دیالکتیک-فاشیست-فرق لائیک وسکولار-لائیسم /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

دیالکتیک-فاشیست-لائیک وسکولار


یکم. اصطلاح دیالکتیک (Dialectic) به معناى: 1. وجود دو عامل متضاد در یک پدیده. 2. کاربرد بحث منطقى هنگام بررسى حقیقت یک عقیده یا تئورى. 3. شیوه بررسى در منطق و فلسفه که همه ى اشیاء و پدیده ها را در حرکت و تغییر و دگرگونى مداوم مى داند و پیشرفت را در مبارزه اضداد و تبدل از دگرگونى کمى به کیفى مشاهده مى نماید. 4. شاخه اى از منطق فلسفى که حالات بنیادى استدلال دقیق را آن چنان که پیاپى در آثار سقراط، افلاطون، ارسطو، رواقیان، کانت، هگل، مارکس و انگلس آمده است، منعکس مى سازد(فرهنگ علوم سیاسى، مرکز مطلاعات و مدارک علمى ایران، بهار 1374، ص 60). هگل دانشمند شهیر آلمانى منطق مخصوص و روش خاصى را براى راه بردن عقل در کشف حقایق انتخاب نمود و نام آن را دیالکتیک گذاشت که (تناقض) را وارد مفهوم دیاکلتیک کرد. از نظر هگل تناقض شرط اساسى فکر و موجودات است و جریانى است که تمام هستى را دربرمى گیرد، هم جریان فکر و هم جریان طبیعت و تناقض شرط اساسى این جریان است. برحسب دیاکلتیک هگل که متضمن مفهوم (جمع ضدین و نقیضین) است دو نکته را باید وارد فکر و اندیشه خود کنیم تا طرز فکر ما، دیالکتیکى گردد: اول این که بدانیم هر چیزى هم هست و هم نیست. دیگر این که بدانیم همین تناقض درونى و واقعى اشیاء پایه حرکت و تکامل آن هاست. هگل معتقد است هر چه ذهن است واقعیت است و هر چه واقعیت است ذهن است، یعنى به نوعى تطابق میان ذهن و واقعیت معتقد است. آن چه هگل آن را دیالکتیک مى نامد جز حرکت اشیاء در ذهن و در واقعیت بر طبق مثلث (تز، آنتى تز، سن تز) نیست(تفکر فلسفى غرب از استاد مطهرى، على دژکام، ص 265). از این تفسیر دیالکتیک برداشت هاى مختلفى شده است. به عنوان نمونه ماتریالیسم دیالکتیک(Dialictical Materialism)، نظریه ى مبتنى بر درک پدیده هاى طبیعت و جامعه از روى اصول ارتباط، تحول، جهش و تضاد که جهان بینى و اسلوب و مبناى تئوریک احزاب کمونیستى است. این نظریه با اعتقاد به تقدم ماده بر شعور، شعور را بازتاب جهان مادى در مغز انسان مى داند، و این که علت اصلى تکامل اشیاء و پدیده ها در خود آن ها قرار دارد و هر شیئى یا پدیده در اثر مبارزه اى که بین جنبه هاى متضاد آن وجود دارد از ساده به بغرنج، از یک مرحله نازل به مرحله اى عالى تر تکامل مى یابد، قانون تضاد یا قانون وحدت ضدین، هسته دیالکتیک ماتریالیستى است. مارکس به کمک این تئورى مى خواست ثابت کند که سوسیالیسم در دنیاى جدید حتمى الوقوع است. به نظر او، تاریخ تمام جوامع بشرى، تاکنون تاریخ مبارزه آشتى ناپذیر دو طبقه استثمارگر و استثمارشونده بوده است. تقابل یا تضاد بین فئودال ها(تز) و رعیت ها(آنتى تز) جامعه بورژوایى (سنتز) را پدید آورد و تضاد بین بورژوایى(تز) و پرولتاریا(آنتى تز) سرانجام سنتز جدیدى را که سوسیالیسم است، به وجود مى آورد(جهت اطلاع بیشتر ر.