آثار موسیقی -مضرات موسیقی
منبع : پرسمان دانشگاهیان ۱۴۰۳/۷/۱۴ 4 بازدید

0

لطفا آثار مخرب روانی و جسمی موسیقی را بیان کنید؟

دلیل نامناسب بودن محتوا

جواب
0

پرسشگر محترم، دقت شما در موضوعی که زندگی امروز را تا این اندازه فراگرفته است، به جاست. از اینکه در افزایش آگاهی های خود به ما اعتماد نمودید، متشکریم. همانگونه که می دانید، از بدو خلقت انسان، نیازهای متنوعی(اعم از جسمی و روانی) با او همراه بوده که برای برآورده ساختن این نیازها سازگاری با محیطش به ابزارهایی نیاز داشته است.هنر به عنوان یکی از وسایل اولیه ی سازگاری بشر در خدمت نیازهای کمال جویی و زیبا طلبی و از طرف دیگر، آرامبخش ناراحتی ها و سختی های زندگی او بوده است. موسیقی شکلی از هنر است که احساس، عاطفه، ادراک و شناخت انسان را بدون نیاز به تکلم و زبان منتقل می کند.استفاده ی بشر از موسیقی، امری آسان و قابل دسترس بوده است، چون ریتم و ملودی، به عنوان دو رکن اساسی موسیقی، در سرشت انسان وجود داشته و از طرفی آواگریها و حرکات ریتمیک نیز نیازی به تکلم نداشته است. از این رو در بیشتر قبایل ابتدایی مراسم و آیین های مختلف موسیقیایی که وسیله ای برای ابراز همبستگی جمعی و از بین بردن ترس ها و غم ها و ایجاد آرامش و شادی و اراده در بین افراد قبیله بوده برگزار می شده است.موسیقی زبان آرزوها، انتظار ها و عواطف بشری است و هر قوم و ملتی بر حسب ویژگی های عاطفی و فرهنگی خود، موسیقی خاصی دارد. با درک موسیقی، عواطف زیبا، همدردی و تفاهم بیشتر قلبی میسر خواهد شد.موسیقی تاثیرات زیادی بر عقل و احساسات و رفتار و عقاید انسان دارد که ما از دید قران وروایات و نیز از نگاه فلاسفه و دانشمندان، به مواردی از آنها اشاره می­کنیم:1- تأثیرات موسیقى بر عقلشأن و ویژگى عقل آن است که «معتدل» و «متین» باشد. یعنى با حفظِ استوارى و پختگى اش بتواند از چاشنى هاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهره مند باشد؛ اما در این میان، موسیقى آنچنان یکه تاز میدان لذّت و نشاط، خیال و تحریک و احساس می شود که آدمى دچار حالتِ «طَرب» مى شود.«طَرب» تأثیرى است فوق العاده! با محوریت موسیقى. این «تأثیر فوق العاده» باعثِ کاهش یا سلبِ جدّیّت عقل مى شود. این پیشامد، باعث مى شود که عقل از محاسبات جدّى، دقیق و واقع بینانه به دور بیفتد.جوانى که موسیقى گرا و «طَرب خواه» است: براى زدودنِ افسردگى اش، دُکمه ضبط صوت را حرکت مى دهد تا یکى دیگر برایش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آنگاه که در خود افسردگى مشاهده کند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مى کند تا با یافتِ آن علت ها، عوامل خوشىِ ماندگار یا معقول را در خود فراهم سازد.جوانِ موسیقى گرا، براى تحریک و برانگیختن احساس، به درمان هاى مجازى و آنى روى مى آورد.این چنین کسى که خواسته اش را در «موسیقى» مى بیند هیچ وقت به خودش، به عقلش و به اراده اش این زحمت را نمى دهد تا ببیند و بفهمد که کجاى زندگى را اشتباه محاسبه کرده و چه سنگى مقابل راهش است. آیا دوستِ ناباب او را به افسردگى کشانده؟ یا سستى در انجامِ وظایفِ دینى و الهى او را به افسردگى کشانیده؟پس: «موسیقى، عقل را به خواب مى برد!» این شعار و شعر نیست. یک قانون و یک حقیقت است. موسیقى عقل را به خواب مى برد: یعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مى شود که کم کم باعثِ غفلت از خود، نیازها، علل و درمان ها مى شود.