زینتش داده­ایم و برای آن هیچ­گونه شکافتگی نیست.([44])نیز می­فرماید: )أولم یروا إلی الطیر فوقهم صافّات ویقبضن ما یمسکهن إلاّ الرحمان إنه بکلّ شیء بصیر( ؛ آیا در بالای سرشان به پرندگان ننگریسته­اند [که گاه] بال می­گسترند و [گاه] بال می­زنند؟ جز خدای رحمان [کسی] آن­ها را نگاه می­دارد، او به هر چیزی بیناست.([45]) و )أولم یروا أنا نسوق المآﺀ إلی الأرض الجرز فنخرج به زرعاً تأکل منه أنعامهم و أنفسهم أفلا یبصرون( ؛ آیا ننگریسته­اند که ما باران را به سوی زمین بایر می­رانیم، و به وسیله­ی آن کشته­ای را بر می­آوریم که دام­هایشان و خودشان از آن می­خورند؟ مگر نمی­بینند؟([46])فراتر از این برخی آیات با صراحت فرمان بر پرسش و سؤال نموده و از آن به عنوان یکی از عوامل اصلی یادگیری و موجب شکوفایی عقل یاد کرده است؛ )... فسئلوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون( ؛ ... پس اگرنمی­دانید، از پژوهندگان کتاب­های آسمانی جویا شوید.([47]))وَسْئل القریة التی کنا فیها...( ؛ و از [مردم] شهری که در آن بودیم ... جویا شو...([48])آیات دیگری همچون: اعراف، 185 ؛ غاشیه، 20 ـ 17 ؛ روم، 50 ؛ طارق، 6 ـ 5 ؛ عبس، 28 ـ 24 ؛ شعراﺀ، 7 ؛ فصلت، 53 ؛ ذاریات، 21 ـ 20 ؛ نحل، 78 ؛ یوسف، 109 ؛ روم، 9 ؛ غافر، 6 ؛ یس، 77 و ... شاهدی بر سؤال­های بارور کننده­ی عقل آدمی می­باشد.([49]) واضح است که هرگونه سؤال موجب شکوفایی عقل نمی­شود، بلکه باید هدفمند و جهت­دار در این سمت و سو باشد. کلید حل مسایل و مجهولات، پرسش است.روایاتی نیز مؤید بر این مطلب است:1. امام صادق7 از پدر بزرگوارش نقل می­کند: العلم خزائن والمفاتیح السؤال، فاسألو یرحمکم الله، فانه یوجر فی العلم أربعة: السائل والمتکلم والمستمع والمحبّ لهم؛ دانش گنج­هایی است و کلیدهای آن پرسش کردن است، خداوند شما را رحمت کند، پرسش کنید که از آن چهار کس پاداش می­برند: پرسش­گر، پاسخ­گو، شنونده و کسی که آن­ها را دوست بدارد.([50])2. امیرمؤمنان7 می­فرماید:اذا کنت لاتدری ولم تک سائلا عن العلم من یدری جهلت ولاتدری([51])هنگامی که چیزی را نمی­دانی و نمی­پرسی، کسی چه می­داند که تو نمی­دانی؟ و در نتیجه همواره نادان خواهی ماند.البته پرسش دارای احکام و شرایطی است که باید به کتب نوشته شده در این باره مراجعه کرد.([52])7. همنشینی با نیکان دانشمند و حکیم؛ تأثیر همنشینی و دوست بر انسان غیر قابل انکار است. حضرت علی7 می­فرماید: همنشین علما باش تا مایه فزونی در علمت شود و ادبت نیکو گردد و نفست تهذیب شود.([1])آیاتی در قرآن به صورت مستقیم و غیر مستقیم تأکید بر گزینش همنشین نیک و صالح دارد. مانند: )ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة والعشیّ یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین( ؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان می­خوانند ـ در حالی که خشنودی او را می­خواهند ـ مران. از حساب آنان چیزی بر عهده­ی تو نیست، و از حساب تو [نیز] چیزی بر عهده­ی آنان نیست، تا ایشان را برانی و از ستمکاران باشی.([2])و نیز: )یاأیها الذین أمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین( ؛ ای کسانی که ایمان آورده­اید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.