ک: نظریه هاى نظام سیاسى، ویلیام تى. بلوم، ترجمه احمد تدین). در هر صورت تمامى کوشش منطق دیالکتیک بر این اساس که عالم طبیعت را که عالم حرکت است، طورى تفسیر بکند که نیازى به ماوراى طبیعت نباشد. این فلسفه غلط است و محال است که با منطق قرآن جور دربیاید(شناخت در قرآن، شهید مطهرى، ص 177، به نقل از تفکر فلسفى غرب از منظر استاد مطهرى، ص 265). همچنین ر.ک: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=27059دوم. فاشیست کسی است که پیرو فلسفه و مسلک سیاسی فاشیسم باشد. فاشیسم «Fascism» در اصطلاح به صورت عام نامی است برای همه رژیمهایی که بقایشان بر پایة دیکتاتوری و زور و کشتار استوار است. اما به معنای خاص، نام نهضت یا حرکتى است که نخستین بار به وسیله موسولینی دیکتاتور ایتالیا در سالهاى 1922 تا 1943 در آن کشور به وجود آمد و جریانهاى مشابهى مانند نازیسم در آلمان و فلانژیسم در اسپانیا به دنبال آن در همین خط سیر فکرى به وجودآمدند. فاشیسم از کلمه «Fasces» گرفته شده و آن علامتى است به شکل تبر که بر روى پرچم هاى فرمانروایان قدیم رومى نقش بسته و سمبل قدرت آنها بود. فاشیسم پیش از اینکه یک فلسفه یا ایدئولوژى سیاسى باشد، یک روش حکومت است که بر سه اصل حکومت فردى، قدرت و حاکمیت دولت و ناسیونالیسم افراطى استوار است. در حکومت هاى فاشیستى فردى که در رأس حکومت قرار مى گیرد ما فوق قانون است. در حکومت هاى فاشیستى سازمان دولت با تکیه بر قدرت نظامى و گروه هاى فشار سیاسى و وسائل تبلیغاتى که در اختیار دولت است آزادی هاى فردى را محدود مى سازد و هرگونه حرکت مخالفى را سرکوب مى کند، (ر.ک: محمود طلوعى، فرهنگ جامع سیاسى، ص 625 و داریوش آشورى، دانشنامه سیاسى، ص234). ویژگیهاى فاشیسم عبارتند از: 1ـ عدم اعتماد به عقل 2ـ انکار اصل اساسى مساوات بشرى 3ـ نظام رفتارى مبتنى بر دروغ و خشونت 4ـ سیستم تک حزبى و حکومت توسط عده اى نخبه و اعمال قدرت نامحدود 5ـ نژادپرستى و ناسیونالیسم افراطى 6ـ ضدیت با حقوق و نظام بین المللى 7ـ تقدیس رهبر تا حد ممکن 8ـ مخالفت با دموکراسى لیبرالیسم و سوسیالیسم 9ـ اعتقاد شدید به قهرمان پرستى (هیروئیسم» و رزمجویى (میلیتاریسم) (ر.ک: کاظم قاضى زاده، اندیشه هاى فقهى، سیاسى امام خمینى(ره)، ص 145)سوم. لائیسیزم (Laicism) آیینى است که به موجب آن، نهادهاى اجتماعى و وظایف مدنى - بویژه وظایف قضایى و آموزشى - باید به اشخاص غیر روحانى محوّل شود. اصولاً وصف لائیک، در مقابل وصف دینى و ایمانى است و به معناى بى اعتنایى به مذهب و جدا سازى سیاست از انگاره ها و آموزه هاى دینى است. حکومت هایى مانند: فرانسه، ترکیه و ... لائیک هستند. حکومت سکولار (Seculor state) حکومتى است که در قانون اساسى خود، هیچ یک از مذاهب موجود را به عنوان مذهب رسمى ذکر نکند و با جنبش هاى مذهبى بى ارتباط باشد و هیچ کارى را نیز به هدف هاى دینى و روحانى اختصاص ندهد. سکولاریسم زیر ساخت نظرى اکثر حکومت هاى غربى است.