ابدیت خداوند-ازلیت خدا /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

معنای ابدی و ازلی بودن خداوند را توضیح دهید.


از جمله صفات ثبوتی الهی، «ازلیت» و «ابدیت» باری تعالی است، از نظر همه خداپرستان، خداوند موجودی ازلی است بدین معنا که در گذشته، سابقه عدم نداشته است و از طرف دیگر خداوند موجودی ابدی است؛ یعنی در آینده هیچ گاه معدوم نخواهد شد؛ به عبارت دیگر، خداوند هیچ‌گاه نه در گذشته و نه در آینده، معدوم نبوده و نخواهد بود. (محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1، ص 85، چ چهارم، 1369، تهران سازمان تبلیغات) در کنار این دو واژه گاهی صفت «سرمدی» به خداوند نسبت داده می‌شود که مقصود از آن معنائی مرکب از ازلی و ابدی است و بر این اساس موجود سرمدی، موجودی است که در همه زمان‌ها (گذشته، حال و آینده) وجود دارد. از آنجایی که اساساً خداوند فراتر از چارچوب زمان قرار دارد و در عین حال بر زمان و موجودات زمانی محیط است. در این دیدگاه این سخن در زمان گذشته همواره وجود داشته و یا در آینده همواره خواهد بود، سخنی مسامحه‌آمیز است؛ زیرا اطلاق وجود خدا بدین معناست که ذات او مقید به هیچ حد و قیدی حتی قید زمانی نیست و در اصل زمان (به معنای رایج آن) از ویژگی‌های موجودات مادی و متحرک است که ذات الهی از مادیت و حرکت منزه است. بنابراین، وقتی سخن از ازلی و ابدی بودن خداوند به میان می‌آوریم، باید توجه داشته باشیم که معنای دقیق و شایستة آن این است که خداوند فراتر از زمان است و بر موجودات زمانی احاطه دارد و در هیچ فرضی از فروض، عدم آن حضرت ممکن نیست. خدا زمان آفرین است لذا معنی ندارد خدا داخل در زمان باشد خدا بود و زمان نبود و چون زمان مقدار حرکت اشیاء مادی است و خدا خالق عالم ماده است پس خدا نسبت به زمان تقدم وجودی دارد. بنابراین معنی ندارد که گفته شود خدا از بی نهایت سال قبل بوده و تا بی نهایت سال بعد هم خواهد بود. خدا فراتر از زمان و فراتر از مخلوق است. وقتی می گوییم خدا ازلی است منظور این است که خدا پدیده نیست و از چیزی و کسی به وجود نیامده و سابقه عدم ندارد. چون خدا، عین وجود و خود وجود است و معنی دار که وجود را کسی به وجود آورد او خودش وجود است ؛ و مراد از ابدی بودن خدا این است که عدم و نابودی برای او معنی ندارد چون وجود نقیض عدم است و محال است وجود به نقیض خود بدل شود و محال است که وجود از وجود(خدا) گرفته شود. اما غیر خدا که ممکن الوجود است عین وجود نیست بلکه ممکن است الوجود ماهیت است که به او وجودداده شده است لذا می توان وجود را از او گرفت.اگر خدا را درست تصور کنیم و بدانیم که خدا، وجود صرف و وجود محض و وجود بدون قید است آن گاه ازلی و ابدی بودن او بدیهی خواهد شد و عقل ما به وضوح حکم خواهد کرد که محال است و وجود، به وجود آید و محال است وجود، عدم گردد. اما غیر وجود(ماهیت) چون عین وجود نیست برای به وجود آمدن نیازمند به وجود است و تا در او هست موجود خواهد بود و اگر وجود از او گرفته شود،‌ موجود نخواهد بود پس خدا که وجود محض است سابقه عدم ندارد(ازلی است) و محال است عدم شود(ابدی است) اما ممکن الوجود، وجود نداشته و وجود یافته است لذا ازلی نیست و می توان وجود را از او گرفت لذا ابدی هم نیست- البته خدا خبر داده است که هیچ گاه وجود را از انسان نمی گیرد لذا انسان نیز به این اعتبار ابدی می شودالبته باید توجه داشت که حق آنست که ما تا زمانی که در عالم طبیعت و ماده محصوریم و همسان با سایر موجودات طبیعی، وجودی زمانمند داریم، به سختی می‌توانیم تصوری از موجودی فرازمانی که گذشته و حال و آینده برای او یکی است داشته باشیم. (محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، چ 1، صص 243 ـ 244،‌انتشارات طه، قم ) یکی از کوتاه‌ترین ادله این مسئله که مبتنی بر واجب الوجود بودن خداوند است (در مورد واجب الوجود بودن خداوند به کتاب‌های آموزش عقاید، ج 1، ص 74 تا 80 (درس هفتم) و آموزش کلام اسلامی، چ 1، صص 55 تا 60 مراجعه نمایید ) عبارت است از: خداوند واجب‌الوجود است و ثبوت وجود برای او ضروری بوده و سلب وجود از او امکان ندارد؛ بنابراین وجوب وجود مستلزم آن است که سلب وجود (نداشتن وجود) از ذات الهی در هیچ فرضی از فروض کهن نباشد و این بدین معناست که ذات الهی نه در گذشته بوده است و نه امکان معدوم شدن و از بین رفتن در آینده برایش وجود دارد و این چیزی جز ازلی و ابدی بودن خداوند نیست. در قرآن کریم تحقق این دو صفت برای خداوند متعال با تعابیر دیگری مطرح شده است برای مثال قرآن گاهی خداوند را به عنوان «اول» و «آخر» می‌خواند: هُوَ الاوّل و الآخر و الظّاهرُ و الباطنُ و هوَ بکلّ شَئٍ عَلیم. (حدید /. 3) او اول و آخر - هستی - و پنهان و پیدای - وجود - است و او به همه امور عالَم داناست. ظاهراً مقصود از این دو صفت، همان ازلی و ابدی بودن است چنانکه این معنا را برخی از روایات تأیید کرده‌اند برای نمونه: امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ : خداوند اولی است که قبل ندارد تا چیزی قبل از او باشد و آخری است که بعد ندارد تا چیزی پس از او باشد. (نهج‌البلاغه، خطبه 91 ) و یا امام صادق ـ علیه السلام ـ می‌فرماید: او «اول» است بدون آنکه چیزی قبل از او باشد و ابتدایی بر او پیشی گیرد و «آخر» است بدون آنکه خود او پایانی داشته باشد.... همواره بوده و همیشه خواهد بود بدون آنکه آغاز یا پایانی داشته باشد. (اصول کافی، ج 1، ص 116، باب معانی الاسماء، حدیث 6 ) با توجه به این روایات روشن است که مقصود از این معنا صرفاًُ آن نیست که خداوند اولین موجود و آخرین موجود است بلکه بالاتر از آن منظور این است که اولیت و آخریت حق تعالی به این معناست که برای او قبل یا بعدی تصور نمی‌شود و آغاز و پایانی ندارد و به اصطلاح فلسفی وجودش مسبوق یا ملحوق به عدم نیست. جهت مطالعه بیشتر می‌توانید به: 1- محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1، سازمان تبلیغات اسلامی.‌تهران. 2- محمد سعیدی‌مهر، آموزش کلام اسلامی. ج 1، انتشارات طه، قم. 3- علی ربانی گلپایگانی، عقائد استدلالی، ج 1، انتشارات عصمت، قم. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image