۲۲- وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِخَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ /

تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

۲۲- وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِخَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ.


22- وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِخَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأَمَنَةِ. بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم این سه جمله از دعاى ((مکارم الاخلاق )) به خواست خدا موضوع سخنرانى امروز است . امام علیه السلام در پیشگاه الهى عرض مى کند: بارالها! دوستى کسانى را که با مدارا برخورد مى کنند به محبت واقعى و آمیزشهاى وهن آور را به معاشرتهاى کریمانه و تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت و آرامش خاطر تبدیل فرما. امام (ع) در جمله اول این قسمت دعا از کلمه ((مدارا)) استفاده نموده و از مداراکنندگان نام برده است . ((مدارا)) در لغت عرب به معناى ملاطفت و ملایمت است و فارسى زبانان نیز از این کلمه همان معنى را مى فهمند. کسى که مى خواهد با دگرى مدارا کند در مواجهه با او به گشاده رویى برخورد مى نماید و به نرمى و ملاطفت سخن مى گوید. درباره مدارا و رعایت آن در مواقع لازم ، روایات زیادى از اولیاى گرامى اسلام رسیده که در اینجا پاره اى از آنها ذکر مى شود: عن النبى صلى الله علیه و آله قال : امرنى ربى بمداراه الناس کما امرنى باداء الفرائض (455) و نیز فرموده است : ما، جامعه پیمبران ، ماءموریت دایم که با مردم مدارا نماییم همانطور که فرمان داده است واجبات را انجام دهم . و عنه صلى الله علیه و آله : ان الانبیاء انما فضلهم الله على خلقه بشده مداراتهم باعداء دین الله و حسن تقیتهم لاجل اخوانهم فى الله (456) و نیز فرموده است : خداوند پیمبران را از این جهت که شدیدا با دشمنان دین خدا مدارا مى کنند و براى حفظ برادران خویش در راه او بخوبى و شایستگى تقیه مى نمایند بر تمام مردم برترى و فضیلت داده است . عن على علیه السلام قال : دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم (457) على (ع) فرموده است : با مردم مدارا کن تا از برادرى آنان بهره مند شوى و با روى گشاده با آنان مواجه شو تا کینه ها در ضمیرشان بمیرد. مدارا با مردم اگر به منظور احترام و تکریم به شخصیت آنان باشد بسیار ارزنده و مهم است ، چنین مدارایى نشانه عقل بیدار و فکر روشن بین است ، چنین مدارایى مایه محبوبیت و راه نفوذ در افکار دگران است . اولیاى الهى به چنین مدارایى عنایت بسیار داشتند و پیروان خود را به رعایت این دستور مفید و ثمربخش تشویق مى نمودند. عن النبى صلى الله علیه و آله قال : اعقل الناس اشدهم مداراه للناس و اذل الناس من اهان الناس (458) رسول گرامى فرموده است : عاقلترین مردم کسى است که بیشتر با افراد مدارا مى کند و خوارترین مردم کسى است که آنان را مورد تحقیر و توهین قرار مى دهد. و عنه صلى الله علیه و آله قال : انا امرنا معاشر الانبیاء بمداراه الناس کما امرنا باداء الفرائض (459) و نیز فرموده است : ما، جامعه پیمبران ، ماموریت داریم که با مردم مدارا نماییم همانطور که به اداى فرایض ‍ الهى ماءموریم . کسانى که عقلهاى