راجنیشیسم /

تخمین زمان مطالعه: 21 دقیقه

بررسی اندیشه های اشو


بررسی اندیشه های اشو اشو دلبستگی زیادی به مذهب تانترا دارد که یکی از فرقه های بین مذهبی بودایی و هندویی است. تانترای بودایی بیشتر روی مراقبه تاکید دارد و تانترای هندویی عشق را مهمتر قلمداد می کند.[1] اشو این دو را ترکیب کرده ولی نقش محوری به عشق و کامروایی می دهد. در تانترای هندویی که معمولاً شاکتی پرست نامیده می شوند، مبنا این است که «شهوات یا خواهش های نفسانی را با تخلیه کامل آنها در مراسم مذهبی بهتر می توان تحت فرمان درآورد. غریزة جنسی را نباید سرکوب کرد، بلکه باید به دقیق ترین وجه به اظهار آن پرداخت و در ارضایش کوشید.»[2] بر همین اساس اشو می گوید: «تانترا... راه رهایی از مسائل جنسی است. کمتر روشی تا این حد در زندگی انسان مؤثر بوده است. روش های دیگر هر کدام سبب در گیری بیشتر انسان با مسائل جنسی می شوند....»[3] از این جملات برمی آید که او مسائل جنسی را آفت معرفت خداوند و عشق به او پنداشته، راهی برای خلاصی از آن می جوید. استدلال اشو این است که شناخت خداوند با قلب حاصل شود و ذهن مانع آن است؛ زیرا شناخت های دنیایی و تصاویر این جهانی در ذهن رقم می خورد. و معرفت خداوند بدون نقش و صورت بر دل می تابد. بنابراین باید برای فروکاهیدن هجوم ذهنیات و روآمدن و شکوفایی دل برای درک عشق و معرفت خداوند فعالیت آن را کاهش داد. از این رو باید وسوسه ها و هوس ها را رها کرد تا به محض سر برآوردن، کام گیرند و افول یابند و هر چه زودتر عرصه را خالی کنند، تا شخص به آستانة مراقبه برسد. پرهیز از هر آنچه هوس ها به سوی آن فرامی خوانند دغدغه ساز می شود. «آنچه منع می شود، جاذبه پیدا می کند، آنچه انکار می شود، به اشاره فرا می خواندمان! تنها آگاهی به بازی های ذهن است که آزادمان می کند. نفی و انکار، نفی و انکار نیست، برعکس فراخوان و ترغیب است...»[4] بنابراین باید با شهامت وسوسه ها را پذیرفت و ارضا کرد تا ذهن دغدغه مند نشده، مانع کشف و شهود قلبی نگردد. در تانترا عقیده براین است که آنچه دیگران را به شقاوت می رساند، یک یوگی را به سعادت می رساند.[5] پلید ترین و آلوده ترین اعمال برای کسی که می خواهد به خدا برسد، مقدس می شود. کسی که برای خود لذت ها و ماندن در آنها به کامجویی رو می آورد تیره بخت و شقی است؛ اما کسی که برای گذر از آنها واردشان می شود، راه سعادت و روشنی را در پیش گرفته است. مبنای روان شناختی که تز معرفت شناسانة تانترا را پشتیبانی می کند این است که در ساختار وجود انسان هفت کانون نیرو قرار دارد. اولین و پایین ترین آن در مرکز انگیزش جنسی پایین تر از انتهای ستون مهره هاست. نیروی بیکران الهی که در انسان نهفته، آن قدر فروکاسته شده که در این مرکز به صورت کندالینی (مار حلقه زده) فروخفته است. اگر این نیروی الهی (شکتی) برانگیخته شود به تدریج رشد می کند و سایر کانون های نیرو را فعال می سازد تا نقطة هفتم که بالای سر قرار دارد و نماد آن نیلوفر هزار برگ است. در آنجا اتحاد با نیروی الهی کشف شده، انسان می تواند خداوند را درک کند.[6] بنابراین عشق جنسی نقطة شروع حرکت به سوی خداوند است. تانترا «کلیدهایی را در اختیارت قرار می دهد که لجن را به نیلوفر آبی بدل کنی.»