شما دردى دارید که درمانش تنها با اراده و تغییر شرایط ممکن است. ولى وقتى مى بینىد نوار موسیقى آن را حلّ کرده، دیگر آن را درمانِ دردت مى بینى و دیگر هیچ! اینجاست که آن درد همچنان عمق و شدّت پیدا مى کند و شما بیشتر به نوار رو مى آورید... و این روند تا آنجا ادامه مى یابد که از آهنگ هاى معمولى به تند و غربى و شرقى اش رو مى کنىد.افلاطون مى گوید: «وقتى ریتمِ موسیقى تغییر مى کند، اساس قوانین جامعه نیز با آن متحوّل مى شود». چرا؟ چون این دیگر عقل نیست که حاکمیت دارد.؛ بلکه موسیقى و طَرَب برخاسته از آن، عقل را به حاشیه مى راند و عقل نیز اساسِ جامعه است و این عقل است که دین را مى شناسد و ما را نسبت به آن ترغیب مى کند. جان کلام اینکه: «موسیقى، عقل را به خواب مى برد». یعنى: او را از محاسبات، واقعیّات و اقداماتِ متناسب، باز مى دارد موسیقى با تأثیراتى که در اَبعادِ شادى آفرینى، خیال آفرینى و تحریک آفرینى دارد، آن چنان به تقویت احساس مى پردازد که عقل را - هر چند به طور موقت - ضعیف مى کند.کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و هر چیز بى تناسب را کنار بزند؛ اما در این وضعیّت که آدمى دل سپرده ى احساسات و اثراتِ ناشى از موسیقى گردد، جنبه هاى احساسى بودن چندان قوى مى گردد که به سختى مى تواند در دریاىِ احساسات وارد شود، امّا خیس از آب نگردد. اینجاست که آدمى وقتى مى خواهد چیزى را ارزیابى کند، چون آلوده به شناخت هاى احساسى موسیقیایى شده، در این ارزیابى موفق نخواهد بود. شاید بتوان با مثالى این حالت را ملموس تر نمود. بسیار مشاهده کرده ایم که راننده اى جوان سوار بر ماشین مدل بالا شده و با سرعتِ زیاد مشغولِ راندن ماشین است. چندان که با این سرعت مافوق صوتش مى خواهد بیرون از فضاى عالم مادى دنیا پرواز کند. وقتى دقّت بیشترى مى کنیم، درمى یابیم او به مفهوم دقیق کلمه مشغولِ «دل سپردن» به نوار موسیقى است. آن هم آهنگى با ریتم هیجان آفرین و تحریک زا. هر آن گاه که نوار ترانه و موسیقى اش، تندتر مى گردد او بر تندى سرعتش مى افزاید، امّا در این موقیعت او در رانندگى­اش مطابقِ استانداردهاى رانندگى و ضوابط عقلى نمى راند. او را مى بینى که تابعِ همان احساسِ موقعِ شنیدن آهنگ است و این احساس، باعث شده تا از تشخیص انسان در حالِ تعادل فاصله بگیرد. او دیگر فقط یک چیز را خوب تشخیص مى دهد: «همگام با تند شدنِ آهنگ به تند شدنِ سرعت» بپردازد. «وقتى عقل ملاکِ تشخیص (تصوّر و عمل) باشد، کردار نیز بسیار متین و حساب شده خواهد بود. مگر نه اینکه سبُکى و سستى در عقل، موجب سبکى و سستى در عمل نیز مى گردد؟ پس وقتى مى بینید که شخصى با شنیدن آهنگ به رفتارهاى سبک دست مى زند، معلوم مى شود که عقلش دچارِ خفّت و سبکى گردیده و این احساس است که بر وى حکم مى راند. موسیقى در حاکمیتش یکه تاز است که در تشخیصِ خوب یا بد چیزى «طبقِ ملاک هاى خود رفتار مى کند. یعنى هر قدر، احساس لذّت و خیال و انفعالات جسمانى بیشتر باشد، بهتر است. امّا کار عقل این است که تناسبات را کشف کرده و اعتدال در هر چیز مخصوصاً ابعاد فوق را شناخته و اِعمال گرداند.2- تاثیر موسیقی بر رشد انسان و سیر وسلوک اوموسیقی نوعی از «مشغولیت» است که عاملِ غفلت می­باشد؛ قرآن کریم از «مشغول شدن هاى این چنینى» به «لَهْو» تعبیر مى کند.لهو چیست؟