خود را با پرده هاى تعصب و تصلب ، عناد و لجاج ، و تقلیدهاى کورکورانه پوشانده بودند هرگز به دین حق گرایش نمى یافتند و دعوت پیمبران را اجابت نمى نمودند. خداوند در قرآن شریف فرموده : ان الذین کفروا اسواء علیهم ء انذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون (460) کسانى که کفر آورده و عقلهاى خود را پنهان نموده اند اگر به آنان اعلام خطر بنمایى یا ننمایى ایمان نمى آورند. ولى آنها که داراى عقل آزاد بودند دعوت پیمبران را که آمیخته به مدارا و لطف کلام بود پذیرا مى شدند و از آنان پیروى و اطاعت مى نمودند. گاهى مدارا نمودن به منظور تقیه و براى مصون ماندن از شر دشمنان بى ایمان و مستبد است . این قبیل مدارا در ایام امامت حضرت سجاد (ع) تا زمان امامت حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام ضرورت داشت ، از این رو آنان خود تقیه مى نمودند و به اصحاب و پیروان خود نیز اکیدا تقیه را توصیه مى کردند تا بدین وسیله از طرفى جان و مال و عرض و شرف آنان را از خطر مصون دارند و از طرف دیگر با رعایت تقیه بتوانند احکام الهى و معارف اسلامى را به وسیله آنان به طور پنهان بین افراد مؤ من نشر دهند و تا جایى که ممکن است دین خدا را از دستبرد خائنین و بدعتگزاران محافظت نمایند. قال الامام علیه السلام : ان مداراه اعداء الله من افضل صدقه المرء على نفسه و اخوانه المؤ منین (461) امام على (ع) فرموده است : مدارا نمودن با دشمنان خدا از بهترین و برترین صدقه آدمى براى نفس خود و براى برادران با ایمانش مى باشد. براى اینکه شنوندگان محترم بدانند که بعضى از ائمه معصومین در چه شرایطى زیست مى کردند و چگونه تقیه را مهم مى شمردند به این روایت توجه نمایند: عن ابن مسکان قال : قال لى ابوعبدالله علیه السلام انى لاحسبک اذا شتم على علیه السلام بین یدیک لو تستطیع ان تاکل انف شاتمه لفعلت . فقلت : اى والله جعلت فداک انى لهکذا و اهل بیتى . فقال لى : فلا تفعل فوالله لربما سمعت من یشتم علیا و ما بینى و بینه الا اسطوانه فاستتربها فاذا فرعت من صلواتى فامر به فاسلم علیه و اصافحه (462) ابن مسکان مى گوید: امام صادق (ع) به من فرمود: درباره تو گمان دارم که اگر در حضورت على علیه السلام مورد شتم و اسائه ادب قرار گیرد، تو اگر بتوانى بینى او را با دندان مى گزى . عرض کردم : بلى والله فدایت شوم ، من چنیم و اهل بیت من نیز اینچنین . حضرت فرمود: اینگونه مباش ، قسم به خدا که بسا مى شنیدم کسى به على (ع) بد مى گوید و بین من و او جز ستون مسجد فاصله اى نبود. من خود را پشت ستون مى نمودم و موقعى که از نماز فارغ مى شدم از کنارش گذر مى کردم ، به او سلام مى دادم و با وى مصافحه مى نمودم . در بعضى از روایات امر تقیه براى صیانت دین خدا آنقدر مهم شمرده شده که امام (ع) تارک آن را فاقد ایمان خوانده است . عن ابیعبد الله علیه السلام قال : اتقوا على دینکم و احجبو بالتقیه فانه لاایمان لمن لا تقیه له (463) امام صادق (ع) فرموده : بر دین خود پروا داشته باشید و آن را در پس پرده تقیه محجوب دارید، زیرا کسى که تقیه ندارد ایمان ندارد. گاهى اختناق و فشار حکام به اوج خود مى رسید و مضیقه آنقدر شدید مى شد که کوچکترین غفلت از تقیه و گفتن چیزى که نباید گفته شود مرگ به بار مى آورد و به حیات کسى که غفلت نموده