[7] اشو از روش های پرهیزکارانه در عشق جنسی دلخور است و مراقبة تنها را ناکارآمد ارزیابی می کند. مراقبه باید در پی خالی شدن ذهن و دل انجام شود، در غیر این صورت تیر مراقبه به سختی بر ذهنی آشفته و دلی نا آرام می نشیند. روش درست و مؤثر رسیدن به خدا تلفیق عشق با مراقبه است. «روش های دیگر سبب درگیری بیشتر انسان با مسائل جنسی می شوند... خواهش جنسی همچنان باقی است.... تنها زمانی ناپدید خواهد شد که شما به آن درجه از هوشیاری برسید که بتوانید انرژی مهار شدة آن را آزاد کنید. این انرژی با پس زدن آزاد نمی شود. برای این کار به درک و شعور احتیاج دارید. در همان لحظه ای که انرژی از گل و لجن آزاد شود، گل نیلوفر مرداب از میان گِل سر برمی دارد. و از این مرحله نیز فراتر می رود، در حالی که مهار کردن و واپس زدن این انرژی، سبب می شود هر چه بیشتر در گل ولای فروبروید.»[8] مراقبه نیازمند عشق مراقبه سفری است به اعماق درون برای کشف هستی خود و دیدار با خویشتن حقیقی. مراقبه برای دست یافتن به آگاهی از نوع دیگر است که فراتر از ذهن و تفکر مفهومی تحقق می یابد. از این رو برای سفر به درون باید از ذهن گذشت. مراقبه در حقیقت فرارفتن از ذهن، بازایستادن جریان تصورات ذهنی و دریافت معرفت و آگاهی بدون صورت است. آگاهی بی صورت ارتباط با دنیای ناشناختة درون است که خدا را می توان آنجا یافت؛ و آرامش و شادمانی و لذت را. برای دست یابی به وضعیت مراقبه باید از هر تلاش فکری رها شد هر تلاشی به برخاستن غبار بیشتر می انجامد و امیال و خواسته ها و افکار و اهداف و تصوراتی را در ما برمی انگیزد. امیال، افکار را به صحنه می کشند و هم از این رو با ارضا امیال افکار محو شده، بهترین فرصت برای مراقبه پدید می آید. در این وضعیت صورت ها و تصاویر از ذهن دست برداشته، انسان به تجربة ناشناخته و مشاهدة عریان هستی کل نائل می شود.[9] در حقیقت مراقبه خود مرتبة بالای عشق است. عشق در مرتبة اول جنسی است و به صورت سکس ظاهر می شود، مرتبة دوم عشق به همه است. مرتبة سوم دعاست و مرتبة چهارم وحدت باهستی، مراقبه و سکوت.[10] البته اشو توضیح نمی دهد که چه رابطه ای میان این چهار سطح است. و چگونه سکس به عشق به همه تبدیل شده، به دعا و سرانجام به مراقبه می رسد. فقط رابطة بین اول و چهارم تا حدودی از سخنان او به دست می آید. و آن اینکه ارضای آزاد امیال سبب می شود که افکار از سرسختی دست برداشته و ذهن را رها کنند و در این روند می توانید نظاره گر آنها بوده، به مراقبه برسید. «سعی کنید تا خواستن را درک کنید. سعی کنید آرزو را بفهمید. سعی کنید خیالبافی را بشناسید. آنچه که لازم است همین هاست. خیلی ساده، فقط سعی کنید با عملکرد ذهنتان آشنا شوید. با تماشای عملکرد آن، ذهن ناپدید می شود. فقط یک نگاه درست به عملکرد درونی ذهن، سبب توقف آن می شود. در این ایستایی، ذهن به روشن بینی می رسد. در این توقف، ذهن طعم کاملاً تازه ای از بعدی کاملاً تازه از هستی را می چشد.»[11] در جریان مراقبه اتفاقی که می افتد این است که شخص تمام امیال و افکار و اعمالش را به صورت دیگری مشاهده می کند. گویا تماشاچی صحنة تئاتری است که خودش در آن بازی می کند؛ اما خود حقیقی تماشاچی است و خود خیالی بازیگر. آن گاه اگر پلیدترین اعمال هم از او صادر شود، به معصومیت او خدشه ای وارد نخواهد شد؛ زیرا این اعمال شخص دیگری است، کسی که او که بازیگر است و خود حقیقی و آگاه از آن وارسته، ناظر و مراقب اوست. و در اثر مراقبه همواره خود آگاه بوده، از خود بازیگر نیز بیرون آمده، وارسته می شود و گویی در هر لحظه مراقبه تازه متولد می شود.