توضیح بیشتر اینکه:لائیک آیینی است که به موجب آن، نهادهای اجتماعی و وظایف مدنی- بویژه حکومت و سیاست - باید به اشخاص غیر روحانی محوّل شود. اصولاً وصف لائیک، در مقابل وصف دینی و ایمانی است و به معنای بی اعتنایی به مذهب و جدا سازی سیاست از انگاره ها و آموزه های دینی است. توضیح آنکه :لائیک و لائیسیزم واژه Laic به معنی جدا از دین یا دین جدا، و واژه Laicism به معنی دین جداگری یا دین جدایی، و واژه Laity به معنی عامه، مردم غیر روحانی، عمومِ ناحرفه ای یان و مردم ساده ترجمه شده است(فرهنگ علوم انسانی، آشوری، ص 201.). واژه های لائیک و لائیسیزم در فرهنگ و محاوره فرانسوی زبانان، و واژه های سکولار و سکولاریسم در فرهنگ و زبان انگلیسی زبان ها معروف است. لائیک معادل سکولار، و لائیسیزم معادل سکولاریسم است. برخی از جامعه شناسان میان لائیک و سکولار فرق نهاده و بر این عقیده اند که لائیک وصف حکومت است در جامعه ای که فرهنگ عمومی آن سکولاریزه نشده و به دین در آن احترام می گذارند . بر این اساس، میان نظام سیاسی حاکم و باور دینی مردم تعارض و تنازع رخ می دهد، مانند آنچه در ترکیه مشاهده می شود. ولی سکولار وصف حکومت در جامعه ای است که فرهنگ عمومی آن نیز سکولاریزه شده و در نتیجه میان حکومت و باور مردم ناسازگاری وجود ندارد. ژان پل ویلم در این باره چنین گفته است: «لائیک سازی (یا انفصال دین از سیاست) و سکولار سازی دو واژه تا اندازه پیچیده ای هستند که اولی برای فرانسه زبان ها آشناست، و دومی برای انگلیسی زبان ها.» ژان بوبرو سعی داشت تا با ایجاد یک لابراتوار اختصاصی « تاریخ و جامعه شناسی تفکر لائیک» نظر دهد که باید از لحاظ معنایی و مفهومی بین لائیک سازی (کوشش در جهت انفصال دین از سیاست) و سکولارسازی (دنیوی و ناسوتی ساختن دین) تفاوت گذاشت. لائیک سازی به تنش های آشکار، بین نیروهای اجتماعی مختلف (دینی، فرهنگی، سیاسی، نظامی) مرتبط است که می توانند جنبه یک منازعه علمی به خود بگیرند. در این صورت، هدف تسلط بر دستگاه حکومت (و یا حداقل ایجاد نفوذ قومی برآن) است تا در نتیجه حضور در صحنه اجتماعی و اداری راه حلی را که در مرحله اوّل مربوط به دین به عنوان یک نهاد اجتماعی می شود، ارایه داده و یا حتی تحمیل کند. اما در سکولار سازی تغییر و تعویض های اقتصادی، سیاسی، دینی و علمی می توانند در هر زمینه ای تنش های درونی ایجاد کند، اما ناهنجاری های شدید و خطرناک بین تغییرات درونی دین و تغییرات اجتماعی دیگر وجود ندارد. در این صورت، دین می تواند در تعامل با زمینه های دیگر، خود را تغییر داده و اصلاح کند، یا این که دامنه ادعاهای اجتماعی خویش را محدود سازد، به طوری که تا حدی از دست دادن استیلا و تفوق اجتماعی خویش را مشروعیت بخشد. از چنین دیدگاهی کشور دانمارک یک کشور لائیک نیست، اما سکولار است، مذهب لوتری، مذهب رسمی آنجاست و در عین حال جامعه مدنی آنجا از قید هر گونه «قیومیت دینی» آزاد است. در حالی که ترکیه نمونه یک کشور لائیک است که سکولار نشده است. دین اسلام، هر چند که انقلاب مصطفی کمال (آتاتورک) آن را به عنوان دین رسمی کشور لغو کرده است، هنوز هم نفوذ بسیار در زندگی اجتماعی آن سرزمین دارد. (تحلیل و نقد سکولاریسم ، علی ربانی گلپایگانی فصل نامه، پیام حوزه ، شماره 36 ) .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image