یا آنکه در این غفلت مورد سوءظن واقع شده خاتمه داده مى شد. کشته شدن معلى بن خنیس بر اثر غفلت از تقیه و افشا نمودن رازى بود که امام صادق (ع) با او در میان گذارده بود. عن حفص بن نسیب قال : دخلت على ابیعبد الله علیه السلام ایام قتل معلى . فقال لى : یاحفض ! حدثت المعلى فاذاعها فابتلى بالحدید(464) حفض بن نسیب مى گوید: در ایام قتل معلى بن خنیس به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شدم ، به من فرمود: اى حفص ! به معلى حدیث گفتم و او آن را نشر داد و بر اثر آن گرفتار عذاب شمشیر گردید. در پاره اى از مواقع وضع و محاذات اوضاع و احوال به گونه اى بود که معرفى نمودن شخص و نام بردن از او موجب گرفتارى و ابتلا مى شد یا لااقل باعث هتک و توهین مى گردید. روى عن ابیعبد الله علیه السلام : کان یمضى یوما فى اسواق المدینه و خلف ابوالحسن موسى علیه السلام . فجذب رجل ثوب ابى الحسن (ع) ثم قال له : من الشیخ ؟ فقال : لا اعرفه (465) روایت شده که روزى امام صادق (ع) در بازار مدینه عبور مى کرد و فرزند بزرگوار معظمش حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام پشت سر آن حضرت بود. شخصى جامه فرزند را گرفت و کشید و پرسید: این پیرمرد کیست ؟ آنقدر شرایط محیط بد بود و احساس خطر مى شد که حضرت موسى الکاظم ناچار شد در پاسخ آن مرد بگوید که ((او را نمى شناسم )). از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که مدارا در اسلام از صفات حمیده و خلقیات پسندیده است و پیمبران خدا در مقام تبلیغ دین ماءموریت داشتند که با مردم به مدارا برخورد نمایند و با ملایمت سخن گویند. خداى بزرگ به موسى و هارون در ملاقات با فرعون چنین دستور داد: اذهبا الى فرعون انه طغى . فقولا له قولا لینا لعله یتذکر اویخشى (466) شما دو نفر نزد فرعون بروید که او سخت طغیان نموده است . با وى بنرمى سخن بگویید شاید به خود آید و آگاه گردد یا از عذاب الهى بترسد و ستمگرى را ترک گوید. مدارا نمودن در پاره اى از موارد با ملاطفت و ملایمت برخورد داشتن و با گشاده رویى و نرمى سخن گفتن است ، و در پاره اى از موارد به معناى حلم و بردبارى ، لب فروبستن و سکوت ، یا تغافل و نادیده گرفتن است ، و مدارا با افراد تندخو و بداخلاق یا تقیه در مقابل مخالفین و افراد زیان رسان بدین معنى است . عن على علیه السلام قال : شر اخوانک من احوجک الى مداراه و الجاک الى اعتذار(467 ) على (ع) فرمود: بدترین برادرانت کسى است که معاشرت با او زیادتر به مدارا نمودن نیازمندت مى کند و به عذر خواهى بیشتر وادارت مى سازد. دوستى که از خود راضى و زودرنج است و چه مى گوید انتظار دارد که دگران بى چون و چرا گفته اش را قبول کنند و اگر نپذیرند آزرده خاطر و رنجیده مى شود، دوستى که در تمام امور خرده گیر است و اگر سخنى گفته شود که در نظرش ایهام داشته باشد ناراحت مى گردد و دوستیش تیره و تار مى شود، دوستى که اسیر بدگمانى است و نسبت به دگران سوءظن مى برد و اگر در مجلسى دو رفیق به هم لبخند بزنند و آهسته با یکدیگر سخنى بگویند او گمان بد مى برد و تصور مى کند که وى را به باد مسخره و استهزا گرفته اند، این قبیل دوستان براى کسانى که نمى توانند قطع رابطه کنند مصیبتى بسیار سنگین و جانکاه است . باید همواره با آنان مدارا نمایند و اگر در موقعى غفلت