[12] از این منظر «کل کائنات یک شوخی است.»[13] صحنة بازی که همواره جریان دارد و «خداوند همیشه در حال شوخی است. به زندگی خودت نگاه کن خنده آور است! به زندگی دیگران نگاه کن، همه اش شوخی خواهی یافت.»[14] بنابراین «کسی که می تواند بخندد، کسی که طنزآمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند می خندد و در بطن خنده به اشراق خواهد رسید.»[15] درنگی در مراقبة اشو ملاقات با ناشناخته و رویارویی با هستی محض طی مراقبه البته چیزی است که در عمل، اشو جایگزین دیگری برای آن قرار می دهد. زیرا از راهی که او دنبال می کند، به آن مراقبة الهی نمی رسد. در روش او مراقبه به مشاهدة همین افکار و امیال محدود شده، به دیدار با هستی و درک کلیت وجود نمی رسد. از این رو توصیه می کند: «دربارة امیال و خواهش ها هوشیار باش. وارستگی پدیدار می گردد. این وارستگی چیزی نیست که برای پدیدار شدنش بکوشی، به طور طبیعی به دنبال آگاهی از وابستگی می آید.»[16] بنابراین لازم نیست که اعمال خود را تغییر دهی و یا امیال خود را مهار کنی همة خواسته هایت را آزادانه کامیاب ساز و تنها نظاره گر باش. «عشقت را در مراقبه ات و مراقبه ات را در عشقت جاری ساز. این همان چیزی است که من تعلیم می دهم. این همان چیزی است که زندگی پویا می خوانمش و زندگی مذهبی، زندگی پویاست.»[17] در اینجا دیگر سخن از هستی محض نیست، بلکه همین دنیا و لذت و شادکامی آن مهم است. خود حقیقی تو با آن هستی ناشناخته مرتبط نمی شود. بلکه می آموزی که چگونه در این زندگی پویا، همان جایی که هستی بمانی و نظاره گر خود بازی گر باشی و به شوخی زندگی بخندی. زندگی روبه لذت و خوشی و عیش است در این زندگی پویا انسان به مراقبه و درون کاوی می پردازد برای اینکه به هستة مرکزی هستی خود و ژرف ترین لایه های وجود خویش دست یابد. و این در حالی است که «لذت درونی ترین هستة توست.»[18] و صد البته این لذت و شادمانی خالی از رنج و افسردگی نیست «در لحظاتی غرق در شعف و در لحظاتی در افسردگی عمیق به سر خواهی برد.»[19] زیرا این دنیا، جهان تزاحم و محدودیت است. لذت و شادمانی آن نیز محدود و آمیخته با حزن و رنج است.[20] اشو مدعی است که راهی تازه گشوده و به کمک شرق و غرب گمراه آمده است تا زندگی معنوی را تجربه کنند. «شرق شکست خورده، چون سعی در انجام مراقبه بدون عشق دارد و غرب هم شکست خورده، چون در پی عشق بدون مراقبه است. تمام تلاش من این است که به شما فرایندی بدهم، کلیتی که در برگیرنده مراقبه و عشق باشد. شخص باید چه به تنهایی و چه با مردم شاد باشد.»[21] بدین سان مراقبة هستی محض و خدای مطلق متعالی جای خود را به خدای دیگری می دهد «خدا شیء نیست، موضع است. موضع جشن و سرور.»[22] زندگی در گرو صداقت با عشق و صمیمیت است و خدا را با این صداقت می توانی احساس کنی. او زندگی و شادمانی و خوشبختی است، پس در پی او باش نه کسی دیگر و او را، عشق و صمیمیت را، خوشی و شادی را، هر جا و در رابطه با هر کس یافتی با او باش. «صمیمیت حالتی از وجود توست. صمیمی هستی، با کدام و چه کسی، ابداً مهم نیست.»