([3])آیه­ی شریفه­ مؤمنین را به تقوا و پیروی از صادقین در گفتار و کردار دستور می­دهد. صادق کسی است که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، ولی از آن­جا که به طور استعاره و مجاز اعتقاد و عزم و اراده را هم قول نامیده­اند، صدق را در آن­جا نیز استعمال کرده­اند و انسانی را که عملش مطابق با اعتقاد او باشد و یا کار او مطابق با اراده و تصمیمش باشد و شوخی نباشد؛ صادق نامیده­اند.([4]) از این­رو حکیم کسی است که گفتار و کردارش مطابق با واقع و اعتقاد است، بنابراین همراهی با حکیمان مصداق روشنی از همنشینی و همراهی صادقان است. در مقابل علت گرفتاری در آتش جهنم این است که: )ما سَلککم فی سقر قالوا لم­ نک من المصلّین ولم نک نطعم المسکین وکنّا نخوض مع الخآئِضین(؛ چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد؟ گویند: از نماز گزاران نبودیم و بینوایان را غذا نمی­دادیم با هرزه درایان هرزه درایی می­کردیم.([5])امیرالمؤمنین علی7 می­فرماید: مجالسة الحکماﺀ حیاة العقول و شفاﺀ النفوس؛ همنشینی با حکیمان مایه زنده شدن عقل و شفا یافتن نفس آدمی است.([6]) نیز می­فرماید: همنشین علما باش تا خرد تو افزون گردد و نفست شریف و جهل از تو منتفی گردد.([7])8 . آینده­نگری؛ در تربیت عقل به حساب آوردن آینده مؤثر است. زیرا انسان نباید گرفتار زمان حال باشد، بلکه توجه به آینده و لوازم و نتایج نهایی کار نیز مورد نظر است.خطاب به مؤمنین می­فرماید: )یا أیها الذین ﺀامنوا اتقوا الله ولتنظُر نفس ماقدمت لغدٍ واتقوا الله إن الله خبیر بما تعملون(؛ ای کسانی که ایمان آورده­اید، از خدا پروا دارید؛ و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [ی خود] از پیش چه فرستاده است؛ و [باز] از خدا بترسید. در حقیقت، خدا به آن­چه می­کنید، آگاه است.([8])نسبت نظر کردن در اعمال متقی نظیر نسبت اصلاحی از ناحیه­ی صنعت­گر در صنعت خویش است. بدیهی است هرچه دقت نظر داشته باشد، ساخته­ی او تکمیل­تر می­شود و در رفع عیب و جبران غفلت­ها کوشاتر خواهد بود. بر مؤمنین واجب است که از خدا پروا کنند، و تکالیفی که خدای تعالی متوجه­شان کرده را به نحو احسن و بدون نقص انجام دهند...([9])قرآن با تصویر کشیدن آینده، انسان را به تفکر وا می­دارد تا نتیجه اعمال را قبل از عمل ملاحظه کند و از عمل بد پرهیز کند: )... یوم ینظر المرﺀ ما قدمت یداه...(([10])؛ ...روزی که آدمی آن­چه را با دست خویش پیش فرستاده است؛ ... بعضی گفته­اند: معنا این است که در آن روز انسان به اعمال خود نظر می­کند، چون همه­ی اعمال را نزد خود حاضر می­بیند. آیات دیگری نیز اشاره به همین مطلب دارد.([11])روایات نیز بر آینده­نگری دنیوی و اخروی تأکید کرده­اند:شخصی خدمت رسول گرامی اسلام9 عرض کرد: یا رسول­الله مرا موعظه بفرمایید. حضرت9 فرمود: اگر بگویم به کار می­بندی؟ گفت: بله. حضرت تکرار فرمود: آیا اگر بگویم، به راستی به کار می­بندی؟ گفت: بله. بار دیگر نیز حضرت همین جمله را تکرار فرمود، )علت سه بار تکرار این بود که حضرت می­خواست او را برای پذیرش سخن آماده نماید(، سپس فرمود: إذا هممت بأمر فتدبر عاقبته؛([12]) هر کاری را که به آن تصمیم می­گیری پایانش را نگاه کن و در زوایای پنهان آن فرو رو و نتایجش را در نظر بگیر.([13])امام علی7 می­فرماید: أعقل الناس أنظر هم فی العواقب؛ عاقل­ترین مردم، دوراندیش­ترین آن­ها در پایان کارهاست.