نمودند عذرخواهى کنند و آن نقطه تاریک را از صفحه خاطرشان بزدایند. در روایتى که ذکر شد على (ع) این قبیل دوستان بى ارزش و مزاحم را بدترین دوست خوانده و در روایت دیگر از آنان سلب برادرى نموده است : عن على علیه السلام : لیس لک باخ من احتجت الى مداراته (468) على (ع) فرمود: آن کس که براى حفظ برادریش به مدارا نیاز داشته باشى براى تو برادر نیست . تقیه در حکومت جور و محیط اختناق ، نوعى مدارا نمودن است ، مداراى به معناى حلم و سکوت ، مداراى به معناى تغافل و خوددارى از معارضه . در محیط تقیه ، مدارا نمودن از مداراى با دوستان از خود راضى و پرتوقع سخت تر و بمراتب زیانبارتر است ، زیرا مدارا ننمودن با این قبیل دوستان ممکن است باعث قطع رشته دوستى و منجر به جدایى آمیخته به کدورت و احیانا مایه دشمنى و عداوت فردى گردد، اما در مورد تقیه ممکن است مایه بدبینى و خشم حاکم جبار گردد و بر اثر آن خونها ریخته شود، اموال و اعراض بر باد رود، و افراد شریف گرفتار زندان و شکنجه گردند. بنابراین در محیط تقیه مدارا نمودن امرى است ضرورى و لازم . از این رو ائمه معصومین علیهم السلام این موضوع را به دوستان خود اکیدا توصیه نموده اند و خاطرنشان ساخته اند که اگر کسى برخلاف عمل کند و سخنان اهل بیت را در محیط خطر افشا نماید در روایات ، این عمل به قتل عمد امام تعبیر شده است . عن ابیعبد الله علیه السلام قال : من اذاع علینا شیئا من امرنا فهو کمن قتلنا عمدا ولم یقتلنا خطاء(469) امام صادق (ع) فرمود: کسى که چیزى از امر ما را بین مخالفین شایع نماید همانند این است که ما را عمدا به قتل برساند نه آنکه بخطا ما را کشته باشد. امام (ع) و دوستان واقعیش در سخترین فشار و شدیدترین مضیقه قرار داشتند و رعایت تقیه در آن شرایط ایجاب مى کرد سخنى که از آن استشمام مخالفت و برداشت مقاومت مى شود به زبان نیاورند و در تمام حرکات و برخوردها با یکدیگر حداکثر مدارا و احتیاط را رعایت نمایند. ازاین رو امام دست تمنى به پیشگاه الهى برداشته و حل مشکلات را از ذات اقدس او مى خواهد. به نظر مى رسد سه جمله از دعاى ((مکارم الاخلاق )) که موضوع سخنرانى امروز است ناظر به وضع دردناک و طاقت فرساى موجود باشد و امام براى حل آن مضیقه سه درخواست از بارى تعالى نموده که اگر مقبول افتد و مستجاب شود موانع برطرف مى گردد و زندگى قابل تحمل خواهد بود. در جمله اول دعا عرض مى کند که : و من حب المدارین تصحیح المقه بارالها! دوستى کسانى را که با مدارا برخورد مى کنند به محبت واقعى تبدیل نما. شیعیان واقعى و دوستان حقیقى علاقه داشتند که آزادانه حضور امام شرفیاب شوند و دین خدا را آنطور که هست بیاموزند و بر معرفت خویش بیفزایند، آرزو داشتند که امام را گاهى به منزل خود دعوت نمایند و از محضر مبارکش بیش از پیش بهره مند گردند. ولى در شرایط فعلى که غرق تقیه و مدارا هستند نمى توانستند چنین عملى را انجام دهند. اگر گاهى در رهگذر با امام برخورد مى نمودند ممکن نبود مانند دو دوست صمیمى با گرمى به هم دست بدهند، مصافحه نمایند، و با یکدیگر سخن بگویند بلکه در کمال مدارا و احتیاط سلامى زیر لب مى گفتند و چهره ناشناخت به خود مى گرفتند تا مبادا ماءمورین مراقب روابط امام و او را گزارش دهند و گرفتارى و زحمت به بار آید. امام عرض مى کند: بارالها! این