[23] با توصیه های اشو دیگر اثری از خانواده باقی نمانده، به جای آن کمون را پیشنهاد می کند. «کمون نمونة پیوند یا تجمعی از روح های آزاد است.»[24] تعداد افراد هر کمون بین پنج هزار تا پنجاه هزار نفر است. به این سان اشو می پندارد که انسان را از وابستگی آزاد کرده و عشق و شادی را به جای آن نهاده است. در حالی که وابستگی به یک نفر بسیار سهل تر و کم خطرتر از وابستگی چند هزار نفر به هم است. در این صورت اگر مشکلی پیش آید شما با جنگ های قبیله ای مواجه می شوید. گذشته از این اشو که همواره بر طبیعی بودن پافشاری می کند،[25] چگونه این قدر از مسیر طبیعت بیرون زده و پیوند زناشویی و تداوم نسل و رابطة فرزندی و پدری و مادری را انکار می کند؟ هرزگی چگونه راه خود را به سوی خدا می یابد؟ ممکن است اشو به ما پاسخ دهد که عشق جنسی و رابطة سکس خود ویرانگر است و اگر آن را آزاد گذاشته، اندکی مراقبه و تأمل در فرصت مناسب به آن تزریق کنی نابود خواهد شد و آنگاه آگاهی به جای فریب عشق به دل راه پیدا می کند. در جواب باید بگوییم که درست است برای کسی که می خواهد به جایی برسد و خردی معنوی دارد، تجربة رابطة هرز جنسی و عشق های کور نافرجام ممکن است بیدارگر باشد، اما وظیفة مربی برداشتن موانع و انداختن مریدان در درة عشق جنسی و رابطة سکس نیست. مباح کردن نارواهای معنوی به غبارآلود کردن و کژی انداختن در راه سلوک می انجامد. راه تربیت و معنویت باید مستقیم و روشن باشد و دور از هر دروغ و فریب. اما کسی که هنوز درگیر توهمات بوده، آگاهی کافی را به دست نیاورده، به اندازة خود خطا خواهد کرد. در اینجا استاد باید در درجة اول با تغافل و بخشش، سپس با تنبیه و هشدار و البته هوشمندی و شقفت معنویتجوی خود را به راه آورد. در غیر این صورت مباح کردن هر انحراف، سر دادن هر دروغ و نیک شمردن هر خطا نمی تواند روشنگری رهرو و استحکام و استقامت راه معنوی را تأمین کند. آیین معنوی راستین باید عشق ناپاک را از عشق پاک جدا ساخته و راه تقدیس عشق را شفاف نماید. و هدایت نیروی عظیم عشق به سوی حقیقت عشق حقیقی را به جای عشق شهوانی آزاد و غیر اخلاقی قرار دهد. «زمانی که مرد و زن با عشق به یکدیگر پیوند می خورند، به دلیل جاذبة عشق و نیاز جنسی در تلاش خلق یک وحدت اند. اما این وحدت هرگز اتفاق نمی افتد. اگر هم اتفاق بیفتد موقتی و جزیی است که واقعاً فرقی نمی کند اتفاق بیفتد یا نه. در حقیقت، بر عکس، این امر اشتیاق بیشتر برای وحدت، نیاز و شوق بیشتر برای وحدت نهایی را به وجود می آورد؛ اما هر بار به دنبال انجام آن [رابطة جنسی] ناکامی حاصل می شود...[26] [از این جاست که] عشق یک بینش بزرگ را در اختیار ما قرار می دهد و به این دلیل است که من از عشق دفاع می کنم. اما به یاد داشته باشید که شما باید از این مرحله بگذرید. تمام حرف من این است که شما باید به فراسوی این مرحله بروید. عشق باید یک وسیله باشد.[27]... عشق یک تجربة بزرگ است چیزی که موجب می شود شما حقیقت مطلق را احساس کنید اینکه تنها به دنیا آمده اید، تنها زندگی می کنید و تنها می میرید و با هیچ دارویی هم نمی توان زهر این تنهایی را از بین برد... انسان باید این تنهایی را درک کند، باید در این تنهایی فرو برود، باید تا اعماق آن برود، ولی همین که به هستة تنهایی اش رسید، ناگهان آن تنهایی محو می شود، دیگر تنهایی وجود ندارد و آنجا تنها خدا حاضر است. شما تنها هستید چون خدا تنهاست.»