([14]) همچنین می­فرماید: إن العاقل من نظر فی یومه لغده و سعی فی فکاک نفسه و عمل لما لابد منه ولامحیص له عنه؛ به درستی که عاقل کسی است که در امروزش برای فردای خود نظر کرده، و در آزاد کردن نفسش بکوشد، و برای آن­چه برایش از آن چاره­ای نبوده و گریزی از آن برایش نیست، عمل نماید.([15])... ألا و إن اللبیب من استقبل وجوه الإراﺀ بفکر صائب، ونظر فی العواقب؛ آگاه باشید، به راستی عاقل کسی است که آرای گوناگون را با فکر رسا و خطاناپذیر استقبال کند و در عاقبت­ و سرانجام کارها نظر و تأمل کند.([16])9. مشورت؛ مشورت یا رایزنی برای استفاده از چراغ عقل دیگران در به دست آوردن کلیدهای بهتر حل مشکلات و گریز از لغزش­ها مؤثر است. مشورت به معنای خاموش کردن چراغ عقل و تقلید کورکورانه و ضعف در تفکر نیست؛ بلکه منظور روشنی گرفتن از چراغ عقل دیگران و استفاده روشن بینانه از فکر آن­ها و تقویت فکر خود از طریق افکار اندیشمندان است.خداوند سبحان می­فرماید: )... وشاورهم فی الأمر...(([17]) ؛ ... و در کار[ها] با آنان مشورت کن...کلمه الأمر در آیه شامل امور مربوط به نحوه اجرا و پیاده کردن احکام الهی است، چرا که خود احکام مشورت پذیر نیستند.([18])امام علی7 می­فرماید: بر شخص عاقل و خردمند لازم است که به رأی و اندیشه­ی خود، رأی عاقلان و خردمندان را بیفزاید و به علم و دانش خود، دانش حکیمان را ضمیمه کند.([19]) و نیز می­فرماید: با خردمندان مشورت کن تا از لغزش و پشیمانی در امان باشی.([20]) و نیز مشورت کردن با دوراندیش دلسوز که پیروزی آفرین است.([21]) همچنین می­فرماید: کسی که با مشورت مخالفت کند؛ راه چاره بر او بسته و در کار خود گیر کند و واماند.([22])عوامل دیگری نیز برای شکوفایی عقل در روایات ذکر شده است از جمله؛ وحی و ارسال پیامبران، یاد خدا، سیر و گردش در زمین، پیروی از حق، کمک و یاری خواستن از خدا و دعا و درخواست از او، پایداری و استقامت، یقین، صبر، شکر، غنیمت شمردن عمر، مجامله با مردم، ادب و نقش بعضی خوراکی­ها و ... که به جهت اختصار به دو مورد اخیر می­پردازیم.ادبادب را می­توان هیئت زیبا و پسندیده­ای که طبع و سلیقه آن را سزاوار می­داند، معنا کرد. پس هر عمل مشروعی را چه دینی باشد، مانند: دعا و امثال آن و چه مشروع عقلی باشد، مانند: دیدار دوستان، اگر بر طبق آن هیأت زیبا و پسندیده واقع شود، ادب می­گویند. به عبارت دیگر؛ ادب همان ظرافت عمل است، و معلوم است که عمل وقتی ظریف و زیبا جلوه می­کند که اولاً مشروع بوده و منع تحریمی نداشته باشد، و ثانیاً عمل؛ اختیاری باشد که آن را در چند هیئت و شکل بتوان درآورد و شخص به اختیار خود آن را به وجهی انجام دهد که مصداق ادب واقع شود. نظیر ادبی که اسلام به هنگام غذا خوردن در نظر گرفته و آن گفتن بسم­الله در اول غذا و گفتن الحمدلله در آخر آن و احتراز از خوردن در حال سیری و نیز هیئت نشستن در حال نماز و ... می­باشد. ادب حسن و ظرافت عمل است، و در معنای حسن که موافقت عمل با غرض زندگی است، هیچ­گونه اختلافی نمی­باشد، لکن تطبیق معنای اصلی با مصادیق آن در اقوام و ملل و ادیان و مذاهب گوناگون، فرق می­کند. برای مثال از نظراسلام تحیت به هنگام ملاقات با دیگران سلام کردن به یکدیگر است که از سوی خداوند متعال نیز مبارک و طیب نامیده شده است، و حال آن که همین تحیت در نزد اقوام دیگر به وسیله­ی برداشتن کلاه و یا بلند کردن دست و پا و یا سجده و رکوع و یا پایین انداختن سر انجام می­شود. بنابراین در رعایت نفس ادب، بین عقلای بشر نه تنها اختلافی نیست، بلکه امری مستحسن و پسندیده­ می­باشد و اختلاف تنها در مرحله تشخیص مصداق است.