مداراى تلخ و رنج آور را که ناشى از تقیه و معلول اختناق شدید است برطرف بنما و به دوستى واقعى که منزه از تقیه و مداراى بدو ناگوار باشد تبدیل فرما. در جمله اول ، حضرت سجاد (ع) از مدارا کنندگان که دوستان واقعى اهل بیت اند سخن مى گوید. اینان طبق دستورى که از امام دریافت نموده اند موظف اند تقیه کنند و برخوردشان با حضرت على بن الحسین علیهماالسلام با مدارا و احتیاط باشد تا موجبات گرفتارى خودشان و زحمت براى امام فراهم نیاید. امام سجاد (ع) در جمله دوم دعا که موضوع قسمتى از سخنرانى امروز است درباره افراد از خداوند درخواست مى کند: و من رد الملابسین کرم العشره بارالها! آمیزشهاى وهن آور را به معاشرتهاى کریمانه مبدل نما. در حکومتهاى استبدادى همیشه بین مردم و عمال دولت افرادى پست و فرومایه وجود داشته اند که به پیروى از حکومت جبار یا براى خشنودى حاکم مستبد و جلب توجه او مرتکب گناهان و ناروایى مى شدند و در مواقعى اشخاص آزاده و طرفدار عدل و دادگرى را اذیت مى کردند و مورد تحقیر و اهانت قرار مى دادند تا خود را طرفدار حکومت نشان بدهند یا عملشان به گوش فرمانرواى مستبد برسد، شاید مورد تشویق قرار گیرند، و این کار در زمام حکومت بنى امیه و بنى عباس نسبت به ائمه معصومین علیهم السلام و اصحاب عالى قدرشان مکررا به وقوع پیوسته ، ولى امامان بزرگوار به اصحاب خود تاکید مى نمودند که واکنشى نشان ندهند و مرتکب عمل حادى نشوند و در اینجا به طور نمونه سه مورد ذکر مى شود، اول : حماد بن عثمان : بینا موسى بن عیسى فى داره التى فى المسعى مشرف على المسعى اذ رآى ابا الحسن موسى علیه السلام مقبلا من المروه على بغله فامر ابن هیاج رجلا من همدان ان یتعلق بلجامه و یدعى البغله فاتى فتعلق باللجام و ادعى البغله فثنى ابوالحسن رجله عن البغله فنزل عن البغله و قال لغلمانه : خذوا سرجها و ادفعوها الیه . قال : والسرج ایضا؟ قال ابوالحسن علیه السلام : کذبت ، عندنا البینه بانه سرج محمد بن على علیه السلام واما البغله فانا اشتریناها منذ قریب و انت اعلم و ماقلت (470) حماد بن عثمان مى گوید: در موقعى که موسى بن عیسى در منزلش که مشرف به مسعى بود دید حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام سوار قاطرى است و از مروه مى آمد. در این موقع ابن هیاج به مردى از قبیله همدان که در آنجا بود دستور داد برود لجام قاطر را بگیرد و بگوید: این قاطر متعلق به من است ، آمد و لجام را گرفت و گفت : من مالک این قاطر هستم . امام (ع) پاى خود را از رکاب خارج نمود و پیاده شد و به کسانى که همراهش بودند فرمود: زین قاطر را بردارید و قاطر را به او بدهید. مرد گفت : آن هم متعلق به من است . حضرت فرمود: ما شاهد داریم که این زین ملک حضرت باقر (ع) بوده است و اما قاطر را بتازگى خریدارى کرده ایم ، تو مى دانى و آن را که مى گویى . امام صادق (ع) در حیره بود، اراده فرمود به نقطه اى معروف به صالحى که در ده فرسخى بغداد بود برود. دو نفر از اصحاب و دوستانش به نامهاى مرزام و مصادف در معیت حضرت بودند. اول شب به صالحى رسیدند. مردى که در مدخل بلد ماءمور دولت در گرفتن عوارض و عشریه بار بود مانع ورود آن حضرت گردید و گفت : اجازه نمى دهم وارد شوى . امام در آنجا توقف فرمود و چندین بار در فواصلى از ماءمور درخواست موافقت نمود و او همچنان مانع بود. مرزام و مصادف از این مزاحمت نابجا سخت ناراحت شدند. مصادف به حضرت عرض کرد: اجازه بدهید او را به قتل برسانیم و جنازه اش را در شط بیفکنم . حضرت بشدت با این عمل مخالفت فرمود و ممانعت ماءمور بلد همچنان ادامه داشت تا بیشتر وقت شب سپرى گردید. آنگاه با ورود امام موافقت نمود. حضرت وارد محل شد. فقال : یامرازم ! هذا خیر ام الذى قلتماه ؟ قلت هذا، جعلت فداک . فقال : ان الرجل یخرج من الذل الصغیر فیدخله ذلک فى ذل الکبیر(471) فرمود: مرزام ! این عمل بهتر بود یا آن را که شما دو نفر گفته بودید؟ عرض کرد: این عمل . فرمود: مرد کارى مى کند تا از ذلت کوچک رهایى یابد و همان عمل او را گرفتار ذلت بزرگتر مى گرداند. عن عمرو بن على علیه السلام قال : کان هشام بن اسمعیل یسیئى جوارى فلقى منه على بن الحسین علیهما السلام اذى شدیدا. فلما عزل امر به الولید ان یوقف للناس . قال : فمر به على بن الحسین علیهما السلام و قد اوقف عند آل مروان . قال : فسلم علیه . قال : و کان على بن الحسین علیهما السلام قد تقدم الى خاصته ان لا یعرض له احد(472) یکى از فرزندان امام سجاد (ع) مى گوید: هشام بن اسمعیل فرماندار مدینه با من بدرفتارى مى کرد و پدرم على بن الحسین علهما السلام از وى اذیت و آزار بسیار دید. موقعى که از حکومت عزل شد ولید بن عبدالملک ، خلیفه وقت ، دستور داد براى تحقیر وى او را در مرئى و منظر مردم متوفق نمایند. امام سجاد (ع) روزى بر وى گذر کرد. موقعى که او را بر در منزل مروان نگاهدارى مى کردند به حضرت سلام نمود. امام (ع) به کسانى که در معیت آن حضرت بودند و از خواصش به شمار مى آمدند رو کرد و فرمود: احدى متعرض او نشود. از این سه قطعه تاریخى روشن شد که ائمه معصومین علیهم السلام در زمان خلفاى بنى امیه و بنى عباس با چه مشکلاتى مواجه بودند و چگونه افراد پست از مردم عادى و ماءمورین دولت فرزندان پیمبر گرامى را اسائه ادب مى نمود و برخوردهاى موهن و تحقیرآمیز با آنان داشتند. امامان مصلحت اندیش و عطوف از تعرض ‍ دوستانشان نسبت به آنان مانع مى شدند و جلوگیرى مى کردند. در جمله سوم درباره مستبدین ستمکار که منشاء بدبختى و مصیبت مسلمین اند در پیشگاه خداوند عرض ‍ مى کند: و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه بارالها! تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت تبدیل فرما. در اسلام ، وجود حکومت براى مردم یک امر ضرورى و اجتناب ناپذیر است و على (ع) در این باره فرمود: و انه لابد للناس من امیر بر او فاجر(473) مردم باید، بناچار، امیر و فرمانروایى داشته باشند، خوب و نیکوکار باشد یا بد و گناهکار. در جامعه اسلامى نباید مردم از حکومت خائف باشند، بلکه ترس مردم باید از گناه و اعمال خلاف خودشان باشد. على (ع) در ضمن حدیثى فرموده است : الا لایرجون احد الا ربه و لا یخافن الا ذنبه (474) هیچکس به احدى امیدوار نباشد مگر به ذات اقدس الهى و از هیچ چیز و هیچ کس نترسد جز از گناه و اعمال خلاف قانون خودش . ترس مردم از خداوند ترس از مقام خداوند است . مقام خداوند، اقامه عدل و احقاق حق است ، مقام خداوند حمایت از مظلوم و مجازات ظالم است . قرآن شریف مى فرماید: و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى (475) کسى از مقام خدا بترسد و نفس خود را از اطاعت