[28] اشو این میل به وحدت را به خوبی دریافته و به درستی آن را به خداوند و رسیدن به او مربوط می سازد، اما مشکل اینجاست که با روابط عشقی و جنسی آزاد انسان همواره به سوی لذت های حسی و زودیاب فراخوانده می شود و هیچ منعی هم وجود ندارد. و باید از یک جا اراده کند و خود را از این هوس رانی بازدارد ولی اشو هیچ زمان و مرحله ای را مشخص نمی کند. اگر قرار باشد که گذر از لذت های جنسی خودبه خود پیش بیاید در حقیقت هیچ گاه نخواهد آمد، مگر اینکه شخص توانایی جنسی خود را از دست بدهد. پس هر بار می تواند بگوید شاید این بار به آن تنهایی عمیق و درک توحید برسم. وقتی قید را از لذت ها و خوشی های در دسترس برداریم به تجارب معنوی امان ظهور نمی دهند. ممکن است برای التیام حالت افسردگی و دلزدگی بعد از این لذت ها و خوشی های ناپایدار توهمی از خدا بسازیم و بگوییم این حالت دریافت توحید و تنهایی و یکتایی خداست. اما به راستی خدا را تا خدایی نشوی نمی توانی بشناسی و برای خدایی شدن راهی جز راهی از هوس ها و آسمانی شدن وجود ندارد. مگر اینکه خدا را همین لذت و خوشی این جهانی بدانیم[29] و اشو دقیقاً هیمن گوساله را می پرستد. راه حل او مبنی بر جمع میان عشق و مراقبه به این جا می رسد که می گوید: «در فعالیت جنسی نیز به همین صورت درد و رنج وجود دارد. فعالیت جنسی نشان می دهد که انسان همیشه زخمی و مهجور است و هرگز نمی تواند از طریق عمل جنسی به اوج لذت برسد. این وضعیت، انسان را به رسیدن به دیگری می خواند. اما او بار دیگر به خودش برمی گردد و تا زمانی که آرزوی رسیدن به وحدت ادامه یابد ناراحتی هم تداوم می یابد.[30]...بگذارید اندوه شما در عشق زیارتی در نیایش باشد. بگذارید این تجربة اندوه یک مراقبة بزرگ و عمیق باشد. اول شما باید خود را در درون وجودتان حل کنید. شما نمی توانید آن را در انسان دیگر حل کنید. این حالت برگشت پذیر است. فقط برای یک لحظه می توانید حالت فراموشی را به وجود آورید. پس فعالیت جنسی هم مثل الکل، مثل الکل طبیعی عمل می کند.»[31] اشو در عشق و رابطة جنسی فاصله را دیده، حزن و اندوه را کاملاً طبیعی می داند و البته آن را مبارک معرفی می کند. او روابط جنسی را و عشق شهوانی را آزاد اعلام می کند تا به این اندوه برسد و سپس می گوید این اندوه را جدی بگیرید. میل به وحدت و رهایی از تنهایی شما را به رابطه ای و به عشقی فرا می خواند اما اوج این رابطه برای لحظه ای شما را از خود بی خود می کند مثل مشروبات الکلی که از طریق شیمیایی شما را از خود بی خود می کند. رابطة جنسی و عشق جنسی نیز برای لحظه ای اما از راه طبیعی و نه شیمیایی این کار را می کند. بگذار چنین شود تا تو به فکر راهی دیگر برای حل این مشکل بیفتی. البته او هشدار می دهد که هر بار این میل شدیدتر می شود و این جاست که باید چاره ای اندیشید. او اذعان می کند که این سراب است حالتی عرفانی اما از دست رفتنی و برگشت پذیر که گرهی را نمی گشاید. توصیة اشو این است که بارها و بارها رابطة جنسی را تکرار کنید و هر بار