این واژه، از واژگانِ فرهنگِ قرآن و از زبانِ عرب مى باشد و فرهنگ نویسان درباره اش این چنین توضیح داده اند: لهو، آن است که چیزى آن چنان انسان را به خودش جذب و مشغول نماید که باعثِ غفلت و بازماندن از کارهاى مهم تر شود. قرآن که مى فرماید: «لاتلهِکُم اَموالُکم و لاولادکم» اموال و اولادتان شما را از یاد خدا مشغول و غافل نکند.اینک ببینید که چگونه قرآن کریم، ضمن آنکه ما را از موسیقى باز مى دارد، علّتِ مذمّت را هم بیان مى فرماید: «و من الناسِ من یشْتَرى لَهو الحدیث لِیُضِلّ عنْ سبیل الله» عده اى از مردم از آن چه لهو است استقبال کرده و نسبت به آن گرایش دارند اینان ندانسته خود و دیگران را به بى راهه، گمراهى و اشتباه مى اندازند؛ این نوعى بازى گرفتنِ دین است و بدانید که سرنوشتى عذاب آور و خوارکننده در انتظارشان است.آن گاه حضرت امام صاد ق (علیه السلام) فرمودند: «غنا مصداقى است از آن چه موجب مشغولیت و بازماندن از یاد خدا مى شود.»در بخش تأثیر موسیقی بر اعصاب خواهد آمد که موسیقی چگونه روحیه­ها را فلج می­کند و اراده­ها را می­گیرد و افراد را سست و بی­اراده و تنبل بار می­آورد و انسان، که در مسیر «انسان شدنش» و رسیدن به فراز ابرهاى «عرفان» به «شتاب» نیاز دارد در جوانی و در اوج پرواز، این گونه زمین­گیر موسیقی می­شود و نه بال پرواز که حتی پای رفتن را نیز از دست می­ دهد وفلج می گردد. 3- تأثیرموسیقى بر احساس و تغییر باورها و تلقین افکار غلط:یکى از خوانندگانِ موسیقى پاپ مى گوید: «موسیقى، زبانِ زبان هاست» و هیچ ابزارى براى انتقالِ خواسته ها و افکارِ پیدا و ناپیدا بهتر از موسیقى نیست. چون در آن واحد سه کار انجام مى دهد: لذّت آفرینى، هیجان افکنى، خیال سازى. و این سه، پلى است براى آن چه در فکر و روح و خیالِ نوازنده یا خواننده مى گذرد. یک پژوهشگر موسیقى مى گوید: «به وسیله موسیقى، معیارهاى شنوندگان تغییر داده مى شود و آنها را با تربیت والدینشان بیگانه مى کند. نمونه کاملاً مستندِ این گفتار همان چیزى است که در موسیقى «راک»، «پاپ» و «هوى متال» القاء مى شود. در این موسیقى ها که عمدتاً توسط گروه هایى شیطان پرست تهیه و توزیع مى گردد، این مفاهیم تکرار مى شود: «به جهنّم خوش آمدید، سرودى از جهنّم، شهروند جهنّم، به مِن شیطان گوش بده، شیطان خداوندِ ماست، ما با تمامِ ارواح شریر تسخیر شده ایم.4- تأثیر موسیقى بر سیستم اعصاب عُلماى علم «فیزیولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسیم کرده اند:1. سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مرکزى عصبى و نخاع، نیمکره هاى مغز، اَعصاب محیطى.2. سلسله اعصاب نباتى: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک.وقتى که از خارج تحریکاتى بر روى اَعصاب شروع مى شود اعصاب سمپاتیک و یا پاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجى وارده تعادل از دست مى دهند. بدیهى است هر اندازه بین این دو سیستم عصبى، فاصله ها بیشتر شود، به همان اندازه نیز نگرانى هاى روانى و اغتشاشات فزون تر مى گردد.و از جمله علل و عوامل تحریکاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسیقى است. موسیقى وقتى که با آهنگ هاى نشاط انگیز یا نوارهاى حزن آور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجیب و غریب سمفونیک اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را که بایستى بین دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مى زند و در نتیجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مایعات بدن مثل خون و...). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارى ها و امراضى نزدیک مى سازد که طب جدید با تمامِ پیشرفت هایش نمى تواند آسیب هاى پیش آمده را درمان کند. مثل اغتشاشاتِ فکرى، اَمراض روانى (افسردگى ها و حتى بى خیالى ها)، سکته هاى قلبى و مغزى. پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه کلمبیا ثابت کرده که: بهترین و دل کش ترین نوارهاى موسیقى شوم ترین آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مى گذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب، شدیدتر مى شود.«توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقى جهان نشان مى دهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتى هاى روحى گردیده اند و عده اى نیز مبتلا به بیمارى شده اند. چنان که هنگام نواختن موسیقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شده اند». از آن چه گفته شد، چنین به دست مى آید که هر نوع موسیقى، به ویژه آهنگ هاى احساسى برانگیزش، تحریکاتى در اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» به وجود مى آورد که در نتیجه، تعادلِ این اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مى گردد. آن چه مهم است اینکه ضعف اعصاب نیز، خود امراضِ دیگرى از قبیل: اختلالِ حواس، پریشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگینى گوش)، نابینایى، سل و... به وجود مى آورددکتر «الکسیس کارل»، زیست شناس و فیزیولوژیست فرانسوى مى نویسد: «کاهش عمومىِ هوش و نیروى عقل، از تأثیر الکل و سرانجام از بى نظمى در عادت ناشى مى شود؛ و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکرى سهیم اند».موسیقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلکه در نوازندگان نیز تأثیرات خطرناکى داشته است. اخبار و گزارشات زیر تنها گوشه اى از واقعیت است:- در ایالتِ «لتیل راک» آمریکا، جوانى که پیانو یاد مى گرفت، نغمات موسیقى چنان در روح آن جوان هیجان ایجاد کرد که بدون دلیل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد- «باخ»، موسیقى دانِ اطریشى، به اختلال حواس و کورى گرفتار شد.- «فردریک هندل»، موسیقى دان آلمانى و «ماریا آلنا» خواننده ایتالیایى و «موریس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابینایى مبتلا شدند.- «موزارت» و «شوین» (دو موسیقى دان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گردیدند.- «مشوبرت»، «واکتر»، «دوکونیسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پریشان فکرى و کشمکش هاى روحى مبتلا گردیدند.- «شومان» و «دووراک» گرفتار ضعف اعصاب شدید و سرانجام دیوانگى شدند.- «بتهون» در سى سالگى کاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، دیوانه گردید.موسیقى، گذشته از رکود فکرى، رفته رفته انسان را در کارها سُست و تنبل، بى اراده و لااُبالى مى سازد، تا جائى که گاهى کارهاى ضرورى از انسان فوت مى شود و سرمایه جوانى، عمر و نیروى فعالیت خود را به رایگان از دست مى دهد.تجربه نیز ثابت کرده که اشخاصى که زیاد سرگرم به موسیقى هستند، اغلب افرادى بى اراده و مسامحه کار و در مقام تعقّل و تفکّر راکد و ضعیف اند.موفق باشید.

دلیل نامناسب بودن محتوا

پاسخ شما برای پاسخ به این سوال باید وارد حساب‌کاربری خود شوید.
سوال خود را بپرسید

سوالات مشابه

موردی یافت نشد!

پرسش ‌های مرتبط

    بنر تبلیغاتی شما
    بنر تبلیغاتی شما

    تمامی حقوق این وبسایت متعلق به موسسه هوش مصنوعی و تمدن اسلامی (همتا) است.