هوى نهى نماید جایگاه او بهشت رحمت خواهد بود. در حکومت اسلام ، مردم نباید از شخص حاکم خائف باشند، بلکه خوفشان باید از مقام حاکم ، یعنى گناه خودشان باشد، بنابراین کسى که از گناه منزه است از حاکم نمى ترسد و از وى خوفى ندارد. اگر در محیطى مردم بى گناه از شر حاکم خائف باشند دلیل بر بدى و ستمکارى آن حاکم است . عن على علیه السلام قال : شر الولاه من یخافه البرى ء(476) بدترین والیان و زمامداران کسانى هستند که شخص منزه و بى گناه از شر آنان خائف و ترسان اند. در حکومت فرمانرواى دادگر، علاوه بر آنکه مردم از امنیت جان و مال و عرض برخوردارند از خوف و هراس نیز در امان خواهند بود، یعنى مى دانند که تا مرتکب گناهى نشده اند حکومت متعرض آنان نمى شود و ایجاد زحمتى نمى نماید. جمله سوم این قطعه از دعاى ((مکارم الاخلاق ))، که قسمت آخر موضوع سخنرانى امروز است ، به همین مطلب نظر دارد. امام (ع) در ابتداى جمله از تلخى طبع و نگرانى ضمیر که ناشى از ظلم ظالم است نام مى برد و در پایان جمله از شیرینى آرامش ضمیر و امنیت خاطر سخن مى گوید و از پیشگاه خدا درخواست مى کند که تلخى خوف را شیرینى ایمنى مبدل نماید. رفتار ظالمانه فرمانرواى ستمگر به اندیشه و افکار جامعه شکل مى دهد و مى توان گفت مردم به طور ناآگاه همانند او ساخته مى شوند. امیر المؤ منین (ع) در این باره فرموده است : الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم (477) مشابهت مردم با امرا و فرمانروایانشان بیش از شباهتى است که به پدران خود دارند، اینان همانند حکومت ، زور مى گویند، خیانت مى نمایند، به تجاوز و تعدى دست مى زنند، و در پاره اى از مواقع در شعاع محدود زندگى خویشتن بیش از حاکم ظالم تند مى روند. اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبى برآورند غلامان او درخت از بیخ در حکومت فرمانرواى ظالم ، انحراف اخلاقى زیاد مى شود، مردم از ترس جان خود یا براى جلب رضاى فرمانروا تملق مى گویند، به دروغ وى را مدح و ثنا مى نمایند، از خوف احترام مى کنند، و در مقابلش سر تعظیم فرود مى آورند. در روایات اسلامى اعلام شده است که این قبیل حکام ظالم در روز قیامت مشمول عذاب شدید الهى خواهند بود. عن النبى صلى الله علیه و آله : ویل لمن تزکیه الناس مخافه شره ، ویل لمن اطبع مخافه جوره ، ویل لمن اکرم مخافه شره (478) رسول اکرم فرموده است : واى بر حال کسانى که مردم آنان را از ترس شرشان به پاکى و نیکى یاد مى کنند، واى بر حال کسانى که مردم از ترس بدکارى و شرشان مورد تکریم و احترام قرار مى گیرند. وجود حاکم خیرخواه و دادگر از نظر شاءن انسانى و زندگى آدمیان آنقدر ارزش و اهمیت دارد که طبق حدیث رسول اکرم صلى الله علیه و آله اگر این شرط و دو شرط دیگر که در کنار آن ذکر شده در جامعه بشرى تحقق یابد، براى آن مردم بر روى زمین بودن بهتر از شکم خاک است ، وگرنه درون خاک براى آنان از روى زمین بهتر و شایسته تر است . عن النبى صلى الله علیه و آله : اذا کان امراوکم خیارکم و اغنیاؤ کم سمحاوکم امرکم شورى بینکم فظهر الارض خیر لکم من بطنها(479) وقتى زمامداران و فرمانروایانتان نیکان شما باشند، و متمکنین و ثروتمندانتان اسخیاء شما باشند، و امور جامعه شما با مشورت و تبادل افکارتان تنظیم گردد، در این موقع واجد زندگى انسانى هستید