از فرصت به درون بازگشتن استفاده کنید تا بتوانید بالاخره در ژرفای این تنهایی خدای یکتا را بیابید. او توضیح نمی دهد کسی که برای شهواتش حد تعریف شده ای ندارد، چگونه به طور طبیعی از این لذت در دست رس صرف نظر می کند. بلکه رهایی شهوات نتیجه ای برعکس داشته، شخص نسبت به این لذات شرطی می شود و در یک تسلسل لذت طلبی می افتد و همواره وحشی تر، هوس ران تر و حیوانی تر خواهد شد. یا اینکه از این رنج های پس از لذت و اندوه های بعد از شادی به شدت سرخورده و افسرده شده، به پوچی و بی معنایی می رسد. راهی جز این نیست که حریمی برای جاده قرار داده شود که بی راه از راه باز شناخته شود و انسان در جایی غیر از لذت طلبی افسار گسیخته و خوشی خواهی پوچ در جستجوی خویشتن و خداوند برآید. و این راهی است که تربیت عرفانی در اسلام ارائه داده، از همان آغاز مهار عشق و روابط جنسی را توصیه می کند و در صورت قرار گرفتن عشق و سکس در چارچوب روابط خانوادگی مهارت در پایداری بر عشق را سر مشق می سازد. نتیجه گیری که عشق جنسی ابزار و وسیله ای برای سیر و سلوک است. و در نهایت نظرش این است که هدف همین لذت و شادمانی در روابط جنسی و عشق بازی است. تمام کوشش او در تبیین و تعلیم تز «عشق+ مراقبه» این است که مراقبه لذت و شادی لحظة عشق بازی را افزایش داده و اندوه و افسردگی پس از آن را فروکاهیده، تحمل پذیرتر می کند. اهمیت و ضرورت آمیختن یا جمع میان عشق و مراقبه به این خاطر است که ذهن هم موقع لذت بردن مزاحم بوده، مانع این می شود که با تمام حواست از معاشقه لذت ببری و هم پس از آن اندوه به بار می آورد. زیرا به گذشته معطوف است و خاطراتی به همراه دارد، خاطراتی از پایان لذت از خطاهایی که وجدان اخلاقی آنها را نپذیرفته، با طبیعت و فطرت انسان سازگار نیست. هم از این رو توصیه می کند که ذهن و اندیشه را در فرایند مراقبه کنار گذاشته، از امیال و هوس های طبیعی خود پیروی کنید، تا از لذت و خوشی زندگی بهرمند شوید. «ندای درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. به خاطر داشته باشید: من تضمین نمی کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهی می برد،... این حق شماست که آزادانه به گمراهی بروید. این بخشی از کرامت شماست. حتی در مقابل خداوند بایستید....درستی و نادرستی امور را به کنار بگذارید.»[32] این طور زندگی کردن هیچ لحظة باشکوه و افتخار آفرینی را در زندگی پدید نمی آورد و همواره باید از خود و گذشتة خود گریخت. گریز اشو از خویش و از گذشته تا حدی است که بارها نام خود را تغییر داده[33] و تصریح می کند که گذشته ارزش یادآوری ندارد. و نیز می گوید که «من پاسخگوی حرف های دیروزم نیستم.»[34] او می کوشد بحران معنویت انسان معاصر را بدون تغییر در شالوده های فکری و اصول اخلاقی آن برطرف سازد. لذا معنویت و عرفان را در همین هوس پرستی تزریق کرده، تفسیری از عرفان ارائه می دهد که امیال و اهوای انسان هبوط کرده و از خدا دور افتاده را مباح شمرده و تأمین کند. در این مسیر همة کامجویی ها را خدا معرفی کرده، در این باره از میراث و ادبیات عرفانی شرق نهایت سوء استفاده انجام داده هر گونه تحریفی را اعمال می کند. در یک کلام اوشو یک فریب بزرگ در آستانة هزارة سوم بود که خودفریبی انسان معاصر برای توجیه هوس رانی ها و نادانی هایش را نمایندگی کرد. اعتراف اوست که خود را «سرآغاز خودآگاهی مذهبی کاملاً نوینی»[35] معرفی کرده و دربارة مذهب اظهار می دارد که: «همه آیین ها بر پایه دستاویزی ساختگی بنا شده است. همه شیوه ها دروغین اند... می توان دستاویزهای تازه ای به بار آورده و دین های تازه ای پدید آورد. دستاویزهای کهنه فرسوده می شوند. دروغ های کهنه از رنگ و بو می افتند و به دروغ های نوتری نیاز خواهد بود.»