([23])توجه به این نکته شایسته است که اخلاق و آداب دو چیز بوده و یکی نیستند، زیرا : اخلاق عبارت از ملکات راسخه در روح و در حقیقت وصفی از اوصاف روح است، ولی آداب عبارت از هیئت­های زیبای گوناگونی است که اعمال صادره از آدمی بدان متصف می­گردد. از آن­جا که نحوه­ی صدور اعمال آدمی بستگی به صفات مختلفه روحی دارد، پس بین این دو قسم ـ اتصاف روح به اخلاقیات و عمل به آداب ـ فرق وجود دارد. چنانکه آداب ناشی از اخلاق و اخلاق از مقتضیات اجتماع است و مطلوب نهایی انسان در زندگی همان چیزی است که ادبش را در رفتار مشخص کرده و برای آن خط مشی ترسیم می­کند و برای رسیدن به مطلوب از آن خط مشی تعدی نمی­کند. بنابراین ادب الهی که خدای سبحان انبیا و اولیا را به آن مؤدب نموده؛ همانا هیئت زیبای اعمال دینداری است که از غرض و غایت دین یعنی عبودیت و بندگی حکایت می­کند. .... از نظر اسلام هیچ غایتی برای حیات جز توحید خدای سبحان در مرحله اعتقاد و عمل نیست...([24])قرآن در آیات بسیاری ادب انبیا را که عاقل­ترین انسان­ها بوده و خواهند بود، به تصویر کشیده است.([25])و در روایات نیز این بحث به طور مفصل آمده است که ما فقط به ذکر نمونه­ای از آن­ها که ادب را وسیله­ای برای شکوفا سازی عقل می­دانند، اشاره می­کنیم:1. امام علی7 می­فرمایند: کل شی یحتاج إلی العقل والعقل یحتاج إلی الأدب؛ هر چیزی به عقل نیازمند است و عقل به ادب محتاج است.2. و نیز: إنّ بذوی العقول من الحاجة إلی الأدب کما یظمأ الزرع إلی المطر؛ به تحقیق صاحبان خرد نیازمند ادب هستند، هم­چنان که زرع به باران محتاج است.3. و الأدب هو لقاح العقل و ذکاﺀ القلب؛ ادب سبب باروری خرد و پالایش دل و جان است.4. و ذکّ عقلک بالأدب کما تذکّی النار بالحطب؛ عقل و خرد خود را با ادب کامل ساز، همان­گونه که آتش را با هیزم شعله­ور می­سازی.([26])5 . امام رضا7 فرمودند: آداب العلماﺀ زیادة فی العقل؛ ادب دانشمندان سبب فزونی عقل است.([27])6 . امام علی7 فرمودند: الإداب تلقیح الأفهام و نتیجة الأذهان؛ آداب بارور کننده افهام و ثمره اذهان است.([28])نقش خوراکی­هبعضی از غذاها و گیاهان نیز زیاد کننده عقل به شمار می­آیند، مانند:کدو؛پیامبر9 فرمودند: بر شما باد به کدو )خوردن(؛ زیرا بر عقل فزونی می­بخشد و مغز را بزرگ می­کند. روایات دیگری هم در این مورد رسیده است.([29])گلابی؛امام رضا7 می­فرمایند: بر شما باد خوردن گلابی که بر عقل می­افزاید.([30])کرفس؛پیامبر9 می­فرمایند: بر شما باد )خوردن( کرفس؛ زیرا اگر چیزی بر عقل فزونی بخشد، کرفس است. ([31])گوشت؛امام صادق7 می­فرمایند: گوشت، گوشت می­آورد و بر عقل می­افزاید. هر آن­کس چند روز گوشت را کنار نهد، خردش تباه گردد.([32])شیر؛پیامبر9 فرمودند: بر شما باد خوردن شیر، زیرا حرارت قلب را از میان می­برد؛ همان گونه که انگشت، عرق پیشانی را پاک می­کند. )شیر( کمر را محکم می­کند، عقل را افزایش می­دهد و ذهن را تیز می­کند.([33])سرکه؛امام صادق7 فرمود: سرکه عقل را افزایش می­دهد.([34])آب؛امام کاظم7 فرمودند: نوشیدن آب بی­زیان است بلکه غذا را در معده می­چرخاند، خشم را فرو می­برد، بر خرد می­افزاید و تلخی را از میان می­برد.