و روى زمین براى شما بهتر از دل خاک است ، و اگر جامعه شما از این سه مزیت محروم باشد شکم خاک براى شما از روى زمین بهتر است . به عبارت کوتاهتر، پیمبر اسلام مى خواهد بفرماید: اگر جامعه مسلمین از عدل فرمانروایى و تعادل اقتصادى و توازن فکرى برخوردار بودند شایسته زندگى هستند و اگر فاقد این برترى ها بودند، حیات انسانى ندارند و براى آنان زیرزمین بهتر از روى زمین است . امام سجاد علیه السلام در آن اختناق شدید و شرایط طاقت فرسا نمى تواند اوضاع و احوال سیاسى روز را با صراحت شرح دهد و مردم را از عمق وقایع آگاه سازد؛ نمى تواند بگوید بر خودش و بر شیعیان با ایمان و علاقه مندش چه مى گذرد و چگونه روز را به شب و شب را به روز مى آورند، نمى تواند بگوید بعضى از عمال خودفروخته دولت چگونه براى امام و براى اصحابش ایجاد زحمت مى کنند و به وسیله جاسوسان ، زندگى را بر آنان تا چه حد تلخ و ناگوار ساخته اند، نمى تواند بیان کند که بعضى از افراد فرومایه و پست براى اینکه خود را طرفدار دولت نشان بدهند و از این راه به هیئت حاکمه نزدیک شوند چگونه با امام معصوم و شیعیان پاکدل با اسائه ادب برخورد مى کنند و آنان را مورد توهین و تحقیر قرار مى دهند، نمى تواند شرح دهد که ظلم و بیدادگرى خلیفه وقت و ماءمورینش به اوج خود رسیده و خوف و هراس بر قلوب سایه افکنده و آرامش و سکون را از دلها سلب نموده است ، ناچار براى آنکه گوشه اى از وضع موجود را ارائه کند با عبارت دعا سخن گفته و از پیشگاه خداوند درخواست حل مشکلات را نموده است ، و سه جمله اخیر این قطعه از دعاى ((مکارم الاخلاق )) ناظر به این مطالب است . در جمله اول براى شیعیان وظیفه شناس و آگاه دعا مى کند، شیعیانى که طبق دستور آن حضرت تقیه مى کنند و گفتار و رفتارشان با مدارا و احتیاط است ، آشکارا با حضرت سجاد رفت و آمد نمى نمایند و صریحا ابراز علاقه نمى کنند، براى اینکه مستمسکى به دست جاسوسان ندهند و باعث زحمت امام و گرفتارى خودشان نشوند. و من حب المدارین تصحیح المقه بارالها! دوستى کسانى را که با ما به مدارا برخورد مى نمایند به دوستى واقعى مبدل نما، یعنى شرایطى را به وجود آور که ضرورت تقیه از میان برود و دوستانمان در ابراز علاقه به ما آزادى عمل داشته باشند. در جمله دوم براى افراد پست و فرومایه اى دعا مى کند که به منظور جلب توجه حکومت با امام و شیعیان برخوردهاى موهن دارند و برخلاف حق و عدل عمل مى کنند: و من رد الملابسین کرم العشره بارالها! آمیزشهاى وهن آور را به معاشرتهاى کریمانه تبدیل نما، یعنى خداوندا! اندیشه و نیت افراد پست و فرومایه را اصلاح کن و دل آنان را به مسیر صحیح هدایت فرما تا معاشرتشان کریمانه و بر وفق حق و عدل باشد. در جمله سوم براى خلیفه وقت و هیئت حاکمه جبار دعا مى کند، آنانکه با فشارهاى ظالمانه خود روز را بر مردم چون شب تار نموده اند، جامعه مسلمین را گرفتار شدیدترین اختناق کرده اند، و خوف و هراس را بر همه دلها مسلط ساخته اند. و من مراره خوف الظالمین حلاوه الامنه : بارالها! تلخى ترس از ستمکاران را به شیرینى امنیت و آرامش خاطر تبدیل فرما، یعنى موجباتى فراهم آور که ظلم از میان برود و بر اثر آن تلخى ترس از دلها زایل گردد و شیرینى امنیت جایگزین آن شود. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image