[36] سوتیترها: اشو از روش های پرهیزکارانه در عشق جنسی دلخور است و مراقبة تنها را ناکارآمد ارزیابی می کند. مراقبه باید در پی خالی شدن ذهن و دل انجام شود، در غیر این صورت تیر مراقبه به سختی بر ذهنی آشفته و دلی نا آرام می نشیند. روش درست و مؤثر رسیدن به خدا تلفیق عشق با مراقبه است. مراقبه سفری است به اعماق درون برای کشف هستی خود و دیدار با خویشتن حقیقی. مراقبه برای دست یافتن به آگاهی از نوع دیگر است که فراتر از ذهن و تفکر مفهومی تحقق می یابد. از این رو برای سفر به درون باید از ذهن گذشت. در جریان مراقبه اتفاقی که می افتد این است که شخص تمام امیال و افکار و اعمالش را به صورت دیگری مشاهده می کند. گویا تماشاچی صحنة تئاتری است که خودش در آن بازی می کند؛ اما خود حقیقی تماشاچی است و خود خیالی بازیگر. که عشق جنسی ابزار و وسیله ای برای سیر و سلوک است. و در نهایت نظرش این است که هدف همین لذت و شادمانی در روابط جنسی و عشق بازی است. پی نوشت ها: [1] . اُشن گوروجی، ساراها 3، ترجمه هما ارژنگی، ص61 تا 64. [2]. کدارنات تیواردی، دین شناسی تطبیقی. ترجمة مرضیه شنکایی. ص48 و 49. [3]. ساراها 3، ص91. [4] . اشو، یک فنجان چای، ترجمه مسیحا برزگر، ص145. [5] . شایگان، داریوش، ادیان و مکتب های فلسفی هند ج2 ص 713. [6] . همان. ج2 ص716 تا 719. [7] . اشو، الماسه های اشو، ترجمه مرجان فرجی، ص240. [8] . ساراها 3 ص91. [9] . ساراها 3 ص 125. [10] . اشو، شهامت، ترجمة خدیجه تقی پور، ص80 تا 92. [11] . ساراها 4 ص15. [12] . شهامت ص47. [13] . الماس های اشو ص 105. [14] . الماس های اشو ص266. [15] . اشو، آفتاب در سایه، ترجمه عبدالعلی براتی، ص72. [16] . یک فنجان چای ص4. [17] . الماس های اشو ص13. [18] . الماس های اشو ص341. [19] . اشو، پیوند، ترجمه عبدالعلی براتی، ص162. [20] . امام علی ع در وصف دنیا فرموده است: «سرورها مشوبٌ بالحزن»، شادی آن با اندوه آمیخته است. بحار الانوار ج7 ص 119. [21] . شهامت ص 179. [22] . الماس های اشو ص130. [23] . پیوند ص48. [24] . اشو، آیندة طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص98. [25] . ساراها 3 ص 118 تا 124. [26] . اشو، آواز سکوت، ترجمه میرجواد سید حسینی، ص132و133. [27] . همان، ص133و134. [28] . همان، ص135. [29] . شهامت ص125. [30] . آواز سکوت ص131. [31] . همان، ص132. [32] . شهامت ص26و27. [33] . اشو، اینک برکه ای کهن، ترجمه سیروس سعدوندیان، ص 41. [34] . اشو، ریشه ها و بالها، ترجمه مسیحا برزگر، ص175. [35] . الماس های اشو ص366. [36] . اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهری نیا، ص20. پدید آورنده : حمیدرضا مظاهری سیف ، مجله حوزه، شماره 64 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image