فلسفه احکام /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

چرا زنان اين قدر بدبخت هستند؟ درهمه دوران از هر لحاظ چه ظاهري و چه باطني در ذهن مردان مورد تمسخر و تحقير قرار مي گيرند؟


ترديدي نيست كه زنان در طول تاريخ از شأن و موقعيت لازم و كافي برخودار نبوده و غالباً دچار ستمي مضاعف بوده اند بي گمان ستم به زنان و ناديده گرفتن جايگاه آنان يكي از سياه ترين نقطه هاي تاريخ بشري است به عنوان نمونه در ميان مكاتب باستان و دانشمندان قديم، كم نيستند كساني كه زن را در مرتبة انساني همتاي مرد نمي دانند. در يونان باستان برخي بر اين اعتقاد بودند كه زنان پليدتر و خوارتر از حيوانات اند و حتي زن را از سلالة شيطان مي دانستند سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني، وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت مي دانست فيثاغورث، ديگر دانشمند يوناني، معتقد بود اصلي خوب وجود دارد كه نظم نور و مرد را آفريده است و اصلي بد كه آشوب، تيرگي و زن را آفريده است. همچنين ارسطو به اين باور بود كه زن چيزي نيست مگر مرد ناكام، خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش، مسيحيت كليسايي متأثر از آيين يهود و ديدگاه هاي رومي و يوناني، زن را عامل گناهكاري انسان اوليه مي دانست. توماس آكونياس پرآوازه ترين دانشمند مسيحي در قرون وسطي نيز بر اين اعتقاد بود كه زن با نخستين مقصود طبيعت يعني كمال جويي منطبق نيست، بلكه با دومين مقصود طبيعت يعني گنديدگي، بدشكلي و فرتوتي، انطباق دارد. برخورد عملي با زنان نيز بر همين ديدگاه استوار بود تا همين اواخر، قوانين اروپايي مدعي فرهنگ و طرفداري از حقوق زن، زن را از جميع حقوق محروم مي كرد و يگانه راه براي حق مالكيت و تصرف و انتفاع را از طريق مرد، اعم از شوهر يا پدر يا وليّ او مي دانست چنان كه زنان انگليسي در سال 1870، زنان آلماني تا سال 1900، زنان سوئيسي تا سال 1907 و زنان ايتاليايي تا سال 1919 مالك شناخته نمي شدند از اين رو مي توان گفت نهضت هاي زنان در قرون اخير پاسخ طبيعي و نه صحيح به موضع گذشته فرهنگ غربي نسبت به زن بوده است در جايي كه زن را نيمه انسان مي دانستند طبيعي است مكاتبي متولد شوند كه مرد را عامل بدبختي زن و زن را جنس برتر بدانند در حقيقت، چنان تفريط و كوتاهي نسبت به حقوق و جايگاه زنان به طور طبيعي چنين افراط و زياده خواهي را بدنبال خواهد داشت. در مقابل اين افراط و تفريط ها، ديدگاه اسلامي دربارة زنان را مي توان ديدگاهي مترقّي و در عين حال متعادل دانست اسلام زن را هم چون مرد، انسان مي داند كه سه ويژگي مهم انساني يعني اختيار، مسئوليت پذيري و توان ارتقاء و كمال را داراست و همانند مرد از امكانات رشد و كاميابي برخوردار است. اما براي تحليل و بررسي علت تحقير و ستم عليه زنان، مي توان به دو عامل عمده اشاره نمود كه عبارت از جهل و خودپسندي است. توضيح اين كه جهل و ناآگاهي و خرافه پرستي نسبت به جايگاه و نقش زنان و ناديده انگاشتن موقعيت و كاركرد آنان در جامعه يكي از عوامل ستم و تبعيض عليه زنان در طول تاريخ بوده است از آن جا كه معمولاً فعاليت هاي اجتماعي توسط مردان انجام مي شده است و زنان نقش كم رنگ تري در فعاليت هاي اجتماعي داشته اند و غالباً از فعاليت هاي مستقيم اجتماعي بدور بوده اند اين امر موجب ناديده گرفتن جايگاه و نقش آنان شده و از آن جا كه ملاك ارزش گذاري، ميزان شركت در فعاليت هاي اجتماعي بوده است زنان كم كم به عنوان موجود درجه دوم معرفي شده و مورد تحقير و ستم مردان قرار مي گرفتند غافل از اين كه زنان نه تنها نقش كم رنگي در فعاليت هاي اجتماعي نداشته بلكه جايگاه و نقش آنان به عنوان عناصر سازنده اجتماع و نيروهاي فعال و كارآمد براي اجتماع، نقش اساسي و محوري را دارا است و زنان زمينه ساز فعاليت هاي اجتماعي مردان بوده و نقش مؤثري در ميزان توانمندي مردان در فعاليت هاي اجتماعي را دارا هستند اين جهل و ناداني نسبت به