([35])عسل؛امام کاظم7 فرمودند، عسل، درمان هر دردی است... ذهن را پیراسته و حافظه را قوی می­کند.([36])انار )با لایه­ی نازک آن(؛امام صادق7 می­فرمایند: انار را با لایه­ی نازکش بخورید؛ زیرا معده را پاکسازی می­کند و بر ذهن می­افزاید.([37])خرفه؛پیامبر فرمودند: بر شما باد )خوردن( خرفه؛ زیرا زیرکی می­بخشد، به راستی اگر چیزی بر خرد بیفزاید، همان خرفه است.([38])موارد دیگری هم در روایات هست که می­توان به کتب مربوطه مراجعه کرد. قابل ذکر است که شکوفایی عقل با موانعی چون: خودباختگی، گرایش­های نفسانی، حب دنیا، خودبرتر بینی و غرور، تعصب نا به جا و لجاجت، تقلید غیر معقول، پیروی از ظن و اکثریت، رفاه طلبی، آرزوهای دور و دراز، گناه و آلودگی، شتاب زدگی و سطحی نگری و ... روبه­رو است که باید به طور جد پرهیز و و درمان شود.پی­نوشت:[1]. میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2409.[2]. انعام )6( : 52 .[3]. توبه )9( : 119.[4]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 9، ص 638 .[5] . مدثر )74( : 45 ـ 42.[6] . میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2412.[7]. همان، ح 2410 و 2420.[8] . حشر )59( : 18.[9]. همان، تفسیر المیزان، ج 19، ص 446.[10]. نباﺀ )78( : 40.[11]. آل عمران )3( : 30.[12]. محمدباقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 77، ص 130.[13] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 44.[14]. غررالحکم، ج 2، ص 977، ح 41.[15]. همان، ح 45.[16]. همان، ص 975، ح 25.[17]. آل عمران )3( : 159.[18]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 145.[19]. حقٌ علی العاقل ان یضیف إلی رأیه رأی العقلاﺀ و یضُمّ الی علمه علوم الحکماﺀ غررالحکم، ج 3، ص 408 و ر.ک: ترجمه و شرح غررالحکم موضوعی، ص 591 ـ 584 .[20]. شاور ذوی العقول تأمن الزلل والندم، غرر الحکم، ج 4، ص 179.[21] . همان، مشاورﺓ الحازم المشفق ظفر، ج 6 ، ص 146.[22]. همان، من خالف المشورة ارتبک، ج 5 ، ص 153.[23]. تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 405 و 406.[24]. همان، ص 406 و 407.[25]. فرقان، 20 ؛ انبیاﺀ ، 25 ؛ اعراف، 22 ؛ هود، 47 ؛ شعراﺀ ، 97 و آیات بسیار دیگری که می­توان برای توضیح به تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 484 ـ 414 مراجعه کرد.[26]. میزان الحکمة، ج 1، ص 69 .[27]. همان، بحارالانوار، ج 78، ص 141.[28]. همان، ج 75، ص 68 .[29]. ر.ک؛ بحارالانوار، ج 66 ، ص 228 و 229 و ج 62 ، ص 297.[30]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 171 و 176 و 177.[31]. همان، ج 62 ، ص 300.[32]. همان، ج 66 ، ص 72.[33] . همان، ج 62 ، ص 294.[34] . همان، ص 282 و ج 66 ، ص 303 و 398.[35]. محمدی ری­شهری، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.[36]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 160 و خرد گرایی در قرآن و حدیث، ص 119.[37]. همان، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.[38]. همان.

دلیل نامناسب بودن محتوا

پاسخ شما برای پاسخ به این سوال باید وارد حساب‌کاربری خود شوید.
سوال خود را بپرسید

سوالات مشابه

موردی یافت نشد!

پرسش ‌های مرتبط

    بنر تبلیغاتی شما
    بنر تبلیغاتی شما

    تمامی حقوق این وبسایت متعلق به موسسه هوش مصنوعی و تمدن اسلامی (همتا) است.