نقش و جايگاه زنان در عصر مدرن امروز نيز به شكل هاي جديدتري تبلور يافته و نهضت هاي زنان و فرهنگ غرب بجاي تأمل بر نقش و جايگاه زنان در جامعه تلاش نموده تا با آوردن زن به جامعه، ستمي كه در طول تاريخ بر او روا داشته شده را جبران نمايند غافل از اين كه نه تنها ستم روا داشته عليه زنان را جبران نكرده كه ستمي مضاعف را بر آنان تحميل نموده است. عامل ديگر كه زمينه ساز تحقير و ستم عليه زنان در طول تاريخ بوده است خودپسندي و سلطه جويي مردان مي باشد. مردان به دليل برخورداري از نيروي جسماني قوي تر نسبت به زنان و شرايط فيزيكي و توانمندي هاي بدني بيشتر، همواره زنان را مورد تحقير و ستم قرار داده و از موقعيت برتر خويش سوء استفاده نموده اند و ضعف نيروي بدني زنان و شرايط فيزيكي آنان را دليل بر فروتري آنان انگاشته اند غافل از اين حقيقت كه زن و مرد مكمل وجود يكديگرند و فراتري و فروتري در اين مورد، معنايي ندارد. اين دو عامل همان گونه كه در قرون گذشته عامل تحقير و بي توجهي به زنان بوده است در عصر جديد نيز كه آن را عصر حكومت علم و تكنولوژي مي دانند به شكل ديگري نمود پيدا نموده است و جهالت در لباس ديگر به ايفاي نقش مي پردازد و انسان عصر جديد كه خودكامگي ها را در شكل نو به ظهور مي رساند، به صورتي پيچيده تر عليه زنان ستم روا مي دارد، با تحليل عميق تر مي توان دريافت كه ستم هايي كه با نام دفاع از حقوق و آزادي هاي زنان بر اساس مباني جاهلانه و خودپسندانه (اومانيسم) بر زنان روا مي دارند بسيار هولناك تر و ناشناخته تر است. بزرگترين دستاورد غرب براي زنان آن بود كه با طرح شعار تساوي زن و مرد، زنان را از ميدان قدرت نمايي آنان _ يعني محيط خانواده _ خارج نمودند در حاليكه زن در محيط خانواده شخصيتي توانمند بود و شخصيت هاي توانمندي را به جامعه عرضه مي كرد ولي او در جهان مدرن با تغيير نقش و جايگاه خود، سازندگي انساني را با توليد قطعات سخت افزار و خدمات شريف انساني را با خدمات اداري معاوضه كرد و به موجودي ضعيف تر و كم اهميت تر تنزل يافت البته اين بدان معنا نيست كه از نقش سازنده زنان در عرصه هاي اجتماعي غفلت كنيم بلكه سخن در توجه به نقش هاي اصلي زن و مرد در محيط خانواده و اجتماع است كه به اعتقاد ما تا زماني كه اومانيسم و فردگرايي و توسعه رفاه مادي محور انديشه هاي اصلاح طلبانه باشد فروتري زنان با تغيير شكل ظاهري استمرار يافته و حتي پيچيده تر خواهد شد. بر اساس بينش ديني براي دستيابي به وضعيت مطلوب كه همانا رفع ستم از زنان است بايد از اصلاح ذهنيت ها آغاز كرد در مرحلة نخست لازم است محوريت آرامش و سعادت را جايگزين محوريت توسعة رفاه كرد. توسعة رفاه به معناي دستيابي به امكانات مادي بدون توجه به معنويات نه تنها آرامش را به ارمغان نمي آورد بلكه چنانكه شاهديم زمينه ساز توسعة اضطراب هاي بشر و دوري از مسير صحيح زندگي است. در حقيقت بايد با اصلاحات فرهنگي زمينة آشنايي زن و مرد را با شخصيت واقعي و كرامت هاي انساني خود فراهم ساخت. ريشة اغلب ستم ها و مشكلات آن است كه انسان خود را كم ارزش از آن چه هست مي داند. در مرحلة بعد، بايد در روابط بويژه ميان زن و مرد به محوريت اخلاق و معنويت توجه كرد و با آموزش هاي فرهنگي برگرفته از معارف اسلامي زمينة تلطيف روابط را فراهم نمود. تأكيد بر پيوندهاي عاطفي بايد جايگزين مقابله ها و تضادهاي خردكننده گردد. در اين راستا، بايد بر ارزش ها و ويژگي هاي زنانه و مردانه تأكيد شود تا زن و مرد يكديگر را با تفاوت هاي طبيعي و تكويني موجود به رسميت شناسند و انتظارات هريك از ديگري واقع بينانه و عملي باشد. در گام ديگر، بايد با تنظيم قوانين حقوقي روشن بر اساس آموزه هاي ديني و متناسب با شرايط اجتماعي زمينة تعدّي را تا حد ممكن از ميان برد. نظام اجرايي كه ضامن سلامت اجراي قوانين است، در آرامش عمومي جامعه بويژه براي زنان، نقش مهمي ايفا مي كند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image